احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:20 جوزا 1393 - ۱۹ جوزا ۱۳۹۳
بخش نخست
خانواده، جزیی از روابط انسانی و عنصری از آن است که از یکسو با عواملِ وابسته به محیط خود مانند جامعه، طبیعت و تاریخ رابطه دارد و از سوی دیگر خود نیز شامل انواع تحتسیستمهایی میشود که روابط زن و شوهر، پدر و فرزند، مادر و فرزند، فرزندان با هم و سایر روابط یک خانواده را در بر میگیرند. بنابراین رفتار هر یک از اعضای خانواده، تابعی از کل سیستم خانواده و سیستمهای فراگیرترِ مربوط به آن و نیز سایر اعضای آن خانواده است.
هنگامیکه با موازین دیدگاه سیستمی و با نگاهی کلیگرایانه به خانواده مینگریم، عناصر و واژههای کلیدی عبارتاند از ساختار، روابط، کارکرد و اطلاعات.
ساختار خانواده، استخوانبندی آن را تعیین میکند. پدر، مادر، فرزندان و سلسلهمراتب میان آنان و نیز ارتباطی که با نسلهای قبلی (پدربزرگ، مادربزرگ) و بعدی (نواسهها) برقرار میشود، همه در یک ساختار قابل تعریف و مشخص گنجانده میشود که شمایل سطحی آن شبیه چیزی است که در شجرهنامههای خانوادگی میبینیم. به این ترتیب در ساختار یک خانواده و نگاه به آن نسلهای قبلی و بعدی خانواده موجود نیز باید در نظر گرفته شوند و بهخصوص توجه به الگوهای تکراری رابطهیی که در این نسلها دیده میشود، از اهمیت تشخیصی و درمانی زیادی برخوردار است؛ زیرا این الگوهای تکراری میتوانند نشاندهندۀ انواع اختلالات یا واکنشهای غیرانطباقی باشند که در خانوادهها به ارث میرسند و باید آنها را تعدیل کرد یا از میان برد. در ساختار خانواده با سلسلهمراتب، مرزبندیها و قوانین خاصِ هر خانواده روبهرو میشویم که آگاهی از آنها برای درک ماهیتِ یک خانواده ضروری است.
عنصر بعدی رابطه یا ارتباط است. اصولاً در نگاه سیستمی، عناصر یک سیستم با یکدیگر و با عناصر محیط دارای ارتباط متقابل و تأثیرگذار هستند. این روابط است که پویایی و حیاتِ سیستم را تأمین میکند. در یک سیستم زنده مثل خانواده، توجه به الگوهای ارتباطیِ انطباقی یا غیرانطباقی در تشخیص اختلالات و درمان آنها راهگشاست. در این ارتباطهاست که انواع گوناگون اطلاعات کلامی و غیرکلامیمبادله میشود. مجموعۀ این کنشها و برکنشها به صورت کارکرد یا عملکرد سیستم یا نظام خانواده تجلی مییابد که به شکل رفتارهای قابل مشاهده و قابل بررسی فردی، جمعی و میانفردی خود را نشان میدهند. این رفتارها میتوانند سازنده یا مخرب، سالم یا بیمارگونه و انطباقی یا غیرانطباقی باشند.
در نگاه به هر خانواده، توجه به این چهار عنصر یعنی ساختار، رابطه یا ارتباط، اطلاعات و عملکرد، ماهیت وجودی آن خانواده و عملکرد کلیِ آن را روشن میکند و خانوادۀ سالم را از خانوادۀ ناسالم و یا مختل متمایز میسازد. خانوادهیی که در ساختار دچار گسست است (مثلاً زن و شوهر از هم جدا شدهاند)، روابط غیرانطباقی است (کودکی درس نمیخواند، یا یکی از نوجوانان معتاد شده است) و تبادل اطلاعات در آن با مشکل روبهروست (خواستهها بهوضوح بیان نمیشود و یا تبادل کلامی در سطح حداقل ممکن است)، حتماً از عملکرد سالم و سازنده بیبهره خواهد بود. به عبارت دیگر، سیستم آن از هماهنگی و سازمانیافتهگی لازم محروم است.
۴ عنصر ذکر شده در فوق در یک جو عاطفیِ مشخصی قرار دارند که آبوهوای احساسی یا اقلیم عاطفی آن خانواده را تشکیل میدهد که میتواند مهربانانه و گرم، خنثا یا سرد و حتا خصومتآمیز باشد که رنگآمیزی فضای کلی آن خانواده را میسازد و خود یکی از عوامل اصلی ارزیابی وضعیت خانواده است که ملاحظات تشخیصی و اهداف درمانی را میتوان بر اساس آن تعیین کرد.
با این مقدمات به این نتیجه میرسیم که هنگام بروز یک ناهنجاری یا به عبارت دیگر یک مشکل خانوادهگی، نگاه ما باید متوجه خانواده به مثابۀ یک کل و سیستم یا اجزای دارای روابط متقابل باشد.
بنابراین برخلاف رویکردهای قبلی در عرصۀ روانشناسی هنگامی که مثلاً یک فرزند دچار مشکل تحصیلی است یا مادر خانواده دچار افسردهگی شدید شد، یا پسر خانواده درگیر اعتیاد است و یا پدر خانواده دست به خشونت میزند، بهجای جدا کردنِ هر یک از این اعضا از کل خانواده و استفاده از برچسپ بیمار برای آنان، باید کل خانواده و روابط موجود در آن را مسوول بروز این ناهنجاری دانست و در هنگام درمان و مشاوره نیز توجه اصلی را به ساختار معیوب، نقصان تبادل اطلاعات، جو احساسی آسیبزا و روابط متقابل مسألهآفرین در میان اعضای خانواده معطوف کرد.
Comments are closed.