گزارشگر:شنبه 8 حمل 1394 - ۰۷ حمل ۱۳۹۴
شناخت کمالِ هر موجودی بهویژه انسان به شناختِ هویتِ آن بستهگی دارد، یعنی اینکه در هر حدی توان آشنایی با ماهیتِ خود را داشته باشیم، به اهداف، اغراض و نقطۀ کمال وجودیِ خود پی میبریم. کمال هر موجود به فعلیت رسیدنِ استعدادهای خاصی است که دستگاه آفرینش در آن به ودیعه گذاشته است و شناخت کمال هر چیز، پس از شناخت ماهیت و حقیقتِ آن شی است؛ چرا که در صورت ابهام، امکان شناخت کمال لایق هیچ چیز ممکن نیست.
خداوند متعال، موجودات را بر حسبِ حکمت حکیمانۀ خود متنوع و گوناگون آفریده است. در نظام کارگاه خلقت، هر یک از این موجودات، مهرۀ خاصی است که عهدهدار کاری در شرایط معینی است؛ آنچنان که هرگز کار ویژۀ هر یک، از دیگری ساخته نیست و باید هر کدام در چارچوب تعیین شدهیی که از طرف آن حکیمِ علیم که گردانندۀ چرخ هستی است ترسیم گردیده، عمل کنند. حذف هر یک از مهرههای این دستگاه عظیم نیز خسارات غیر قابل جبرانی را به همراه دارد و از آنجا که تکرار نیز در عالم هستی غیر ممکن است و هر حد و شکلی، با تمام شرایط وجودیاش منحصر به فرد بوده و اثر خاصِ خود را دارد، هرگز نمیتوان هدف از وجود هر یک را، از دیگری انتظار داشت. پس کمالشناسی تنها به شناخت هویتها بستهگی دارد، یعنی در حدی که توان آشنایی با ماهیت اشیا را داشته باشیم، به اهداف، اغراض و نقطۀ کمال وجودی پی میبریم.
دانشهای بشری هم، همه به دور همین محور میچرخنـد؛ به طوری که هر فنی از علوم، آنگاه پیشرفته خواهد بود که به شناخت دقیقترِ موضوعات رسیده باشد و بتواند کشف بیشتری نسبت به خواص و ویژهگی ها و تأثیراتِ آن داشته باشد. گیاهشناس تا نتواند ماهیت گیاه را بشناسد و به تجزیه و تحلیل وجودی آن پی برد، در تشخیص خواصِ وجودی و فهم کمالِ آن ناتوان است. کسی که ماهیتِ آب را می شناسد، می داند که کاملترین آب، بی طعم، بی رنگ و دارای وزنِ خاص است.
البته گاهی این شناخت، با تجربۀ پی درپی در آثار اشیا به دست میآید که این روشها، هیچ گونه مخالفتی با شناخت هویت اشیا ندارد؛ زیرا با تجربه، ماهیت اشیا را به طور مطلق یا نسبی می شناسند و سپس تشخیص می دهند که کمال وجودیِ هر ماهیتی از این دست، چیست و هدف عالی از آفرینشِ آن کدام است. هر موجودی در عرصۀ هستی، عهدهدار کار خاصی در شرایط ویژهیی است. ما این نکته را می دانیم که از گرگ گوسفند زاییده نمی شود و هیچگاه هستۀ خرما، انگور ثمر نمی دهد؛ بلکه هر موجودی، راه ویژهیی دارد که برای او خطکشی شده و در همان سیرِ معین حرکت کرده و عمل میکنـد.
وقتی متخصص کشاورزی، دانۀ خاصی را در دل خاک مینهـد، در همان مرحله کارآیی آتیِ چندینسالۀ آن را تصور کرده، منافع آن را در نظر می گیرد و شکل و وضعِ ثمر و باردهی آن را ترسیم می کند، آنگاه دست به عمل کاشت می زند. این کشاورز مراحل کاشت، داشت و برداشت را می داند و این دانش، همان حقیقتشناسیِ آن دانه است که کمال و جودی آن، پیدایش مزرعه و یا باغ بارآوری است که در آیندۀ نزدیک یا دور به بار و ثمر می نشیند. اگر این آگاهیِ دقیق در کار نباشد، در زندهگی بشری هیچ کاری به سامان نمی رسد و هیچ کسی دست به هیچ کاری نمی زند. چرخ حرکتِ اشیا که در سیر طبیعی ادامه می یابد، بیانگر این نکته است که همه باید تنظیم برنامههای زندهگی خود را بر اساس نقشۀ خلقت ترسیم کنند. پس انسانها با شناخت کاربری هر موجودی، پی و پایۀ تلاش و کوششِ خود را بر همان نظم تنظیم کرده و به نتیجۀ مطلوب میرسند.
برای مثال اگر گندم بکارند، ولی ارزن به دست آورند، ابهام و سردرگمی زندهگی آنچنان ویرانگر است که توان ادامۀ زندهگی برای نسل آدمی به صفر می رسد و انهدامِ نسل صورت می گیرد. حذف هر یک از مهرههای خلقت، به ناهنجاری های شدید در نظام آفرینش می انجامد. نظام هستی یک واحد وجودی است که تمام ذرات و اجزا در مجموع نظامها، هماهنگ عمل می کند و با تعامل هر یک با یکدیگر با تأثیر و تأثرهای متقابل این خلقت عظیم، به این نتیجۀ شگفتآور میرسیم که کل اجزای جهان، هدف هماهنگی را دنبال میکنند که آن، یگانهگی و به هم پیوستهگی این واحد عظیم است. در این زمینه ملا صدرا در فلسفۀ متعالیه تصریح میکنـد که عالم، حقیقتِ واحدی است که کثرت آن، به وحدت باز میگردد.
منبع: آفتاب
Comments are closed.