پدیدارشناسی چیست؟

گزارشگر:حسینعلی احمدی/ دوشنبه 30 حمل 1395 - ۲۹ حمل ۱۳۹۵

بخش نخست/

mandegar-3پدیدارشناسی معادل واژۀ لاتین فنومنولوژی (Phenomenology) مرکب از دو واژۀ “فنومن” به معنای پدیده یا پدیدار و “لوژی” به معنای شناخت، مکتبی است که توسط ادموند هوسرل پایه‌گذاری شد. این مکتب در پیِ آن است که با تفکیک آگاهی باواسطه و بی‌واسطه از یکدیگر، آگاهی انسان را از پدیدارهای ذهنی که بدون واسطه در ذهن وی ظاهر می‌شوند و ممکن است حتا عینیتی هم نداشته باشند، مورد مطالعه قرار دهد.
هوسرل اصطلاح پدیدارشناسی را هم برای «روش» خاص و هم برای اصول و مبادی فلسفیِ خود به کار می‌برد. اندیشۀ هوسرل با خودآگاهی مبتنی بر پدیدارشناسی آغاز می‌شود و بر نقطۀ آغازینِ تفکر تأکید می‌ورزد و به این باور است که اندیشمند می‌تواند در فرآیند شناخت بر سوابق ذهنی و تمایلات غالب آید.
مکتب پدیدارشناسی با نام ادموند هوسرل، به عنوان پایه‌گذار مکتب، و فیلسوفانی همانند مارتین هایدگر، ژان پل سارتر و موریس مرلوپونتی به عنوان توسعه‌دهنده‌گانِ این مکتب گره خورده است. در واقع اصطلاح پدیدارشناسی به لحاظ مفهومی به دو دورۀ تاریخی پیشاهوسرل و پساهوسرل قابل تقسیم است. در مقطع زمانی پساهوسرل، پدیدارشناسی عمدتاً فهم و ادراک هستی را مورد توجه قرار م‍ی‌دهد، اما در دورۀ زمانی پیش از هوسرل، پدیدارشناسی با نوعی از تکثر مفهومی مواجه م‍ی‌شود. در دورۀ پیشاهوسرل، اصطلاح پدیدارشناسی برای اولین‌بار توسط یوهان هنریش لامبرت در کتاب Neues Organon که در سال ۱۷۶۴ به چاپ رسید، به کار برده شده است.
لامبرت پدیدارشناسی را تیوری پنـدار تعریف نمود و دست‌یابی به حقیقت مطلق و شناخت کامل را غیرممکن دانست. وی شناخت پدیده‌ها را در دو حوزۀ نمودی و پنداری مورد توجه قرار م‍ی‌دهد. در حوزۀ نمودی، پدیده‌ها به دو دستۀ صوری و محتوایی تقسیم م‍ی‌شوند، پدیده‌های صوری از نظر لامبرت پدیده‌های عینی و ذهنی هستند و پدیده‌های محتوایی نیز به سه دستۀ حسی، نفسانی و اخلاقی تقسیم م‍ی‌شوند. لامبرت سرانجام بر این نکته تأکید م‍ی‌کند که تقسیم‌بندی مذکور اگرچه چهرۀ حقیقت را تا حدودی واضح‌تر م‍ی‌کند، اما عین حقیقت را به انسان نم‍ی‌نمایاند. پس از لامبرت، “هر در” با رویکرد حداقل‌گرایی در معنا، پدیدارشناسی را صرفاً توصیف نمودهای حس بینایی دانست؛ نمودهایی که نمایان‌گر زیبایی‌های عینی است. در واقع «هردر» مرزهای معنایی و مفهوم‍ی پدیدارشناسی و زیبایی‌شناسی را به شدت به هم نزدیک م‍ی‌نماید و وجه مشترکِ آن دو را در دیدن پدیده‌های عینی م‍ی‌داند.
«امانویل کانت» در معنای سابق پدیدارشناسی، به‌خصوص معنای مورد نظر لامبرت، تحولی به‌نسبت اساسی ایجاد نمود. کانت معتقد بود که پدیده‌ها در مواجهه با ذهن انسان، تحت تأثیر قوای فاهمۀ انسانی قرار گرفته و تبدیل به تجربه م‍ی‌شوند. وی در واقع بین فنومن، به معنای آن‌چه به حس درم‍ی‌آید، و نومن، به معنای حقیقت اشیا، تفاوت قایل شد و پدیدارشناسی را شناخت فنومن‌ها معنا نمود. این معنا توسط «فیشته»، فیلسوف پس از کانت، به کلی دگرگون شد، چرا که پدیدارشناسی، دیگر شناخت فنومن‌های منتج به تجربه نیست، بلکه روشی است که از طریق آن م‍ی‌توان به آگاهی دست یافت. مهم‌ترین اثر در حوزۀ پدیدارشناسی در مقطع زمانی پیشاهوسرل «پدیدارشناسی روح» اثر «هگل» است. از نظر هگل، پدیدارشناسی علمى است که از رهگذر آن ذهن و روان، آن‌گونه که هست، شناخته م‍ی‌شود. در واقع وی دست‌یابی به نومن را امکان‌پذیر م‍ی‌داند و در این خصوص پدیدارشناسی را روشی م‍ی‌داند که امکان دستیابی به این مهم را میسر م‍ی‌سازد.
تفاوت عمدۀ پدیدارشناسی در دو مقطع زمانی پیشا و پساهوسرل این است که پدیدارشناسی تا پیش از هوسرل، یک علم پسینی و حاصل فرایند شناخت است، حال آن‌که نزد هوسرل و متأخرین وی پدیدارشناسی، یک علم پیشینی، ماقبل تجربی و ضروری است. لذا همان‌گونه که هایدگر می‌گوید: انتولوژی فقط به مثابۀ پدیدارشناسی ممکن است. دکتر محمود نوالی در مقاله‌یی به تبیین ایده‌های هوسرل و هایدگر در خصوص پدیدارشناسی پرداخته است که ذکر خلاصه‌یی از آن در این‌جا می‌تواند به درکِ رویکرد پدیدارشناسی کمک کند.
پدیدارشناسی عبارت از مطالعه یا شناختِ پدیدار است. پدیدار به امری که می‌تواند موضوع تجربه باشد، یعنی هر چیزی که در زمان و مکان برای ما تظاهر می‌نماید، اطلاق می‌شود. هوسرل پدیدار را آن نوع از شناخت می‌داند که حاصل ترکیبِ دو محدودۀ عینیت و ذهنیت باشد. پدیدار واقعیتی است که در حیطه شناخت انسان قرار می‌گیرد و حامل معنا یا نیتی است.
پدیدارشناسی ناظر به جهانی است که در بوتۀ نیت و توجه و ادراکِ ما قرار می‌گیرد و انتزاعات ذهنی و واقعیاتِ مستقل را عجالتاً کنار می‌گذارد. پدیدار به معنای خاص، امر بی‌واسطه‌یی است که توسط ادراک انسان دریافت می‌شود. اگر بتوانیم یک موضوع را آن‌گونه که خود را می‌نمایاند و برکنار از مفهوم‌ها و قالب‌های پیشین درک کنیم، در آن صورت است که به ادراکِ پدیدار یا خود موضوع نایل شده‌ایم. به اعتباری دیگر، می‌توانیم بگوییم پدیدار امری طبیعی است، یعنی حامل هیچ باری به غیر از آن‌چه که خود را در محدودۀ ادراک ظاهر می‌نماید، نیست و هیچ نوع رنگ مصلحت‌اندیشی یا صبغۀ مفهومی ندارد. به همین جهت، پدیدار امری نیست که با یک ادراک خاتمه یابد، بلکه نوعی آغاز است برای دریافت و شناسایی بیشتر که پایانی برای آن متصور نیست. پدیدارشناسی لقا، مستقیم با خود موضوع و درک ماهیت بی‌واسطۀ آن می‌باشد. جملۀ مشهوری که شعار پدیدارشناسی است این است که ادراک، بدون موضوع ادراک، وجود ندارد. پس ادراک، همواره ادراک چیزی است و همین خالی نبودن ادراک از امر مورد ادراک است که در اصطلاح پدیدارشناسی نیت یا توجه نامیده می‌شود.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.