احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شایسته مدنی / شنبه 26 جدی 1394 - ۲۵ جدی ۱۳۹۴
بخش نخست/
فوکو در کتاب نظم اشیا، به مطالعۀ حوزههای فراموششده میپردازد. او با دیرینهشناسیِ برخی موضوعات علوم انسانی، سعی دارد تاریخ دانش غیرصوری را به نظم بکشد. او سعی کرده است شماری از عناصر را در کنار هم آورده و آنها را با گفتمان فلسفییی که در دورۀ زمانی قرن هفدهم تا نوزدهم رواج داشت، مرتبط کند. فوکو مرزها را دوباره ترسیم کرده و اشیای دور از یکدیگر را به همدیگر نزدیکتر میکند.
آنچه او قصد انجامش را دارد، آشکار کردنِ نوعی ناخودآگاه مثبت دانش است، یعنی سطحی که از آگاهی دانشمند میگریزد. آنچه در تاریخ طبیعی، اقتصاد و دستور زبان دورۀ کلاسیک مشترک بود، یقیناً در دسترس آگاهیِ دانشمند نبود. فوکو سعی کرده است این قواعد شکلگیری را که هرگز به طور مستقل صورتبندی نشده و اما در نظریهها، مفاهیم و موضوعات متفاوت پیدا میشوند را با روشهای جداسازی سطحی، به عنوان جایگاه خاص، آشکار کرده و آن را سطح دیرینهشناسی بخواند.
در بخش اقتصاد، فوکو سعی کرده است تا ترکیب دگرگونیهای متناظری را توصیف کند و نوع جدیدی از فلسفه را در آستانۀ قرن نوزدهم مشخص نماید. اغلب آسان نیست که تعیین کنیم چه چیزی باعث تغییری ویژه در علم شده است. بنابراین او مسالۀ علیت را کنار گذاشته و به توصیف خودِ دگرگونیها پرداخته است.
همۀ تلاش فوکو این بوده است که گفتمان علمی را نه از دیدگاه افرادی که در حال صحبت کردن هستند و نه از دیدگاه ساختارهای صوری، بلکه از دیدگاه قواعدی بررسی کند که در وجود چنین گفتمانی وارد بازی میشوند.
فوکو میگوید: «در دورۀ کلاسیک نه زندهگی وجود دارد، نه علمی دربارۀ زندهگی و نه زبانشناسی تاریخی، اما تاریخ طبیعی و دستور عام وجود دارد و به همین ترتیب، اقتصاد سیاسی حضور ندارد، زیرا در نظم دانش، تولید وجود ندارد».(فوکو، ۱۳۸۹: ۲۹۷)
در واقع مفاهیم پول، قیمت، ارزش، گردش و بازار در قرن هفدهم و هجدهم نه بر اساس آیندهیی مبهم، بلکه به عنوان بخشی از آرایش معرفتشناختی کلی و دقیق مورد توجه قرار گرفتند.(فوکو، ۱۳۸۹: ۳۰۰)
به گفتۀ فوکو، در قرن شانزدهم، تفکر اقتصادی به تمام یا تقریباً بهطور کامل به مسالۀ قیمتها و بهترین مادۀ پولی محدود شده بود. مسالۀ مادۀ پول، به سرشت استندرد، مسالۀ رابطۀ قیمت بین فلزهای مختلف به کار گرفته شده و مسالۀ اختلاف بین وزن (یا ارزش واقعی) سکّهها و ارزش اسمیشان مربوط میشود. اما این دو مجموعه مسایل با یکدیگر مرتبط بودند، زیرا فلز تا آنجایی که خود ثروت بود، فقط به عنوان یک نشانه، و نشانهیی برای اندازهگیری ثروت به کار میرفت. فلز دارای قدرت دلالت بود، زیرا خودش علامتی واقعی بود.(فوکو، ۱۳۸۹: ۳۰۲)
فوکو، کارکردهای پول را به عنوان مقیاس مشترک بین کالاها در نظر گرفته و میگوید: دو کارکرد پول، به عنوان مقیاسی مشترک بین کالاها و به عنوان جایگزینی در ساز و کار مبادله، بر واقعیت مادیاش مبتنی است. یک مقیاس ثابت است و تمام افراد در تمام مکانها آن را به عنوان مقیاسی معتبر به رسمیت میشناسند، و این در صورتی است که این مقیاس به عنوان استندرد دارای واقعیتی نسبت دادنی باشد که بتواند با گوناگونی اشیایی که قرار است اندازهگیری شود، مقایسه گردد. در نتیجه پول حقیقتاً اندازهگیری نمیکند، مگر واحدش واقعیتی باشد که واقعاً وجود دارد، واقعیتی که هر کالایی را بتوان به آن ارجاع داد. در دوران رنسانس دو کارکرد سکّه که مقیاس و جایگزینی است، مبتنی است بر سرشت مضاعفِ ویژهگی درونیاش و اینکه سکه گرانبها بود.
فوکو از قابلیت پول برای اندازهگیری کالاها سخن به میان آورده و دربارۀ دلایل استندرد تلقی شدن پولهای فلزی در مبادلات میگوید: برای اینکه قلمرو ثروت بتواند به عنوان موضوعی برای تأمل در تفکر کلاسیک شود، باید پیکربندییی که در قرن شانزدهم ایجاد شده بود، از میان میرفت. از نظر اقتصاددانان رنسانس، و درست تا خود داوانزاتی[۱]، قابلیت پول برای اندازهگیری کالاها و نیز مبادلهپذیریاش، بر ارزش درونیاش متکی بود:
آنان کاملاً آگاه بودند که فلزات گرانبها به غیر از ضرب سکّه، استفادۀ کمی داشتند، اما اگر این فلزات به عنوان استندرد انتخاب شدند، اگر به عنوان ابزارهای مبادله به کار گرفته شدند و اگر در نتیجه به قیمت بالایی فروش رفتند، به این دلیل بوده است که آنها، هم در مقیاس طبیعی اشیا و هم به خودی خود، بالاتر از هر قیمتی دیگر، دارای قیمتی مطلق و بنیادی بودند که ارزش تمام کالاها میتوانست به آن ارجاع شود.(فوکو، ۱۳۸۹: ۳۱۰)
فوکو دربارۀ دلایل ارزشمند شدن فلز خاص، ضمن اینکه پای نگاه زیباییشناختی را پیش میکشد، از مقیاس بودنش بهعنوان مهمترین رویکرد یاد کرده و میگوید: فلز خاص به خودی خود علامت ثروت بود، درخشندهگی پنهانش شاهد کافی بر این امر بود که این فلز در عین حال نوعی حضور پنهانی دارد و مشخصۀ دیدنی تمام ثروتهای زمین است. به این دلیل است که فلز خالص قیمتی دارد و به همچنین به این دلایل که فلز خالص مقیاسی برای تمام قیمتها است و از طرفی هم میتوان آن را به هر چیزی که بهایی دارد مبادله کرد، دارای ارزش و قیمت شده است.
در قرن هفدهم کارکرد مبادلهیی به عنوان شالودۀ اصلی پول بیان شد و با عنوان سوداگری معمول گشت. سوداگری در یک مفصلبندی دقیق، پول را به ابزار بازنمایی و تجزیۀ ثروت بدل میکند و برعکس ثروت را به محتوایی تبدیل میکند که با پول بازنمایی میشود. با آمدن سوداگری حلقۀ گرانبهایی[۲] شکسته شده و ثروت به هر چیزی که موضوع نیاز و امیال است، بدل میشود.
Comments are closed.