احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:شنبه 22 حوت 1394 - ۲۱ حوت ۱۳۹۴
بخش چهارم/
نویسنده: هاروی بی. فاین بام
مترجم: نوذر نظری
تأثیر جهانیِ فرهنگ امریکایی یک پدیدۀ جدید نیست، بلکه پدیدهیی است که بهطور چشمگیری، بهخصوص در طول ۵۰ سال اخیر، مستدل و آشکار بوده است. در کنار صادرات محصولات فرهنگ عامه، آثار نویسندهگان امریکایی در خارج از این کشور مورد استقبال قرار گرفتهاند و تأثیر اکسپرسیونیسم انتزاعی و پیامد آن در نیویارک بهطور ویژه و ایالات متحده بهطور کلی، نقش تعیینکنندهیی در فرهنگ لغتهای نقاشی و معماری به همراه داشته است. موسیقیدانان امریکایی نه تنها در عرصۀ موسیقی عامه، بلکه به عنوان هنرمندان آهنگساز و اجراکنندهگان قوی در سطح جهانی مورد شناسایی قرار گرفتهاند. به علاوه، واکنش نسبت به آثار جهانیشدن در حوزۀ فرهنگ عامه انکارناپذیر است.
تعدادی از کشورها تأثیرات معیارهای نهادینه شدهیی که به ملی گرایی فرهنگی و حمایتگرایی فرهنگی مرتبط میشوند را بیان نمودهاند. همچنان که پروفیسور «کوین مولچانی»، استاد دانشگاه دولتی لویزیانا، نیز بیان میکند، کانادا از آن بیم دارد که تبدیل به دولت خراجگزار امریکا شود. برای مثال در کانادا فیلمهای هالیوودی، ۹۵ درصد زمان نمایش سینماها را تسخیر کردهاند. برعکس دولت فرانسه از طریق سوبساید گسترده، سهم بازارهای امریکا را به میزان ۷۰ درصد به خود اختصاص داده است. او ادامه میدهد که اندازه و خشونتگرایی صنایع فرهنگی امریکایی مانند فیلمهای سینمایی، تلویزیون و انتشار آن در دورههای مختلف و در میان مخاطبان متنوع، مفهوم قوی از ترس امریکاییشدنِ کانادا را برانگیخته است.
در فرانسه، کوریا، ناروه، آسترالیا و دیگر کشورها نیز چنین ترسی وجود دارد. این ترس از تفوق هنر و فرهنگ امریکایی با رویکرد امریکایی به تجارت فرهنگی عجین است. برای امریکا احساس همدردی با متحدانش در عرصۀ نگرانیهای فرهنگی، خواستۀ بزرگ این کشور نیست. در رویکرد امریکایی، کاناداییها و اروپاییها نباید هیچ مانعی در برابر محصولات فرهنگی امریکا تا جایی که موجب تبعیض بین انواع دیگر کالاهای تجاری گردد، ایجاد کنند. «مایکل بوسکین»، مشاور ارشد اقتصادی بوش پدر، خاطرنشان میسازد که هیچ تفاوتی بین قطعات سیلیکون و قطعات سیب زمینی وجود ندارد و به خدمات و کالاهای فرهنگی هم باید با این رویکرد نگریسته شود.
این وضعیت، شرکای تجاری ما را آزرده خواهد ساخت. همچنان که مولچانی هم خاطرنشان میسازد: در کانادا و بسیاری از کشورهای اروپایی، فرهنگ، تبلوری از هویت ملی است و باید به عنوان یک وظیفۀ عمومی، ارتقا بیابد و مورد حمایت قرار گیرد. تا حدی که فرهنگ برای امریکاییان به معنی صنعت سرگرمی سودآور است و برای کاناداییها به معنی سیاست هویت ملی است، باید به تمایل برای فهم متقابل که نگران هر نوع وضعیت معافیتسازی صنایع فرهنگی در قراردادهای آزاد تجاری است، اندکی شک کرد.
پیامد حاصله، مجموعهیی از تلاشهاییست که توسط کشورها از جمله اعضای WTO به منظور محافظت از فرهنگ بومیشان از هجوم فیلمهای سینمایی امریکایی، شوهای تلویزیونی، کتابها و موسیقی عامه، اتخاذ شده است. در همان حال، این کشورها در بازارهای داخلی خود به منظور حمایت از صنایع فرهنگی بومی و داخلی دخالت نمودهاند.
وینتورلی میگوید که: فرایندها و ساز و کارهای احیای فرهنگی برای مثال عبارتاند از سیستمهای بختآزمایی برای کمک به تولید فیلم در انگلستان، مالیاتهای وارده بر محصولات سینمایی در فرانسه، نرخهای متفاوت پستی برای تقویت محتوای مجلات داخلی در کانادا، ایجاد موانع مالیاتی بر توزیعکنندهگان برای کمک به توزیعکنندهگان کوچک مقیاس در آلمان و سرمایههای ساختاری و نقض قوانین مالیاتی برای تشویق سرمایهگذاری خصوصی در شرکتهای محتوایی در کانادا، فرانسه، آسترالیا، هند و دیگر کشورها.
همچنان که «فرانسس کایرنکروس» در مقالۀ «مرگ فاصله»ی خود بیان میکند، ترس از تحت تسلط قرار گرفتن توسط هالیوود در اروپا بزرگترین ترس است. او ادامه میدهد که دو روند اروپاییان را نگران کرده است: فرو ریختن صنعت داخلی فیلمهای سینمایی و افزایش صادرات امریکایی. او ادامه میدهد که از اوایل دهۀ ۱۹۹۰، شرکت های تلویزیونی که فیلمهای ساخت اروپا را در بازار خانهگی خود به کار گرفته بودند، به یکششم سطح خود در سال ۱۹۵۷ در دورههای واقعی رسیدهاند.
این بدون توجه به این حقیقت بود که هزینۀ فیلمهای اروپایی، ۱۰ درصد فیلمهای امریکایی و ۸۰ درصد هزینههای تولید آن سوبساید دولتی بوده است. همچنان که «آنگوس فینی» در مقالۀ «وضعیت سینمای اروپا» هم از تهیهکنندۀ بریتانیایی فیلم، «دیوید پوتنام»، نقل میکند: «اگر ما فیلمی بسازیم که کسی به تماشای آن نرود، چه کسی را باید سرزنش کنیم؟» فینی همچنین از بازیگر فرانسوی، «ژان مورو»، نقل میکند که اگر بافندهگان فرش به روشی که سناریستهای فرانسوی نسخههای فیلمنامۀ خود را مینویسند، چوکی بسازند، همه ما باید بر روی زمین بنشینیم. به علاوه، مسأله به سادهگی حمایت از فرهنگ یک کشور نیست، اگر چه شاید این امر عاطفیترین عنصر این سیاستها و بهترین بحث از نظر سیاسی باشد. حمایتگرایی فرهنگی یک هدف اقتصادی نیز دارد. عدهیی معتقدند که اقتصادها هدف اصلیاند و «شالینی وینتورلی» معتقد است که فراتر از صنایع فرهنگی، بخش فرهنگی لبۀ اصلی اقتصادها در قرن ۲۱ است چنانکه اقتصاد اطلاعاتی، تبدیل به اقتصاد خلاق شده است. در جهانی که نوآوری یک امر حیاتی است، تهیهکنندهگان تبدیل به تولیدکنندهگان کلیدی برای انترنت و دیگر رسانهها میشوند، در حالی که در این جهان که خلاقیت کاربردهای چندگانهیی دارد، صنایع فرهنگی که احتمالاً در عصر اولیه صرفاً عوامل خوشگذرانی بودهاند، مرکزیت بیشتری یافتهاند.
Comments are closed.