احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:احمد سیف/ 19 عقرب 1393 - ۱۸ عقرب ۱۳۹۳
بخش دوم
۲ـ روششناسی سوبژکتیو ـ ذهنی(۳)
فعالیتها و انتخابهای فردی بر اساسِ یک نظامِ ارزشی است که تنها برای افراد بهصورت فردی شناخته شده است. ارزشگذاری سوبژکتیو یا ذهنیِ کالاهاست که از دید این مکتب اقتصادی، ارزش اقتصادیشان را معین میکند. همانند دیگر اقتصاددانان، معتقدان مکتب اتریشی دربارۀ ارزشگذاری ذهنیِ فردی قضاوت نمیکنند یا به آن انتقاد ندارند، بلکه از نظر آنها این در واقع ارزشی است که هست و وجود دارد. برعکس دیگر اقتصاددانان، آنها هرگز سعی نمیکنند این نوع ارزشگذاری را به زبانِ ریاضیات بیان کنند. این نظر که ارزشگذاری، طرحها و انتظارات و درک از واقعیت همه ذهنی است، موجب میشود که تأکید اساسی در این مکتب بر فرایند و تغییر باشد و کارآمدی اقتصادی در این مکتب، وارسیدن این تغییرات دایمی است.
۳ـ تحلیل مطلوبیت نهایی
منگر، والراس و استنلی جهونز، مستقل از یکدیگر زیربنای بررسی و تحلیل مطلوبیتِ نهایی را بنا نهادند. نقطۀ آغاز این است که نظر به اینکه منابع محدود و نیازهای بشری نامحدودند، ابنای بشر بهناچار باید انتخاب کنند. در این انتخاب برای برآوردنِ نیازها از حادترین نیاز آغاز کرده و سپس به نیازهای دیگر میپردازند. به همین نحو اگر قرار باشد صرفهجویی صورت بگیرد، ابتدا در حوزهیی انجام میشود که برای مصرفکننده اهمیت کمتری دارد. ارزش در گوهر کالا نیست، بلکه در ذهن آدمهاییست که آن کالا را مصرف میکنند. قیمتِ بیانشده به واحد پولی بیان ارزش کالا نیست، چون ارزش مقولهیی ذهنی است. از دید مکتب اتریشی، همهچیز در اقتصاد به ارزشهای انسانی وابسته و پیوسته است. ارزش کیفیتی نیست که در کالا وجود دارد و میتواند اندازهگیری شود. مطلوبیت و مفید بودن در ذهنِ مصرفکننده است و چون انسانها دربارۀ مطلوبیت یک کالا ضرورتاً نظر مشابه ندارند، ارزش کالا برای آدمهای مختلف فرق میکند. هزینه هم در اقتصاد مکتب اتریشی، هزینۀ فرصت و از همینرو مقولهیی ذهنی است و نظر به اینکه برای عوامل اقتصادی مختلف این فرصتها متفاوتاند، به همین دلیل هزینه هم تفاوت دارد. علت مبادله در اقتصاد همین نگرش متفاوتِ افراد به ارزش است. کسی که کفش میفروشد، برای پول ارزشی بیش از پول قایل است و برای کسی که کفش میخرد، به عکس، کفش بیشتر از پول ارزش دارد.
۴ـ فرایند ادامه و تحول دایم بهجای یک وضعیت ثابت
فعالیتهای فردی در طول زمان اتفاق میافتد. یک شخص دربارۀ یک پایان و سرانجامی که از نظر او مقبول است، تصمیم میگیرد و سعی میکند ابزارهای لازم برای رسیدن به آن سرانجام را انتخاب کند و بعد برای رسیدن به آن سرانجام دست به عمل بزند. ولی چون همۀ فعالیتهای افراد در شرایط بیاطمینانی ـ بهویژه بیاطمینانی نسبت به طرحها و انتظارات دیگران ـ صورت میگیرد، افراد گاهی به اهداف مقبول خود نمیرسند.
فعالیتهای یک فرد ممکن است با فعالیتهای دیگران تداخل کند. پیامدهای واقعی هر عملی تنها موقعی قابل دانستن است که عمل انجام شده باشد. البته این به این معنا نیست که یک شخص انتظاراتِ خویش از طرحهای دیگران را در نظر نمیگیرد ولی پیامدهای واقعیِ فعالیتهای متعددی که همزمان انجام میگیرند، قابل پیشنگری و پیشبینی نیست. وقتی کالایی به بازار عرضه میشود، فروشنده تنها به حدس و گمان میداند در چه قیمتی میزان تقاضا برای این کالا بیشینه میشود و چه تعداد رقیب وارد این بازار میشوند. عرضه کردنِ یک کالا به بازار همیشه به صورت آزمون و خطا ـ در واقع یک فرایند پایانناپذیر ـ برای بهکارگیری اطلاعات بهدست آمده صورت میگیرد. بازار برای مکتب اتریشی غیرکامل است و اتفاقاً کامل نبودنِ بازار قوۀ محرکِ آن است. بازار به این دلیل کار میکند، چون صاحبان کسبوکار از فرصتهایی که هست باخبر میشوند و می کوشند از آن بهره بگیرند. چون در این مکتبِ فکری همۀ هزینهها و همۀ منافع ذهنی هستند، در نتیجه به صورت کمّی غیر قابل اندازهگیریاند. تنها افراد میدانند که کدام فعالیت کارآمد و کدام غیر کارآمد است. اغلب اتفاق میافتد یک فرد ممکن است به این نتیجه برسد که یک عملِ خارجی کارآمد نبوده است. در فرایند واقعی رسیدن به یک هدف، یک فرد درمییابد که کدام عمل به بهترین نحو موفق بوده است و حتا پس از آن، آنچه این بار خوب عمل کرد، دلیلی ندارد در نوبتِ دیگر بازهم موفق باشد. ولی یک فرد بدون اینکه دست به عمل بزند، نمیتواند چنین نتیجهیی بگیرد. نکتهیی که در اقتصاد مکتب اتریش بسیار اساسی است این است که اقتصاد یعنی انتخاب فردی و به همین دلیل غیر قابل پیشبینی است. ارزشگذاری ذهنی افراد، گوناگون و مختلف است و قابل اندازهگیری به زبان ریاضی و بیان به صورت رابطههای آماری نیست. به جای اتلاف وقت برای یافتن رابطههای خیالی علت و معلولی در مقولههای اقتصادی، بهتر است انرژی و کوششِ ما صرف بهتر فهمیدنِ فرایند انتخاب شود و بکوشیم به این پرسش جواب بدهیم که چهگونه افراد انتخاب میکنند؟
مقولۀ تعادل برای بسیاری از اقتصاددانان، نشانۀ کارآمدی اقتصادی است. در وضعیت تعادلی، تقاضا با عرضه برابر است، در نتیجه شاهد مازاد یا کمبود عرضه نخواهید بود. چنین ادعایی بر این پیشگزاره استوار است که فعالان بازار میدانند قیمت تعادلی به چه میزان است و حرکت برای رسیدن به آن، مقدارش را تغییر نمیدهد. ولی اگر قیمت تعادلی را میدانیم، پس چرا بازار در حالت تعادلی نیست. از سوی دیگر، حرکت برای رسیدن به تعادل در ضمن یک فرایند یادگیری و تغییر انتظارات هم هست که باعث تغییر در میزان تعادلی میشود. از نظر مکتب اتریشی، کارآمدی در درون فرایند عمل تعریف میشود نه به صورت یک حالت ثابت و غیر قابل تغییر. کارآمدی یعنی رسیدن به اهدافی که برای یک فرد بیشترین اهمیت را دارا هستند و هیچگاه کارآمدی را مستقل از فرد تعریف نمیکنند.
۵ـ نظام بازار آزاد
بررسی نظام بازار اساساً دربارۀ رفتارهای مبادلهیی و نهادهایی است که این مبادلات در درونِ آنها انجام میگیرد. نظام قیمتها و اقتصاد بازار را تنها بهصورت فرایندی که غریبهها از طریق مبادله با هم رفیق میشوند، میتوان فهمید. این نحوۀ نگرش روی مناسبات مبادلهیی تمرکز میکند که در بازار ظهور مییابد، روی چانهزدنی که فرایند مبادله را مشخص میکند و نهادهایی که این مبادلات در درونشان انجام میگیرد.
Comments are closed.