احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
- ۲۲ سرطان ۱۳۹۴
سه شنبه ۲۳ سرطان ۱۳۹۴
بخش دوم
نویسنده: مهدى فرمانیان
مونتگمرى وات با توجه به مکتب نقد تاریخى و تأثیر آرا و افکار زمانه بر برداشتهاى وحیانى پیامبر اسلام، برخى مطالب قرآن را از پیامبر دانسته، در این زمینه مىگوید:
قبول روششناسى یا تحلیل تاریخى، سوالات خطیرى را پیش روى مسلمانان در مقابل قرآن مىگذارد… و به نظریۀ مسلمانان در مورد ماهیت وحى مرتبط مىشود… اگر مسلمانان معتقد باشند که قرآن سخن محض و خالص خداست و با هیچ سخن بشرى آمیخته نشده، در این صورت متقاعد کردن مسلمانان به چنین اشتباهاتى ناممکن مىشود. خود قرآن نظر مسلمانان در مورد ماهیت وحى را تأیید نمىکند؛ زیرا مىگوید که این قرآن عربى است و عربى هم یک زبان بشرى است… (همان، ص۲۳۱).
امّا وى بر خلاف مطالبى که در این کتاب آورده، در آثارى که پیرامون پیامبر اسلام نوشته، از وحى پیامبر اسلام با عنوان «تخیّل خلاق» سخن گفته است. وى در کتاب محمد پیامبر و سیاستمدار مىنویسد:
… در بعضى اشخاص نیرویى است که آن را تخیّلِ خلاّق مىگویند… کارهاى بزرگ تخیّل خلاق داراى کلیت است و بیان احساسات و تمایلات تمام نسل به شمار مىرود. البته همۀ آنها تخیلى نیستند؛ زیرا با مسایل واقعى و حقیقى سروکار دارند… که وراى فهم و عقل بشر است. به عقیدۀ نگارنده، انبیا و رهبران دینى جزوِ این دسته از صاحبان تخیّل خلاق هستند. افکار و عقایدى را بیان مىکنند که نزدیکى با عمیقترین و مرکزىترین کارهاى بشرى دارد و مربوط به نیازمندىهاى موجود آنها و نسلهاى آینده است. نشانۀ بزرگى یک پیغمبر این است که افکار او مورد توجه مردمى واقع شود که مخاطب او هستند. این افکار از کجا مىآید؟… شاید بتوان گفت این افکار تخیّل خلاّق حاصل زندهگانى کسى است که از قوم خود بزرگتر است… (محمد پیامبر و سیاستمدار، ص۲۹۸).
از نظرات و دیدگاههاى دیگر وات که تأثیر عمیقى بر نگرش وى بر فهم اسلام، بلکه فهم کلیّت دین نهاده، مسالۀ زبان دین است: آیا سخن گفتن دربارۀ مسایل دینى حقیقى است یا نمادین؟ غالب فیلسوفان معاصر غرب، زبان دین را واجد معناى معرفتبخشى موجّهى مىدانند. دیدگاههاى گوناگون فیلسوفان دین، سخنان ناظر به خدا را تفسیرى نمادین مىکنند. بسیارى از الهیدانان جدید معتقدند که وقتى خدا موضوع یک جمله واقع مىشود، همۀ اوصاف و نسبتها نمادین مىشود. این اعتقاد از این طرز تلقى نشأت مىگیرد که خدا متعالى یا «به کلّى دیگر» است (عقل و اعتقاد دینى، ص۲۷۴ـ۲۷۹).
وات با تأثیرپذیرى از این مباحث در فضاى غرب، به زبان نمادین به عنوان یکى از مسایل اساسى دینى عصر جدید توجه کرده، مىنویسد:
…یکى از مسایلى که علوم و تاریخ غربى پیش روى ما نهاده، قصور در فهم جایگاه اسطوره یا نماد در مذهب یا آنطور که من مىگویم، کوتاهى در فهم جایگاه زبان تصویرى در مذهب… است… زبان انسان در درجۀ اوّل به اشیایى… توجه مىکند که مى تواند آنها را حس کند… اما در توصیف دنیا… یا خدا….. از واژههایى با معنى ثانوى استفاده مىکند… من با جان هیک در کتاب اسطورۀ حلول خدا در به کار بردن معناى اسطوره در معناى «عارى از حقیقت» همنظر نیستم… زیرا اسطوره معناى مثبتى هم دارد که در آن، حقیقتِ مذهب به زبان ثانوى توصیف مىشود… لذا به جاى لفظ اسطوره، بهتر است از لفظ نمادین یا زبان تصویرى… استفاده کنیم… منظور ما از تصویر، ارایه یا بازنمود دو بعد از یک شیء سه بعدى است، گرچه این تصویر، تمام ابعاد را بر ما معلوم نمىکند؛ با این حال مىتواند بیان یک واقعیت به شمار آید… بنابراین، ملاکى براى صدق و کذب واقعى مذاهب و ادیان نداریم… اما ملاک دیگرى براى مقایسۀ ادیان و مذاهب داریم و آن ثمرات عینى یا میوۀ مذاهب و ادیان است… اگر کیفیت زندهگى یا حیات پیروان یک نظام عقیدتى مثل اسلام یا مسیحیت عموماً خوب باشد، مىتوان گفت آن نظام عقیدتى کمابیش صادق است…» (برخورد آراى مسیحیان و مسلمانان، ص۲۲۱ـ۲۲۶).
وى در ادامه با پذیرش مطلق نتایج علوم تجربى و روششناسى تحلیل تاریخى در حوزۀ مذهب، اصطلاح مابعدالطبیعه را اصطلاحى مىداند که رنگ خود را از دست داده و معتقد است که مىتوان آن را با معیار و ضابطۀ ثمراتشان سنجید و ارزیابى کرد؛ اما دیگر به این موضوع نپرداخته است که اگر مفهوم خدا ضابطۀ ثمربخشى خود را از دست داد، آیا باز سخن گفتن از مفهوم خدا و صفاتش جایى در زندهگى بشر دارد یا نه.
مونتگمرى وات به سبب پذیرش نتایج علوم تجربى، نظریۀ داروین را مىپذیرد و قایل است که خلقت عالم به دست خدا به قلمرو فوق علم مربوط است و شناختى براى انسان از راه علم به آنچه کتب وحیانى مىگویند، نیست. و قرآن و کتاب مقدس هم کتاب علمى نیستند و از واقعیت پرده برنمىدارند، بلکه زبان تصویرى و نمادیناند. وى در این زمینه مىنویسد:
…مسیحیان … سفر پیدایش را یک بیانیۀ علمى تلقى مىکردند. بعدها متفکران مسیحى به این نتیجه رسیدند که حکم خلقت عالم به دست خدا به قلمرو فوق علم مربوط است… اما بسیارى از مسلمانان هنوز واقعیتِ تکامل نظریۀ داروین را نمىپذیرند… مؤمن به خدا اعم از مسلمان و مسیحى ناگزیر است به نگرش دنیوى غربى تن دهد و حوزۀ روششناسى یا تحلیل تاریخى را به رسمیت بشناسد… وقتى ادوارد سعید تأکید مىکند که مستشرقان، اسلام را بد فهمیدهاند و این بدفهمى در زبان، فرهنگ و حال و هواى سیاسىشان ریشه دارد، یعنى عمدتاً محیط زندهگیشان در نگرش آنها به اسلام تأثیر گذاشته است. این حرف صحیحى است… اما هر جا معیار اسلوبهاى تاریخىِ منطقى توانست واقعیت عینى را تصدیق نماید، انسان باید آن واقعیت را قبول کند… مثل همان بحث اسطوره… که حکایت آدم و حوا از نمونههاى آن است و براى مبادى نژاد آدمى، توصیف علمى به شمار نمىآید… انسان امید آن را دارد تا مسلمانان همچنین توصیفى از اشارۀ قرآن به ابراهیم و اسماعیل در مکه را بپذیرند؛ زیرا یقین داریم که ابراهیم به مکّه نرسیده… اما ارتباط اسلام یا سنّت اسلام با سنّت ابراهیمى را در قالب یک تصویر نشان مىدهد… (همان، ص۲۲۶ـ۲۳۰).
منبع: پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
Comments are closed.