ارتـش و سیاست در پنج سـالِ آیندۀ افغانستان

- ۲۷ ثور ۱۳۹۳

بخش دوم

نویسنده: پال دی میلر
برگردان به فارسی: عماد عابدی

mnandegar-3ارتش افغانستان، در عین حال، رشد کرده و به طور فزاینده‌یی نیرومند و موثر شده است. ارتش از تابستان گذشته، مسوولیت امنیتِ کشور را به عهده گرفته است، به این معنا که تا پایان سال ۲۰۱۴، زمانی که بیشتر نیروهای بین‌المللی از افغانستان خارج می‌شوند، تجربۀ ۱۸ ماهۀ رهبری جنگ را خواهد داشت.
اواخر سال گذشته، وزارت دفاع امریکا گفت که نیروهای امنیتی افغان (که شمارشان به ۳۵۰ هزار رسیده است) تقریباً تمام عملیات‌های جنگی را به‌طور مستقل پیش می‌برند و از دید تاکتیکی بر طالبان پیشی گرفته‌اند.
ناظران امور افغانستان اغلب در توضیح این‌که چرا نیروهای بین‌المللی نتوانسته‌اند شورشیان را شکست دهند، به افسانۀ جنگ‌جویی افغان‌ها استناد می‌کنند. با این حال دلیلی ندارد که همان افسانه شامل حال ارتش منظم افغانستان نیز نشود. به عنوان مثال، اتحاد شمال(جبهۀ مقاومت)، در پنج سال جنگ متعارف شدید در دهۀ ۹۰، هرگز در برابرِ طالبان تسلیم نشد. پس از یک دهه سرمایه‌گذاری بین المللی، از جمله حدود ۶۰ میلیارد دالر کمک‌های امنیتی امریکا، و آموزش توسط بهترین نیروهای نظامی حرفه‌یی در جهان، ارتش افغانستان به مراتب آموزش‌دیده‌تر و مجهز‌‌تر از اتحاد شمال است. و مهم‌تر از همه، از پشتیبانی نیروهای هوایی ایالات متحده نیز برخوردار است.
با توجه به چنین واقعیت‌ها، طالبان عملاً نمی‌توانند ارتش افغانستان را در میدان نبرد شکست دهند، و یا کابل را اشغال کنند، و یا یک شورش مردمی را به نفعِ خود سازمان دهند. دوام طالبان، بیشتر از ضعف دولت افغانستان و همدستی پاکستان با آن‌ها است تا توان‌مندی خودشان. تنها شانسی که طالبان برای پیروزی دارند این است که ایالات متحده و متحدان آن جا پای روسیه بگذارند و تأمین مالی ارتش افغانستان را متوقف کنند. اگر این اتفاق بیافتد، ارتش در امتداد خطوط قومی شکسته خواهد شد، طالبان فرصت خواهند یافت با اتحاد با قطعات پشتون، کنترل جنوب و شرق را به دست بگیرند و از این مناطق به عنوان تختۀ خیز برای اشغال تمام افغانستان استفاده خواهند کرد. اما باراک اوباما، رییس‌جمهور ایالات متحده، پیش از این تعهد خود را به فراهم کردن حمایت بلندمدت نظامی و مالی به افغانستان ابراز کرده است. تا زمانی که او به این تعهد عمل کند، ممکن است طالبان حملات پراکندۀ خود را در مقیاس کوچک ادامه دهند، اما نمی‌توانند پیـروز شوند.
ساختار یک کودتا
در دراز‌مدت بزرگ‌ترین خطر به دموکراسی افغانستان، طالبان نه بلکه خود ارتش افغانستان است که می‌تواند دولت غیرنظامی ضعیفِ این کشور را سرنگون کند. کودتای نظامی یک رویداد غیرمعمول در افغانستان نیست؛ حکومت نظامی، بالاخره، یکی از قدیمی‌ترین انواع سازمان‌های سیاسی بشر است. اما چرا کودتا رخ می‌دهد؟ پژوهش‌گران تمایل دارند بین رویدادهایی که منجر به کودتا می‌شود فرق بگذارند، مانند جاه‌طلبی‌های شخصیِ رهبران نظامی و یا بحران‌های سیاسی خاص، و ویژه‌گی‌های اساسی ساختاری که کودتا را در وهلۀ اول ممکن می‌سازد. مجموعۀ اول متغیرها غیرقابل پیش‌بینی و احتمالاً فراگیر استند: افسران افغان می‌توانند مانند افسران هر کشور دیگر، بلندپروازی‌های خود را داشته باشند، حتا می‌توانند دلایل بیشتری برای نارضایتی نسبت به دیگران داشته باشند. و البته، افغانستان با کمبود بحران‌هایی سیاسی مواجه نیست. مجموعۀ دوم متغیرها کشورهایی را متمایز می‌کند که در برابر کودتا بیشتر آسیب‌پذیر استند. در این عرصه چشم‌انداز افغانستان به‌ویژه نگران کننده است: تقریباً هر مدل آسیب‌شناسی کودتا نشان می‌دهد که افغانستان با خطر بسیار واقعی حکومت نظامی روبه‌رو است.
به عنوان مثال، ساموئل فاینر، دانشمند علوم سیاسی بریتانیایی می‌گوید بهترین زمان برای راه‌اندازی یک کودتا هنگام جنگ و یا وضعیت اضطرار ملی است – دقیقاً زمانی که دولت غیر نظامی وابسته به نظامیان و نظامیان محبوب مردم می‌باشند. ارتش‌ها تقریباً همیشه کودتاهای خود را با متهم کردنِ کارفرمایان غیرنظامی پیشینِ خود به بی‌کفایتی، فساد، و یا جنایت‌کاری توجیه می‌کنند. این ما را به یاد افغانستان می‌اندازد؛ این کشور درگیر یک جنگ طولانی است که دولت غیرنظامی را کاملاً وابسته به ارتش ساخته است، و در طی این مدت دولت متهم به فساد و بی‌کفایتی گسترده بوده است. سال گذشته، افغانستان جایگاه ۱۷۵ را در فهرست شفافیت بین‌المللی داشت ـ فقط دو کشور دیگر در رتبه‌های بدتر از افغانستان قرار داشند. تصور این بسیار ساده است که فرماندهان و مسوولان ارتش افغانستان از اطاعت حکومت کابل سر باز بزنند و یا این‌‌که کنترل دولت بر امور مالی ارتش را تضعیف کنند.
در سال ۱۹۸۳، دانشمندان علوم سیاسی توماس جانسون، رابرت سلاتر، و پت مکگون تحقیقی روی کودتاهای افریقایی در نیمۀ قرن بیستم انجام دادند. نتیجه‌یی که به‌دست آمد، نشان داد که در کشورهای با ارتش نسبتاً بزرگ، جنرال‌ها بیشتر در سیاست فعال بودند. این‌هم با وضعیت افغانستان همخوانی دارد. بودجۀ نظامی کابل از تمام مصارف دیگر دولت بیشتر است. دولت تنها ۳،۲ میلیارد دالر درآمد دارد و واشنگتن در سال ۲۰۱۳، ۱.۵ میلیارد دالر به نیروهای امنیتی افغانستان پرداخت. بودجۀ دفاعی افغانستان چنان بزرگ است که در واقع معادل یک چهارم تولید ناخالص داخلی می‌شود که در حال حاضر به ۲۲ میلیارد دالر بالغ می‌گردد. با این بودجه، ارتش افغانستان منابع بیشتری نسبت به تمام دولت در اختیار دارد.
این عدم تعادل در تقسیم منابع به‌طور طبیعی به ارتش نفوذ سیاسی بیشتری می‌دهد تا از آن در شکل دادن استراتژی جنگی، وضیعت دفاعی، و در نهایت سیاست خارجی افغانستان استفاده کند ـ شکل‌گیری تکاملی کودتا. مقاومت رهبران غیرنظامی، خطر وقوع بحران را بیشتر می‌کند که در آن ارتش آشکارا قدرت را تصاحب خواهد کرد.
در حال حاضر، ۱۸۰هزار سرباز تحت فرمان وزارت دفاع افغانستان است و در مجموع نیروهای امنیتی افغانستان بیش از ۳۵۰ هزار نفر است. این نیروها به‌راحتی می‌توانند پارلمان را تعطیل کنند، ارگ و مقر والی‌های مهم را اشغال کنند، و حکومت نظامی را در کابل و قندهار برقرار بسازند.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.