احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۲ ثور ۱۳۹۴
فهیم دشتی/ چهار شنبه ۲۳ ثور ۱۳۹۴
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قابل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
بخش دهم
این تصور که امریکا بر اساسِ طرحهای اعلام شده، به کاهش شدید نیروهایش در افغانستان خواهد پرداخت و پس از چند سال معدود، حضور نظامیاش را در افغانستان پایان خواهد داد، نادرست است. قدرتهای بزرگ، برنامههای خود را برای چندین دهه طرح میکنند و هرچند ممکن است همهچیز بر وفق مرادشان نباشد، ولی همان برنامه را با انعطافپذیری دنبال میکنند و از آن بهسادهگی دست نمیکشند.
امریکا نهتنها خود به بیرون کردن کاملِ نیروهایش از افغانستان تن نخواهد داد؛ بلکه شماری از متحدینش را نیز وادار به ادامۀ حضور نظامی در افغانستان خواهد ساخت.
ثبات و امنیت در افغانستان به سرعتی که ما پس از نزدیک به نیم قرن درگیری به آن نیاز داریم، تأمین نخواهد شد؛ ولی به اندازهیی که اکثر افغانستانیها باور دارند، کُند هم نخواهد بود. نیم قرن بیثباتی و خونریزی، افکار افغانستانیها را آمادۀ این ساخته است که حداقل دو سه دهۀ دیگر تا رسیدن به ثبات و امنیت انتظار بکشند. تازه اینکه با ظهور گروهی به نام داعش، برخی از مردم از همین حالا خود را آمادۀ یک دور جدیدِ خشونت و خونریزی میسازند و فکر میکنند که جنگ سومِ تحمیلی در راه است؛ در حالی که پای داعش به این منطقۀ دنیا کشانده نخواهد شد.
هرچند همین حالا گزارشهایی وجود دارد که در فلان و فلان منطقۀ افغانستان داعش جای پا باز کرده و قصد دارد که از مسیر افغانستان به سوی آسیای میانه برود، و داعشیها هم به گونهیی میخواهند این مسأله را تبلیغ کنند، اما همۀ اینها غیر واقعیاند و مصرفِ تبلیغاتی دارند.
داعش پروژهییست که هدف و ساحۀ عملِ آن مشخص است و کاری به منطقۀ ما ندارد.
در مورد داعش، اهداف آن و امکان حضور یا عدمِ حضورِ این گروه در منطقۀ ما، جزییات مفصلی در بخشهای دیگرِ این نوشته خواهد آمد.
به این ترتیب، امکان احیای ثبات و امنیت در افغانستان، بیش از هر زمانِ دیگری میسر شده است.
۱-۶ صلح
در جنگهای حدود نیم قرن اخیر، بارها تلاشهای صلح از سوی طرفینِ درگیر انجام شده که تقریباً هیچکدام موفقیتی به همراه نداشته است. یکی از نخستین نمونههای این گونه تلاشها، طرح “مصالحۀ ملی”ِ حکومت داکتر نجیبالله در اواخر دهۀ هشتاد میلادی با گروههای مجاهدین بود؛ طرحی که از یکسو به دلیل ضعف حکومت نجیبالله و امکان سقوط آن و از سوی دیگر به دلیل مخالفتهای برخی از گروههای مجاهدین و کشورهای همسایۀ حامی آنها، با بنبست مواجه شد.
در جریان جنگهای دولت مجاهدین در اوایل دهۀ نود نیز تلاشهایی با هدف ایجاد صلح میان گروههای درگیر، چه از سوی شماری از خود این گروهها یا کشورهای دور و نزدیک، انجام شد که گاهی تنها با موفقیتهای مقطعی همراه بود و تأثیری در پایان بخشیدن آن جنگها نداشت. حتا در زمان اشغال بخشهای عمدۀ افغانستان از سوی گروه طالبان نیز گفتوگوهایی با هدف تأمین صلح میان نمایندهگان طالبان و جبهۀ مقاومت یا همان تهماندۀ دولت مجاهدین، از طریق هیأتهای صلح کشورهای منطقه صورت گرفت؛ ولی نتیجه نداد. یکی از مشهورترین این گفتوگوها، مذاکراتی بود که از سوی “رابین رافائل” معاون وزارت خارجۀ ایالات متحده به پیش برده میشد.
در یکی از این گفتوگوها که در “استالف” در شمال کابل انجام شد، رافائل از احمدشاه مسعود خواسته بود که از جنگ دست برداشته و تسلیم طالبان شود. احمدشاه مسعود جملۀ مشهورش “اگر به اندازۀ کلاهم در افغانستان جای داشته باشم، میایستم و از سرزمین و مردمم دفاع میکنم” را در همین دیدار به رافائل گفته بود.
در سالهای پس از سقوط طالبان، بهویژه از زمانی که طالبان دوباره قدرت گرفتند(اواخر ۲۰۰۵ به بعد) بارها تلاش شد که با طالبان و دیگر گروههای تروریستی، گفتوگوهایی به هدف صلح به پیش برده شود: دیدارهای مکرر رییس جمهور کرزی با مقامات پاکستان، خواستهای پیهمِ وی برای میانجیگری از سعودی در این ماجرا، تلاشهای بهظاهر صلحجویانۀ مقامات امریکایی که باز کردن دفتر طالبان در قطر یکی از نمونههای آن است، ایجاد ساختارهایی به نام کمیسیون صلح یا شورای عالی صلح و موارد دیگری که هیچکدام دریچۀ کوچکی را هم برای صلح نگشودند.
حالا و پس از ایجاد دولت وحدت ملی، یک بار دیگر سخن از گفتوگوهای صلح و امکان موفقیت آن بر سر زبانهاست و این بار به نظر میرسد که زمینههای بهتر برای آغاز گفتوگوهای صلح و نتیجه گرفتن از آن، به میان آمده است.
یکی از بارزترین نشانههای امکان موفقیت گفتوگوهای صلح، موضع جدید پاکستان در اینباره است، که هرچند هنوز از نظر بسیاری از افغانستانیها صادقانه نمینماید و بیشتر به عنوان یک بازی جدید تلقی میشود، در واقع یک تغییر موضعِ استراتژیک است.(در بخش عوامل منطقهیی که در مورد نقش پاکستان با تفصیل جزییات ارایه خواهد شد، به این تغییر استراتیژیک پرداخته میشود.)
Comments are closed.