احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالحفیظ منصور/ سه شنبه 30 جدی 1393 - ۲۹ جدی ۱۳۹۳
بخش یازدهم
سید محمد خاتمی دربارۀ جامعۀ سعادتمند و ویژهگیهای رییس اول از دید فارابی مینویسد:
“… جامعه در صورتی به سعادت خواهد رسید که به دلخواه به ریاستِ فاضل تن در دهد و ریاست هرچند امری است مختص به رییس اول، اما به هیچوجه نباید بهزور بر جامعه تحمیل شود و اگر شد (یعنی رییس راه تغلب را در پیش گرفت)، همین امر عدم شایستهگیِ واقعیِ او را آشکار میکند. رییس شایسته کسی است که در پرتو فضیلتی که دارد و خدمتی که عرصه میدارد، بر دلها حکومت میکند و اشتیاقها را برمیانگیزد و قوت اختیارِ مردم را به درجهیی میرساند که برای رسیدن به سعادت، فرمانبرداری از او را ـ که فرمانبرداری از کمال فضیلت است ـ از دل و جان میپذیرند. اما انتخاب نه ملاکِ حقانیت است و نه رییس شایسته با انتخابِ مردم شایستهگی را بهدست میآورد یا از دست میدهد. حتا اگر هیچ پیروی نیز نداشته باشد، گرچه سلطه خود را بهزور بر مردم تحمیل نمیکند، ولی این امر ذرهیی از شایستهگی او برای ریاست نمیکاهد”. (خاتمی، ۱۳۷۶: ۱۸۷)
مدینه فاضلۀ فارابی را دو تحول احتمالی در کمین نشسته است: یکی آنکه شماری از مردم پذیرای نظامِ موجود نباشند که فارابی آنها را “نوابت” میخواند. نوابت یعنی “جودر”هایی که در گندمزار برویند. دوم اینکه تحولی کیفی در درونِ مردم مدینه رونما گردد. از دید فارابی، نوابت جایگاه حیوانات را دارند و مخل مدینه فاضله میباشند و استعداد دستیابی به سعادت را ندارند؛ بنابراین به رییس اول اجازه میدهد که با آنها چنان کند که با حیواناتِ زیانآور صورت میگیرد. چنین دستوری را در حق فرزندانِ بیاستعداد آنها نیز صادر کرده است. چنین سفارشی از قبل توسط افلاطون نیز داده شده است. در صورت تحول کیفی در درون مردم مدینۀ فاضله، رییس اول که “واضعالنوامیس” هم خوانده شده، به وضع قوانین جدید میپردازد(بنگرید به: قادری،۱۳۹۱ و طباطبایی، ۱۳۶۷). بدین صورت، زمامداری که فارابی در مدینه فاضله در نظر میگیرد، پیامبر نیست؛ ولی رییس اول، فیلسوف، امام و قانونگذار میباشد.(بنگرید به: روزنتال، ۱۳۸۷)
با توجه به آنچه گفته شد، فارابی را با تسامح میتوان فیلسوف مستقلِ سیاسی خواند؛ زیرا بیشترِ آرا و افکارِ سیاسیِ حکمای یونان را معرفی و پیرایش کرده است. فکر میشود فارابی در پیِ آن بوده تا نظام سیاسیِ جدیدی را جاگزینِ نظامهای استبدادی و زورگویِ آن روزگار سازد؛ از اینرو مدینه فاضله را طراحی کرد، اما ایرادی که بر آن وارد میباشد، این است که رییس اولِ مدینه فاضله از زورگویی و تغلب بیزار میباشد. او مشروعیتِ خویش را از عقلِ فعال کمایی میدارد. در این صورت، فارابی توضیح نمیدهد که رییس اول چهگونه زمامِ امور را بهدست میگیرد و بهصورت عملی به زعامتِ مردم دست مییابد. توقع گرد آمدنِ مردم بهطور داوطلبانه در اطراف رییس اول، انتظاری غیرعملی است. همچنان در فلسفه سیاسی فارابی، صفات فیلسوفشاه قابل سنجش نمیباشد؛ از اینرو شمار زیادی میتوانند ادعای فیلسوف بودن سر دهند و خود را شایسته احراز مقامِ ریاستِ اول بدانند. فارابی نمیگوید نزاع میان مدعیانِ زعامت چهگونه دفع میگردد. تجویزی که فارابی برای مخالفان و منتقدانِ مدینه فاضله ارایه میدارد، بهصورت گسترده، دستِ دولت را برای استبداد و خفه کردنِ گلوی منتقدان باز نگه میدارد. بنابراین فارابی از نظامی که متنفر بود، خود نوعِ خشنترِ آن را طرحریزی کرده است. نقد دیگر اینکه سعادتی که ابونصر فارابی در پی آن است و آن را شایسته مردم مدینه فاضله میداند، جنبۀ معنوی دارد؛ بدین معنی که مدینه فاضله از رهگذرِ فضایل اخلاقی باید در مرتبۀ بلندی جا داشته باشد و این در حالی است که پهلوی مادیِ زندهگی دستکم گرفته شده، که این امر میتواند عیبِ دیگری برای مدینه فاضلۀ فارابی بهحساب آید.
فصل پنجم
سیاسـتنامهنویسی
آیینِ سیاستنامهنویسی در عهد ساسانیان رواج داشت. آثار و نوشتههای ارزشمندی وجود دارد که گواهی میدهد شماری از اندیشمندان، زمامداران را با سیاستِ عملی آشنا میساختند، به آنها نکتهها میگفتند و درسها میآموختند و بدین شیوه، رفتار سیاسیِ آنها را تولید میکردند. برخی از پژوهشگران ترجیح میدهند که بهجای سیاستنامهنویسی، اندرزنامهنویسی را بهکار گیرند و این عده اندرز را از حد اخلاقیِ آن فراتر برده، به امور سیاسی نیز میکشانند.
سیاستنامهنویسی بهوسیله دو دسته از اشخاص صورت پذیرفته است. دسته نخست کسانیاند که تنها قلمبهدستاند و شغل نویسندهگی دارند، مانند عبدالله بن مقفع که ادبالکبیر و ادبالصغیر را در این باب نگاشته است و اوست که کلیله و دمنه را به عربی درآورده است. همچنان سعدی شیرازی که در “گلستان” بابی زیر عنوان “اندر سیرت پادشاهان” دارد. این دسته، تنها به گفتن و دادنِ اطلاعات بسنده کردهاند. دسته دوم، کسانی میباشند که دستی در کار سیاسی دارند، در دفتر و دیوانِ دولت وظیفه دارند و به مقصد بهبود امور و رهنمایی امیر یا خلیفه به نوشتن مبادرت ورزیدهاند. قابوسنامۀ عنصرالمعالی کیکاوس و سیاستنامه خواجه نظامالملک در این رده جا میگیرند.
سیاستنامهنویسان یا بهصورتِ واضح و روشن دیدگاههای خود را بیان داشته و با ذکر حکایات تاریخی، نظریات خویش را مستند میسازند. مشکویه رازی در “تجاربالامم” از این شیوه کار گرفته است. شیوه دومی آن است که نویسنده منظورِ خود را با تمثیل و کنایه بیان داشته، اثر سیاسی ادبی خلق میدارد، که کلیله و دمنه در زبان پارسی از آن جمله نسبت به همه مشهورتر است.
Comments are closed.