احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمد امین باقری - ۰۶ قوس ۱۳۹۱
اندیشیدن دربارۀ سیاست و قدرت سیاسی و ارایۀ راهکارهای علمی و عملی برای آنها، نظریهپردازی سیاسی به شمار میآید. زمانی که در باب سیاست و چهگونهگی و چراییِ واقعیات آن و ارتباط میان اجزای سیاست حکم یا بیانی را صادر کنیم، در واقع نوعی نظریهپردازی سیاسی کرده ایم.
نظریۀ سیاسی، بستر و زمینۀ عملکردهای سیاسی و سیاستهای عمومیِ جامعه و شیوههای عملی و عینی ساختن سیاستها و قوانین را در جامعه فراهم میسازد. چرا که با ایجاد یک چارچوب و مبانی نظری، جهات مکتوب و عینی اندیشههای سیاسی را برای عملی شدن نشان میدهد. اندیشۀ سیاسی و نظریۀ سیاسی را میتوان در گروهها و طبقههای مختلف جای داد. یکی از معروفترین این طبقهبندی عبارت است از: نظریۀ سیاسیِ سیستماتیک و نظریۀ سیاسی تجربی.
نظریۀ سیاسی سیستماتیک
این مقوله، نظریهپردازیِ سیاسی نیز خوانده میشود. در این رویکرد عوامل و اجزای سیاست، به صورت نظامدار و مرتبط مورد بررسی قرار میگیرد و از این طریق تأثیرات متقابل و روابط میان آنها مشخص میگردد. اندیشمندان علم سیاست میان نظریۀ سیاسی سیستماتیک و فلسفۀ سیاسی تمایز قایل هستند. نظریهپردازان سیاسی سیستماتیک فقط به مطالعۀ مسایل سیاسی میپردازند. تجزیه و تحلیل آنها به پرسشهایی کلی که مورد توجه فلاسفه سیاسی است، مربوط نمیشود. مثلاً پرسشهایی در باب حقیقت و فلسفۀ سیاست و کاربرد آن در جامعه از مسایلی است که از پرداختن به آن غافل مانده اند. کسانی چون آلکساندر همیلتن، جیمز مدیسون و جان جی در زمرۀ نظریهپردازان سیاسی سیستماتیک قرار میگیرند. مسالۀ اساسی که مورد توجه آنها بود، چهگونهگی تنظیم قانونی برای نظم دادن به جامعه و مفید واقع گشتن برای مردم بود. علاوه بر آن نیکلا ماکیاولی، نظریهپرداز و متفکر دوران رنسانس ایتالیا نیز در همین زمره قرار دارد. ماکیاولی به شیوههای بهکارگیری قدرت سیاسی و ساختن یک دولت نیرومند پرداخته بود.
نظریۀ سیاسی تجربی
نظریههای سیاسی زمانی بهتر میتوانند مورد استفاده قرار گیرند که بتوانند با نوعی رفتار و باورهای سیاسی عینی و واقعی منطبق باشند. برخی از نظریهپردازان سیاسی تجربی، بنیان مطالعات خود را بر دادههای کمی استوار کرده اند. به همین دلیل، بسیاری از اندیشمندان علم سیاست قرن بیستم در جوامع غربی، نظریهیی را ذات و جوهر علم سیاست میدانند که اساساً بر دادههای کمی استوار باشد. با این اوصاف، نظریهیی که بنیان و اساسش بر دادههای کمی استوار باشد، نظریهیی سیاسی تجربی است.
این نظریهپردازان، چنین ادعا میکنند که مطالعات آنها به همان اندازه علمی است که مطالعات اندیشمندان فیزیک علمی میباشد. در حالی که روش مطالعه و تحقیق این دو علم از هم جدا هستند. چرا که علوم انسانی و اجتماعی، شیوه و روش علمی منحصر به خود را داراست که به علوم تجربی و طبیعی متفاوت است و اگر مسایل به دور از این روش مورد مطالعه قرار گیرد، نمیتواند راهکارها و راهحلهای مسایل و مشکلات را بیان سازد.
نظریۀ سیاسی تجربی، با سختگیری در مورد دادههای کمی، عینی و واقعی از بسیاری از جنبههای فلسفۀ سیاست غافل مانده است. چرا که آنان با مدعی بیطرفی و دخالت ندادن ارزشها در تجزیه و تحلیل خود، توجه چندانی به موضوعات زندهگی گستردۀ سیاسی نمیکنند. اما در علوم اجتماعی، نوشتهها و تجزیه و تحلیلها همه در ارتباط با ارزشها و باورهای عمومی مردم هستند.
اگرچه نظریهپردازان سیاسی، دیدی انتقادی نسبت به نظریۀ سیاسی تجربی دارند، اما این نوع نظریهپردازی زمانی که به دقت تنظیم شده و قاعدهمند شود، میتواند به درک بهتر افراد از رفتارهای سیاسی کمک کند. بهطور خلاصه میتوان گفت نظریۀ سیاسی تجربی میتوانست به دقت و دخالت دادن به واقعیات و ارزشهای غیرقابل ملموس و غیرتجربی حاکم بر اجتماعات بشری، راههای موفقیت خود را بهدست آورد.
Comments are closed.