مفهوم بازتولید در نظریات لویی آ لتوسر و پی‌یر بوردیو

گزارشگر:چهار شنبه 2 ثور 1394 - ۰۱ ثور ۱۳۹۴

بخش نخست

خدیجه شرقی
چکیده
mnandegar-3مفهوم بازتولید در نظریات لویی آلتوسر و پی‌یر بوردیو از اهمیت و جایگاه ویژه‌یی برخوردار است و هر یک به گونه‌یی آن را در نظریات خویش به‌کار گرفته‌اند. در این‌جا با استفاده از روش مقایسه (میان نظریات آلتوسر و بوردیو) به بررسی این مفهوم پرداخته شده است. به عنوان مثال، آلتوسر با رویکرد ساختارگرایانه، بازتولید را در تحلیل‌هایش مطرح می‌کند و برای کنش‌گر نقش چندانی قایل نمی‌شود و معتقد است که بازتولید از طریق ایدیولوژی صورت می‌گیرد بدین معنا که ایدیولوژی به شیوه‌یی ناخودآگاه بر افراد تحمیل می‌شود و نه به صورت آشکار که به‌صورت ضمنی عمل می‌کند، به طوری که در کردارها، ساختارها و تصورات بدیهیِ افراد رسوخ می‌کند و بدین ترتیب، به امری طبیعی و جهان‌شمول تبدیل می‌شود. به عبارت دیگر بازتولید، امری ایدیولوژیک می‌باشد. در مقابل، پی‌یر بوردیو تحت تأثیر نگاه تلفیقی خویش به عاملیت و ساختار، مفهوم بازتولید را در تحلیل‌هایش به‌کار می‌گیرد و به رابطۀ دیالکتیکی ساختار و عاملیت باور دارد. بر این اساس، ساختارها هم ساختاردهنده هستند؛ بدین معنا که کنش‌ها را هدایت و مهار می‌کنند و از سویی دیگر، ساختارها ساخت‌مندند؛ یعنی کنش‌گران آن‌ها را تولید و بازتولید می‌کنند.
واژه‌گان کلیدی:
بازتولید(۱)، ایدیولوژی(۲)، ساختمان ذهنی(۳)، زمینه(۴)، خشونت نمادین(۵)، سرمایه(۶)
مقدمه
مفهوم بازتولید از مفاهیم کلیدی در آرا و اندیشه‌های لویی آلتوسر و پی‌یر بوردیو محسوب می‌گردد که در حوزه‌های متعددی مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است. به عنوان مثال، هنگامی که از بازتولید ایدیولوژی نظام حاکم توسط نهادهایی چون خانواده و آموزش و پرورش سخن به میان می‌آید، این بدین معناست که هر یک از این نهادها به‌نوعی درخدمت منافع نظام حاکم قرار دارند و ارزش‌ها و آرمان‌ها و به عبارتی، دیگر ایدیولوژی نظام حاکم را ترویج، القا و بازتولید می‌کنند. از سوی دیگر، کارکرد ایدیولوژی توجیه وضعیتِ موجود است؛ از این‌رو مشاهده می‌گردد که کنش‌گران فعالانه یا منفعلانه ارزش‌ها و خط مشی‌های نظام حاکم را دنبال می‌کنند و آن را مجدداً خلق و ایجاد می‌نمایند. بنابراین در هر نظامی مجموعه‌یی از ساختارها حاکم است که از جانب کنش‌گران و عاملان بازتولید می‌گردد.
در نظریۀ لویی آلتوسر ساختارهای اجتماعی تعیین‌کنندۀ کنش‌های انسانی می‌باشند و رابطۀ میان ساختار و عاملیت، یک رابطۀ علی و یک‌سویه است؛ در حقیقت کنش‌گران معلول قواعد ساختاری بوده و بر طبق اصول و قواعد ساختاری عمل می‌کنند و در برابر ساختارها از قدرت ابتکار برخوردار نیستند؛ آلتوسر این انفعال کنش‌گران را با استفاده از مفهوم ”ایدیولوژی” تشریح می‌کند و ایدیولوژی را عاملی می‌داند که توجیه‌کنندۀ ساختارهای اجتماعی است و کنش‌گران در چارچوب سازوکارهای ایدیولوژیکی به بازتولید نظام اجتماعی موجود می‌پردازند.
لویی آلتوسر را یک مارکسیستِ ساختارگرا می‌دانند. وی معتقد بود که مارکس یک ”گسست معرفت‌شناختی”(۷) را از سر گذرانده است؛ بدین معنا که مارکس در آثار اولیۀ خود رویکردی ذهنی دارد و تحلیل‌هایش بسیار تحت تأثیر هگل و ایدیالیسم هگلی بوده است. اما در آثار متأخرش به‌ویژه در کتاب ”سرمایه ” رویکردی عینی و علمی را اتخاذ کرده است. در بحث پیرامون رابطۀ زیربنا و روبنا، آلتوسر برای روبنا استقلال نسبی قایل می‌شود و معتقد است در تحلیل نهایی اقتصاد تعیین‌کننده است؛ یعنی آلتوسر عبارت “تعین در آخرین لحظه ” را به‌کار می برد:
رابطۀ زیربنا و روبنا رابطه‌یی دوطرفه و ناموزون است؛ زیرا تعیین‌کننده بودن اقتصاد در تحلیل نهایی بر این روابط حاکم است؛ از این‌رو، روبنا هیچ‌گاه انعکاس صرف زیربنا نیست و در این مفهوم از استقلال نسبی برخوردار است.(توسلی،۱۷۲:۱۳۸۶)
آلتوسر معتقد است روبنا منجر به بازتولید سرمایه‌داری می‌شود. بنا به نظر آلتوسر کار روبنا کمک به ایجاد شرایط لازم برای بقای سرمایه‌داری است، پس عمده کارکردش این است که بازتولید شدن سرمایه‌داری را امکان‌پذیر کند. (اسمیت،۹۲:۱۳۸۷)
بنا به اعتقاد آلتوسر روبنا، دولت و به‌طور کلی ساختار سیاسی و همچنین ساختار ایدیولوژیکی را شامل می‌شود که در این‌جا بازتولید ارزش‌ها و آرمان‌های نظام حاکم از طریق ایدیولوژی صورت می‌گیرد و در حقیقت ایدیولوژی در بازتولید مهم‌ترین نقش را ایفا می‌کند.
از نظر آلتوسر در جامعۀ سرمایه‌داری دولت در خدمت بازتولید و تداوم این نظام قرار دارد که از دو طریق این نقش را ایفا می‌کند:
در شرایط حاد از نیروی قهریۀ خود استفاده می‌کند: ارتش، پولیس، “دستگاه‌های سرکوب دولت”(۸). اغلب اوقات به دلیل کارایی کم‌وبیش موثر “دستگاه‌های ایدیولوژیک دولت”(۹)، استفاده از قوۀ قهریه ضرورت ندارد؛ دستگاه‌های ایدیولوژیک دولت تضمین می‌کنند که مردم خواست‌های ساختار شالوده‌یی را بدان‌گونه که از آن‌ها خواسته می‌شود، انجام دهند. (کرایب، ۲۱۶:۱۳۷۸)
به عبارت دیگر، دولت گاهی مستقیماً از زور و سرکوب برای بازتولید نظام سرمایه‌داری استفاده می‌کند که این در مفهوم دستگاه سرکوب دولت نمایان می‌گردد و گاهی به شیوۀ غیرمستقیم یعنی از طریق نظام ایدیولوژیکی دولتی به بازتولید نظام حاکم می‌پردازد.
به طور کلی، آلتوسر ایدیولوژی را به شیوه‌های مختلفی تعریف می‌کند:
این‌که ایدیولوژی “مظهر” روابط خیالی افراد با شرایط واقعی موجودیت‌شان است؛ این‌که ایدیولوژی یک نیروی مادی در جوامع است و این‌که ایدیولوژی افراد را به عنوان موضوع‌های ایدیولوژی‌های خاص استیضاح می‌کند… ایدیولوژی دربرگیرندۀ رفتاری است که مردمی که در مناسبات خیالی تعریف‌شده برای آن‌ها زنده‌گی می‌کنند، از خود بروز می‌دهند… و این رفتارها برای آلتوسر در عمل رفتاری هستند تحت سلطۀ آداب و سنن که در موجودیت مادی یک دستگاه ایدیولوژیکی ثبت شده‌اند، چه این رفتارها بخش کوچکی از این دستگاه باشند. (استریناتی،۲۰۷:۱۳۸۴)
آلتوسر استدلال می‌کند که ایدیولوژی نه به طرزی آشکار بلکه به گونه‌یی ضمنی عمل می‌کند؛ ایدیولوژی در کردارها، ساختارها و تصوراتی که بدیهی می‌انگاریم زیست می‌کند. ما ایدیولوژی را درونی می‌کنیم و از این‌رو به ساده‌گی، حضور و تأثیراتش را نادیده می‌گیریم. (محمدی،۱۱۵:۱۳۸۸)
ایدیولوژی به معنای اعتقاداتی… نیست که مذموم می‌شماریم، بلکه مجموعه‌یی از گفتارها و تصاویر است که شایع‌ترین دانش و ارزش‌ها… را شامل می‌شود. بنا به این استدلال، با کمک ایدیولوژی است که حکومت و سرمایه‌داری می‌توانند خودشان را بدون تهدید انقلاب بازتولید کنند… از نظر آلتوسر، ایدیولوژی غالب اگرچه در واقع امری سیاسی و نسبی است، در معرض تبدیل شدن به امری ظاهراً طبیعی، جهان‌شمول و ابدی قرار می‌گیرد. (دیورینگ،۷:۱۳۸۲)

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.