رویکردهای انتقادی و پست‌مدرن

گزارشگر:نویسنده: فاطمه اسلامیه / چهار شنبه 9 جدی 1394 - ۰۸ جدی ۱۳۹۴

بخش هفتم

mandegar-3بر اساس نظرِ یکی از اندیشمندان برجستۀ پست‌مدرنیسم، «برای این‌که پست‌مدرنیست شوید، باید خود فعلی‌تان را فراموش کنید». به بیان دیگر، شما باید برداشت‌های دیرینه از خود و جهانِ پیرامون را دور بریزید و شیوه‌های متفاوت دیدن را بیاموزید. (نظر پوری، ۱۳۸۶، ص ۴۹)
مدرنیسم و معماری
واژۀ مدرنیسم به معنای نوگرایی و نوسازی است و مدرنیزاسیون عملی که منتج از مدرنیسم و مبتنی بر مدرنیته و افکار مدرن است. پیدایش مدرنیته با پیدایش جوامع مدرن (کشورهای اروپای غربی) هم‌زمان بوده است؛ اما در این‌که آغاز مدرنیته چه زمانی است، میان محققان توافق نیست، ولی عمدتاً از سال ۱۸۹۰ تا ۱۹۳۰ مد نظر است. آغاز عصر مدرن رویدادی بود که در آن مجموعه اندیشه‌ها قوام یافته بودند تا جنبش‌های جدیدی را که تجسم‌بخش روح جامعۀ صنعتی بودند شکل دهند، مصالح و روش‌های نوین ساخت‌وساز به معماران و مهندسین این توان را داده بود تا شیوه‌های ساخت‌وساز را کشف کنند. با ظهور عصر صنعت و گسترش صنایع تولید انبوه، بسیاری از مردم به سرعت از شیوۀ زنده‌گی قرون وسطا به شیوۀ زنده‌گی مدرن گرویدند. آغاز عصر مدرن با پیدایش خردگرایی، روشن‌فکری، علم‌مداری و دین‌پیرایی همراه بود. انگیزۀ اصلی مدرنیسم، کم کردن توان سرمایه‌داری صنعتی بود که به عنوان واسطه بین سرمایه‌دارانی عمل کرده بود که شهرها را توسعه داده بودند؛ شهرهایی که بدون کیفیت مطلوب فقط برای تولید ساخته شده بودند.۵ هدف اصلی مدرنیسم حذف تدریجیِ ساختار اجتماعی منفرد و جایگزین کردن با یک بنیان واحد و جامع بود. مدرنیسم، نوعی پیوسته‌گی با اهداف اجتماعی دارد. نیاز به پروژه‌های مسکن عمومی در اروپا و روسیه، سبب تبلور دیدگاه‌های نوین در بین معماران و شهرسازان گردید. و پیدایش شهرسازی معاصر ممکن نبود مگر بعد از تغییرات مهم فنی، اقتصادی و اجتماعی که به انقلاب صنعتی شهرت دارد و طی نیمۀ دوم قرن ۱۸ در غرب اروپا به‌وقوع پیوست. نبوغ جامعۀ مدرن مرهون اندیشه‌یی بود که مفروضات جامعۀ جدید صنعتی را بر اساس متغیرهای موجود در جامعۀ آن زمان، سازماندهی و تبیین می‌نمود.(حمصیان، ۱۳۸۵)
دانشگاه پست‌مدرن از دید «کارل راسکه»
به اعتقاد «کارل راسکه» استاد برجستۀ مطالعات دین دانشگاه دنور امریکا فیلسوف، دین‌شناس و متخصص مسایل آموزش عالی و تعلیم و تربیت، و یکی از پُرکارترین نظریه‌پردازان زمانه، زیستن در «زمانۀ دیجیتال» یا زمانۀ «ارتباطات شبکه‌یی» که همان «عصر اطلاعات» یا به تعبیر دقیق‌تر «عصر دانش» است، شرط دورۀ پست‌مدرنِ کنونی است. در عصر صنعتی مبادلۀ «مصنوعات» و «کالاها» اساس مبادلات بود، اما در عصر پست‌مدرن «مبادلۀ نمادین» یا مبادلۀ نمادها اساس تمام دادوستدهاست. «نشانه» در نظام مبادلات، جانشین «کالا» شده است. در نتیجه، اقتصاد امروز بیش از آن‌که «مادی» باشد، «نمادی» است. در چنین فضایی، مفهوم دانشگاه، آموزش، صنف و یادگیری آن‌گونه که به آن خو کرده ایم، دیگر کارکرد و معنایی ندارد. احساس بحران در آموزش عالی ناشی از ویران شدن سنت‌هایی است که نمی‌توانند در مقابل انقلاب دیجیتال مقاومت کنند. دیگر در عصر دیجیتال معلم، چهاردیواری اتاق درس، تدریس کردن، جزوه‌های آموزشی محدود، و عدۀ زیادی از جوانان که به‌نام دانشجو پای صحبت استاد می‌نشینند، بی‌معنا شده است.
استاد نقش «مشاور و تسهیل‌گر و فراهم‌کننده نرم‌افزارها و فهرست منابعی را دارد که به‌نحو نامحدودی در شبکه‌ها موجود است. الگوی آموزش پست‌مدرن مبتنی بر «نگرش تمرکززدایی» است که بر تولید دانش به‌جای صرف دانش استوار است. «فضای دانش» جدید و تازه‌یی ظاهر شده است که بر فضاهای زمین، سرزمین و تجارت فضاهایی که در گذشته چیره بودند، غلبه کرده است. اغلب، مفهوم آموزش با فضاهای ملموس مادی مثل مکتب، صنف و معلم تعریف شده است. اما فضای دانش جدید مبتنی بر «جهان شبکه‌یی شده» و « جامعۀ اطلاعاتی» است که در آن «بزرگراه‌ها و جریان‌های اطلاعاتی» موجود در «جهان مجازی» عوامل و مولفه‌های تعیین‌کنندۀ آن هستند. در نتیجه، جایگاه و موقعیت «مکان» و « محل فیزیکی» که جایگاه سنتی و تعریف‌شده‌یی در آموزش داشت، در حال متزلزل شدن است. حتا این نگرش که «مغز» محل تولید دانش است، با چالش‌های جدی روبه‌رو شده است. در نتیجه دیگر برای دانش و آموزش به‌سختی می‌توان تجسم‌های فیزیکی پیدا کرد. دانشگاه قرن بیست‌ویکم برخلاف دانشگاه قرن بیستم، بر مبنای اصول «بی‌محلی» و بی‌مکانی که بر «مجازیت» و منابع لایتناهی اطلاعات جهان پست‌مدرن استوار است، توسعه و گسترش می‌یابد. از این‌رو دانشگاه دیگر آن چیزی نیست که تاکنون می‌شناختیم. دانشگاه دیگر «ابردانشگاه» است. «راسکه» سخن گفتن و پیدایش زبان را «انقلاب اول»، اختراع خط و نوشتن را «انقلاب دوم» و فناوری دیجیتال و تأثیراتِ آن بر آموزش را «انقلاب سوم» در آموزش می‌نامد.(فاضلی، ۱۳۸۶)
انتقاد از پست‌مدرنیسم
تا کنون انتقادات زیادی به پست‌مدرنیسم صورت گرفته است. در میان نظریه‌پردازان اجتماعی، مشهورترین کسی که پست‌مدرن را به نقد کشیده، «یورگن هابرماس» (۱۹۹۸) است. هابرماس یکی از کسانی است که دل‌بسته‌گی شدیدی به پروژۀ مدرنیته داشته و نمی‌خواهد آن را کنار بگذارد و خودش را به عنوان محافظ پروژۀ مدرنیته معرفی می‌نماید. گفته‌اند که کل پروژۀ او «دیالکتیک روشن‌گری» جدیدی است که هم جنبۀ تاریک میراث جنبش روشن‌گری را می‌بیند و توضیح می‌دهد و هم امید به آزادی، عدالت و سعادت را نجات می‌دهد و دارای حقانیت می‌داند. او از آن بیم دارد که حال‌وهوای پسامدرن بیان‌گر روی‌گردانی از هم ‌مسوولیت‌های سیاسی و هم نگرانی برای درد و رنج انسان باشد.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.