اکنـکار و ضـعف فلسـفی در شـناخت ادیـان

گزارشگر:نویسنده: محمد حسین کیانی /چهارشنبه 7 دلو 1394 - ۰۶ دلو ۱۳۹۴

بخش نخست/

mandegar-3یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های جنبش‌های نوپدید دینی عرفانی، انتقاد شدید آنان به وجود ادیان بزرگ و تعالیم آنان است، لذا در بسیاری از این جریان‌های معنوی، انواع زیادی از انتقادها به ادیان وجود دارد. از این رو، باید گفت که بزرگ‌ترین اشکالِ آنان این است که در نقد آن‌ها، همۀ ادیان به یک چشم دیده می‌شوند و چنین می‌پندارند که تمام ادیان دارای خصوصیات و تعالیمِ مشترک‌اند و حال آن‌که ادیان دارای تقسیمات متفاوتی هستند و نزدیک‌ترین و شبیه‌ترین ادیان نیز در دلِ خود بزرگ‌ترین تفاوت‌ها و اختلاف‌های ظاهری و باطنی را با هم دارند. بنابراین هیچ‌گاه نمی‌توان با نادیده گرفتن تفاوت‌های ادیان، به نقد و بررسی آنان پرداخت. بنابرین به جرأت می‌توان گفت که در تعالیم اکنکار، بزرگ‌ترین انتقادها و اشکال‌ها به ادیان ابراز شده است.
موجودیت ادیان
پال توئیچل موسس مکتب اکنکار، فلسفۀ پیدایش ادیان بزرگ را از دو منظر پی‌گیری می‌کند:
۱) ادیان بزرگ بر اساس تجربه‌های معنوی، مکاشفه‌ها و سفرهای روحانی موسسین پدید آمده‌اند، که از این میان اکنکار با اتخاذ چنین موضعی در حقیقت می‌خواهد چنین نشان دهد که هر انسانی می‌تواند با تمرین‌های معنوی و ریاضت‌های جسمانی موفق به مکاشفه و سفر روحانی شود. این ادعا در دل خود متضمن این معناست که انسان مکاشفه‌گر می‌تواند حامل معرفت معنوی همسان با معرفت معنوی دیگر انبیای بزرگ ادیان بزرگ باشد. و در واقع چنین وانمود کند که هر انسان به واسطۀ پیروی از تعالیم ما اکنکار می‌تواند همانند دیگر پیامبران بزرگ تاریخ به حقیقت، دست یافته و به همان سعادتی که ادیان آن را در دنیای دیگر وعده دادند؛ در همین دنیا نایل شود. از این رو، در اکنکار وانمود می‌شود، که ادیان بزرگ بر اساس تجربه‌های معنوی، مکاشفه‌ها و سفرهای روحانی موسسین پدید آمده‌اند.
پال توئیچل می‌گوید: حتا در میان فرقه‌های منشعب از یک مذهب هم اختلاف‌های فاحشی در زمینۀ روش‌ها و دستورالعمل‌های‌شان وجود دارد، که این امر توجیه‌کنندۀ این است که چرا این‌همه گوناگونی بی‌پایان و سردرگمی در خصوص نتایج به دست آمده از روش‌های دیگر مشاهده می‌شود. به همین ترتیب، وقتی در جهان‌های دیگر نیز وارد می‌شویم، تجربیات‌مان از کیفیات دگرگونی بهره می‌گیرند، که در نتیجه، در خصوص نتایج حاصله از این تجربه‌ها نیز همین تفاوت‌های فاحش به چشم می‌خورند. و لذا اکنون می‌توان فهمید که چرا این‌همه دین‌های متفاوت وجود دارند.؛ زیرا تجربیات افراد مختلف در عوالم درون با هم متفاوت هستند و براساس همین تجربه‌ها بوده است که ادیان و مذاهب متفاوت شکل گرفتند. و این واقعۀ اسف‌باری است که هزاران هزار نفر تجربه کرده‌اند، یعنی تا درجه‌یی از عمق به آگاهی عوام درون نفوذ کرده‌اند. آن‌گاه به آنان وحی شده که یک خدا، یک فرشته یا یکی از بسته‌گان، در حال هدایت آن‌ها هستند. آن‌ها اظهار می‌کنند که صدای خدا را شنیده‌اند یا دچار این تصور می‌شوند که خداوند به شخصه، دستورها و فرامینی را به آنان داده است.
ولی حقیقت قضیه این است که این الهام‌ها، صداها و تصورها همه مخلوق‌های ذهنیِ خود آن‌هاست و این روند برای کسانی که صاحب بینایی مستقل هستند، به وضوح قابل دیدن است و خود شخص به ندرت قادر است تا این را تمیز دهد، چون هنوز صاحب چنین بینش مستقلی نیست او عمیقاً معتقد است که خداوند مستقیماً با او سخن می‌گوید، در حالی که آن‌چه او می‌شنود، نجوای ذهن خود اوست که از ضمیر ناخودآگاهش صادر می‌شود. او فریب خورده است. فریب خویش را. و اغلب اتفاق می‌افتد که چنین فردی اعلام می‌کند که از خدا پیامی دریافت کرده است. و یا آن‌که، خدا در حال هدایت اوست تا کارهای معینی را به انجام رساند. بسیاری از افراد ادعا می‌کنند که خدا به آن‌ها فرمان داده، کسی را به قتل برسانند؛ قومی را از میان بردارند و بسیاری از شرارت‌های دیگر، که همۀ این‌ها زاییدۀ ذهن مختل شدۀ آن‌هاست.
به محض این‌که شخص وارد جهان‌های معنوی تحتانی می‌شود، حتا هنگامی که فاصلۀ بسیار کمی را در درون آن‌ها پشت سر گذاشته باشد، همیشه مورد مواجهه و حملۀ مجموعه‌یی از اشکال فکری خودش واقع می‌شود. تقریباً همه‌گی این‌ها در اثر پرورش و تربیت‌های گذشتۀ او و اعتقادها و تصوراتی شکل گرفته‌اند که در مدت زمان گسترده‌یی به مساعدت پیشنهادهایی از سوی دیگران بنا شده‌اند. آن‌ها از درون متن خواهش‌های دراز مدت خود بیرون می‌جهند. و او را به کوره‌راه‌های گوناگونی راهبر می‌شوند، که این عملکردهای روانی به اعتقاد اکنکار، منشای بیشتر این تجربیات گوناگون و بی‌پایان است، که مردم آن‌ها را مذهبی می‌پندارند و به همین دلیل، این همه مذاهب متفاوت وجود دارند.(۱)
۲) ادیان بر اثر مناسبات اجتماعی، فعالیت قشر روحانیون و تصورات ذهنی پیروان آنان پدید آمده‌اند.
در اکنکار آمده است: هیچ یک از ناجیانی که به این جهان آمده‌اند، مرادشان انتشار و تبلیغ، به خاطر کسب پیرو نبوده است، بلکه همۀ آن‌ها می‌خواستند، تا معدودی از حقایق ساده را که از سرزمین‌های دور آموخته بودند، به بشر هدیه کنند تا آنان که گوش شنوا دارند، بدان پیام بیدار شوند.
البته استادان باستانی از این روند استفادۀ زیادی می‌کردند. آن‌ها به ندرت به کتابت و ثبث مفاهیم می‌پرداختند. به این دلیل که، هیچ‌یک از پیروان‌شان فن خواندن و نوشتن را نمی‌دانستند. آن‌ها کلام را دهان به دهان و سینه به سینه نقل می‌کردند و هنگامی که یک فرد را به حلقه‌های الهی پذیرش می‌دادند، آن‌گاه به پرورش نفر بعدی مبادرت می‌کردند. آن‌ها هیچ کدام از این ساز و دهل‌ها و تعلیمات جمعی، که امروزه در تشکیلات سازمان‌یافتۀ مذاهب می‌بینی به کار نمی‌گرفتند. بنابراین، درمی‌یابی که دین، به‌ساده‌گی یکی از تأسیسات اجتماعی است. این امر در ادیان غربی بیشتر مشهود است، در حالی که تار و پود مذاهب شرقی را نیز همین عامل تشکیل می‌دهد.
پال توئیچل می‌گوید: هر دینی را که امروز در قدرت است، نام ببر. من به تو نشان خواهم داد که فقط و فقط زاییدۀ یک وجدان اجتماعی است، نه حقیقتی که از جانب سوگماد آمده است. همۀ آن قوانینی که به عنوان قوانین الهی شناخته شده‌اند، چیزی نیست جز یک وجدان اجتماعیِ متحول شده که از قانون مانو، نظام همورابی، فرامین موسی و احکام کلیسایی مسیحیت مشتق شده است.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.