احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۱۸ جوزا ۱۳۹۴
فهیم دشتی/ سه شنبه ۱۹ جوزا ۱۳۹۴
بازی خونین و پیچیدهای که نزدیک به نیم قرن در جغرافیایی به نام افغانستان جریان داشت، به پایانِ خود نزدیک است. این بدان معنا نیست که پایانِ این بازی بهزودی و بدون مانع و چالش اتفاق خواهد افتاد؛ ولی این نکته روشن شده که پایان این بازی آغاز گردیده و رفتهرفته، شدت و سرعت مییابد و بالاخره به انجام میرسد.
این نوشته یک تحقیق نیست که بر مبنای آمار و ارقام یا منابع و اطلاعاتِ ثبتشده، استوار باشد؛ بلکه با توجه به معلوماتِ موجود و قابل دسترس برای همه، در ابعاد مختلف، یک تحلیل از وضعیتِ کنونی و آیندۀ احتمالیِ افغانستان در پیوند به مناسبات داخلی، نقشآفرینی در منطقه و حضور در خانوادۀ جهانیست که نه به عنوان یک پیشگویی، بلکه به مثابۀ یک پیشبینی (با تأکید بر تفاوت پیشگویی و پیشبینی) مطرح میشود.
قابل ذکر است که در بخشهایی از این نوشته، پرسشهایی در ذهن مخاطب ایجاد میشود که عمدتاً با اشاراتی به بخشهای دیگر تلاش خواهد شد پاسخها ارایه شوند؛ ولی یک تصویر جامع، تنها در صورتی بهدست میآید که از آغاز تا پایان، به این نوشته به عنوانِ یک تحلیلِ واحد نگریسته شود.
بخش بیستونهــم
با این حال، دو نکتۀ بسیار روشن در این میان وجود دارد:
نخست اینکه هرگونه صلح میان افغانستان و گروههای تروریستی افغان که بدون شک باید با میانجیگری پاکستان صورت بگیرد؛ بدون اینکه افغانستان امتیازاتی را برای پاکستان قایل شود بهدست آمدنی نیست.(در مورد امتیازات عمدهیی که پاکستان میطلبد، توضیحاتی در “۲-۱-۳/رابطه با افغانستان” آمده است.)
دوم اینکه بسیار واضح است که از میان گروههای تروریستی افغان و پاکستانی، بخشهایی از آنها حاضر به مذاکره و گفتوگو با دولت افغانستان یا دولت پاکستان خواهند شد و بخشهای دیگری استند که عملاً با هرگونه مذاکره مخالفاند و راهی وجود نخواهد داشت مگر اینکه پاکستان و افغانستان به گونۀ مشترک در برابر آن گروهها و برای نابودی کاملشان بجنگند.
این انتظار که همۀ این اتفاقات بهسرعت واقع شوند، انتظاری سادهلوحانه است. اما در یک نگاه واقعبینانه، از حالا تا پنج سالِ آینده نشانههای واضحی از این اتفاقات را خواهیم دید و تا ده سال آینده، مشکل ناامنی در افغانستان و پاکستان، تقریباً حلشده خواهد بود. در این جریان، فراز و نشیبهای فراوانی وجود خواهد داشت؛ زیرا طی این مسیر، برای هر دو کشور، ساده نیست و در چانهزنیهای دو طرف شاهد استفاده از ابزارهای غیر مشروع، نظیر ادامۀ استفاده از طرحهای تروریستی نیز خواهیم بود؛ ولی بی هیچ تردیدی، منافعِ هر دو طرف حکم میکند که بالاخره در این زمینه به تفاهم برسند.
* قدرتهای غربی از استفاده از چنین گروههایی در منطقۀ ما بینیاز شدهاند. قبلاً اشاره شد که در ایجاد هستههای اصلی این گروهها، غربیها و حداقل امریکا و بریتانیا دست داشتند، پس واضح است که از حضور، نفوذ و فعالیتِ این گروه ها، اهدافی را دنبال میکردند.
بازیهای قدرتهای بزرگ را تنها قدرتهای رقیبشان بهروشنی میدانند و تحلیلِ این بازیها ساده نیست، تازه اینکه منابع کافیِ اطلاعاتی هم برای تحلیل واضحِ این بازیها وجود ندارد؛ چون این منابع هم در اختیار همین قدرتهاست. با این حال، عمومیاتِ این بازیها را میتوان درک و تا حدی تحلیل کرد.
خلاصه:
امریکاییها از بسیار قبل میخواستند در افغانستان حضور داشته باشند؛ ولی این حضور به گونهیی که آنان میخواستند، به دلایلِ مختلف میسر نبود. حضور حلقاتِ وفادار به اتحاد شوروی در اریکۀ قدرتِ افغانستان در دهۀ هفتاد، کشانده شدنِ پای ارتش سرخ در دهۀ هشتاد و حاکمیت مجاهدین در دهۀ نود، موانع اصلیِ این حضور بودند؛ ولی درست در اوایل قرن جدید، با از میان رفتن (یا از میان برداشتن) احمدشاه مسعود، رهبر مقاومت ملی در برابر طالبان، القاعده، پاکستان و حامیانشان و به بهانۀ حمله بر برجهای سازمان تجارت جهانی، بهترین فرصت برای حضور امریکا در افغانستان میسر شد.
حالا این حضور از یکسو باید از مشروعیتِ بالا برخوردار میبود تا با مخالفتِ آشکار و جدیِ کشورهایی چون چین و روسیه و … مواجه نمیشد و از سویی هم باید دوام می یافت تا ریشههای محکمی میگرفت.
ایجاد ائتلاف جهانیِ مبارزه علیه تروریسم و عدم مقابلۀ جدی و واقعی با گروههای تروریستی، هر دوی این اهداف را برآورده ساخت. البته اینها به معنای چشم پوشیدن از ابعاد متعدد و مختلفی که حضور امریکا و جامعۀ جهانی در افغانستان داشته است، نباید شمرده شود.
به هر ترتیب، حال دیگر نیازی به بهانهیی به نام “حضور گروههای تروریستی” برای مشروعیت بخشیدن و دوام یافتنِ حضور امریکا و شماری از متحدینش در افغانستان وجود ندارد. از سویی هم، گروه دیگری به تازهگی ظهور کرده و در وحشتپراکنی، دست طالبان و القاعده را از پشتِ سر بسته و نیاز قدرتهای غربی برای استفادۀ تبلیغاتی از حضور گروههای ترویستی را برآورده میسازد.
با این حال، هنوز فرصتی نیاز است تا امریکا و متحدینش بر سر منافعِ کلانشان در منطقۀ ما با قدرتهای بزرگِ دیگر و تعدادی از قدرتهای منطقهیی به تفاهمی برسند که مورد قبولِ همه باشد و منافعِ همه را تأمین کند. به این دلیل افغانستان برای یک مدت معینِ دیگر شاهد حضور و فعالیتِ گروههای تروریستی خواهد بود، ولی این حضور و فعالیتها پیوسته قوس نزولی را خواهد پیود تا اینکه به پایان برسد. تکرار باید کرد که حداقل یک فرصت دهساله تا رسیدن به آن مرحله نیاز است.
گروههای دیگر محلی (اویغورها، ازبکها، تاجیکها و…) در جریان ده سال آینده یا باید در سرزمینهای خود جای پایی برای خود بیابند یا پاکستان و افغانستان را به مقصد دیگری – به گمان اغلب، خاورمیانه – ترک کنند، یا هم در کنار آن گروههایی که تا پایان در برابر افغانستان و پاکستان خواهند جنگید، بایستند و از میان بروند.
درگیریهای اخیر در شمال افغانستان که حضور شهروندان خارجی در آن تأیید شده، نشانههایی از این استند که این گروهها تلاش دارند در همکاری با برخی از همکاران افغانشان، جای پایی در مناطق شمالی افغانستان به دست آورده و از این طریق، فعالیتهایی را در کشورهای خود انجام دهند.
اما در اختیار داشتن پایگاهها، به تنهایی نمیتواند اهدافِ این گروهها را برآورده بسازد. هر گروهی که میجنگد، نیاز به جنگافزار، مهمات، حمایتهای لوژستیکی و مالی و خدمات صحی و ترانسپورتی و … دارد. حالا اگر تصور کنیم که گروههای تروریستیِ یاده شده در شمال افغانستان پایگاههایی برای خود خواهند ساخت، از دو حال خارج نخواهد بود:
نخست اینکه باید حمایت دولت افغانستان یا نیروهایی امریکایی را با خود داشته باشند تا بتوانند فعالیتهایی را در کشورهای خود انجام دهند. هرچند این گزینه تا حد زیادی مردود به نظر میرسد، ولی اگر به فرض محال، آن را بپذیریم، در اینصورت اینها نخواهند توانست تهدیدی علیه امنیت افغانستان باشند.
Comments are closed.