احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شنبه 9 عقرب 1394 - ۰۸ عقرب ۱۳۹۴
بخش سوم و پایانی
برای توصیف رویکرد معاصر به دین، میبایست در گام نخست به جاهایی اشاره کنیم که آگاهی از مخمصۀ انسان غربی در روزگار ما به شیواترین نحو در آن جاها بیان شده است. این جاها هنرهای کبیر، ادبیات و لااقل تاحدی فلسفۀ معاصر است. هم موضوع مورد بحث و هم شیوۀ عمل این آفرینندهگیها، نمایانگر نزاعی پُرشور و غالباً غمبار دربارۀ معنای زندهگی در زمانهیی است که بعد ژرفا در آن گم شده است. هنر، ادبیات و فلسفه به معنی اخص کلمه، دینی نیستند، اما پرسش دینی را در قیاس با عبارات و سخنانِ مستقیماً دینی روزگار، بنیانیتر و عمیقتر طرح میکنند.
این پرسش دینی است که طرح میشود، وقتی که یک رماننویس، انسانی را به تصویر میکشد که سعی بیحاصلی به خرج میدهد تا به یگانه منزلگاهی دست یابد که توان حل معضل حیاتِ او را داشته باشد، یا انسانی را توصیف میکند که زیر فشار خاطرۀ گناهی که او را به ستوه آورده است، مضمحل میشود، یا انسانی را در میان میآورد که هیچگاه یک خود واقعی نداشته است و سرنوشت، او را به پیش میراند بیآنکه در برابر مرگ، مقاومتی نشان دهد، و یا انسانی را توصیف میکند که از هر آنچه در مقابلش است، تجربۀ بیزاری، انزجار و تهوع به او دست میدهد.
این پرسش دینی است که پرسیده میشود وقتی شاعر، بیزاری و نفرت نسبت به لایههای اهریمنی نفسِ خود را عیان و آشکار میکند، یا اگر شاعر، ما را به برهوت و خلوتگاههای وجودمان رهنمون میشود، یا اگر لجنزار جسمانی و اخلاقی نهفته در زیر سطح زندهگی را نشان میدهد، یا اگر نوای موقتی بودنِ جهان را سر میدهد؛ در همۀ این حالات، بر قامت اضطرابِ همیشهگی قلوب ما، جامۀ کلام میپوشاند.
این پرسش دینی است که در میان میآید وقتی که نمایشنامهنویس، فریب زندهگی را در نمادی خندهدار نشان میدهد، یا اگر میگذارد خلای زندهگی با یک خودکشی به پایان برسد، یا اگر ما را با اسارت گریزناپذیر در چنگِ گناه و ندامتِ توأمان مواجه میکند، یا اگر ما را به سرداب تاریکِ ناامیدی و زوال تدریجی سوق میدهد.
این پرسش دینی است که طرح میشود وقتی یک نقاش، واقعیت محسوس و مریی را به قطعاتی فرو میشکند و پس از آن، این قطعات فروشکسته را به صورت تصویری بزرگ، وحدتِ دوباره میبخشد به گونهیی که در نگاه معمولی شباهت اندکی با جهان دارد، اما اضطراب و شجاعتِ ما را برای رویارویی با واقعیت تعبیر میکند.
این پرسش دینی است که سر برمیآورد وقتی یک معمار، در ساختن بناهای اداری یا کلیساها، آرایههای مانده از سبکهای پیشین را به خاطر اینکه ترجمان شایستۀ زمانۀ ما نیستند، فرو مینهد. این معمار ضعف ظاهری سبکِ خود را بر غنای موهوم سبکهای تقلیدیِ گذشته ترجیح میدهد. او میداند هیچ پاسخ نهایی ندارد، اما میخواهد پاسخ شایستهیی عرضه کند.
آیا پاسخی هست؟ همیشه پاسخی هست، اما ممکن است در چنگِ ما نباشد. شاید چندان عمیق غرقه در آن مخمصهایم که توان پاسخ به پرسشِ برآمده از این مخمصه را ازدست دادهایم.
برای رسیدن به پاسخ واقعی، آگاهی از این مخمصه، یقیناً راه بهتری است از اینکه با پاسخهای جعلی و موهوم، مسیر را سد کنیم.
در این نگرش، امکان رسیدن به پاسخ واقعی با همۀ محدودیتهای پیش رو دستیافتنی است. پاسخ واقعی به این پرسش که چهگونه میتوان بعد ژرفا را مجدداً به دست آورد، با تکثر اعضای کلیسا یا حاضران در آن و نیز با تغییر مذهب یا تجربیات شفابخشِ حاصل نمیشود. این مقصود از طریق آگاهی به این نکته به دست میآید که ما آدمیان ساحت سرنوشتساز زندهگی ـ بعد ژرفا ـ را گم کردهایم و هیچ راه سادهیی برای بازگشتِ آن نداریم. این آگاهی به خودی خود، حالت تسخیرشدهگی توسط چیزی است که اصطلاح نمادین آن، «بعد ژرفا»ست. کسی که میداند از سرچشمۀ غایی «معنی» دورافتاده است، با همین دانایی نشان میدهد که نه فقط جدایی حاصل آمده، بلکه وصل و وحدت دوباره رخ خواهد داد و این دقیقاً وضعیتِ ماست. آنچه بیش از همهچیز مورد نیاز ماست ـ و تا حدی واجد آن هستیم ـ فهم اصولیِ این مسأله است که در مخمصه گرفتار آمدهایم بدون آنکه بکوشیم به کمک ایدیولوژیهای دینی یا سکولار بر آن پردهیی بیافکنیم. احیای علایق دینی، قدرت خلاقهیی به فرهنگِ ما خواهد داد مشروط بر آنکه این علایق دینی به حرکتِ جستوجوگری در پی بعد گمگشتۀ ژرفا توسعه پیدا کند.
معنای این سخن آن نیست که نمادهای سنتیِ دین میبایست کنار گذاشته شوند. این نمادها در شکل ادبیشان قطعاً معنای خود را از کف خواهند داد و مشوه خواهند شد. و لذا واکنشهای انتقادی در برابرشان شکل میگیرد، ولی با این حال این نمادها معنای اصیلِ خود را یعنی پاسخ گفتن به پرسشی که مقتدرانه در حاقِ وجود آدمی مندرج است و نمادها را آشکار میکند و نجات میبخشد، گم نکردهاند. چنانچه احیای دین، به جای پاسخهای فریبنده و شتابزده، درک نوینی از نمادهای گذشته و ارتباطشان با وضعیتِ ما عرضه کنند، در آن صورت عامل سازندهیی در فرهنگِ ما خواهند شد و به مؤلفهیی نجاتبخش برای بسیاری از کسانی که در اضطراب، جداافتادهگی و نومیدی دستوپا میزنند، بدل میشوند. پاسخ دینی همواره یک ویژهگی داشته است؛ یعنی ویژهگی «بهرغم» بهرغم فقدان بعد ژرفا، قدرت و نفوذ آن همچنان حاضر است و در کسانی که نسبت به این فقدان، آگاهی دارند و میکوشند دین را با عزم و جدیتی بیپایان بازآفرینی کنند، حضور بیشتری دارد.
يک نظر
ضرب المثل مشهور است میراث خور یادش میرود آموخته خور فراموش نمیکند.
این شورای عالی نام نهاد صلح بیش از صد ملیون دالر مصرف کردن کوچکترین دست آورد نداشتند باید پول های را که گرفته اندبه دولت و مردم حساب دهند در کجا به چه منظور مصرف شده. تاحال معاش های دالر مصارف اقامت در هوتل های پنچ ستاره در خارج کشور خریدن تحفه های قیمتی به خیش اقارب خود از پول بیت المال بی حساب و کتاب مزه از دهن این خاینین نرفته اصلا این تیکه داران قطعا خوش نیست تا مثله افغانستان حل گردد . این خاینین خوش هستند معاش گزاف دالری مفت را بگیرند مانند قاطر های زمان سابق در اردو بود بنام قاطر های سرکاری مشهور بود سال ها کاه جو میخوردند کوچکترین کار نداشتن حال مزه در دهن این مفت خوران مانده باید هرچه زودتر لغو گردد این ها پرازیت وار زندکی میکنند کوشت ملت را خوردن حال استخوان چیزی باقی نمانده. حاجی صبور