احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:بیژن عبدالکریمی، نویسندۀ ایرانی/ سه شنبه 14 جدی 1395 - ۱۳ جدی ۱۳۹۵
بخش دوم/
خوانندۀ علاقهمند و مشتاقی که خواهان مطالعۀ متن اصیلِ فلسفی از یک فیلسوف اصیل بوده، میکوشد در مسیر وزش نسیم تفکر فیلسوف قرار گیرد و نیز میکوشد گام به گامِ فیلسوف یا متفکر مورد نظر، مسیر تفکر او را طی طریق کرده، تند شدن ضربان قلب، حبس شدن نفس در سینه و شتاب گرفتن جریان گردش خون در رگهایش را احساس کند. اما متأسفانه در بسیاری از ترجمههای فارسی از متون اصیل فلسفی، این شورانگیزی و تکاندهندهگی متن به خواننده منتقل نمیشود. میپذیریم که زبان کانت و هگل دشوار است، اما این امر به هیچوجه از تأمل برانگیزی، شورانگیزی و تکاندهندهگی متون حاصل از اندیشۀ آنان نمیکاهد. دشواری زبان برخی از فیلسوفان به هیچوجه نمیتواند توجیه مناسبی برای ناتوانی مترجم در انتقال این شور فلسفی از متن اصلی به متن ترجمه باشد. هر کس که تجربۀ ترجمۀ متنی فلسفی را آزموده است، به خوبی «فشار و تحکم زبان» را به جان آزموده و کاملاً از دشواری و صعوبت امر ترجمۀ متون فلسفی آگاه است. اما ترجمۀ آثار فلسفی، بهخصوص آثار متفکر نامتداولی چون هایدگر و متن دورانسازی چون وجود و زمان، امری صرفاً فنی و تکنیکی نبوده، مترجم به هیچوجه نمیتواند و نباید در امر ترجمه عاملی خنثا و بیطرف باشد و این دقیقاً همان امری است که در هر سه مترجم فارسی کتاب وجود و زمان دیده میشود.
بیتردید، تکیه و دفاع از این خنثا و بیطرف بودن مترجمان فارسی در ترجمۀ کتابی چون وجود و زمان حاصل موضعی عکسالعملی نسبت به تفسیرهای دینی و معنوی متفکری چون فردید از تفکر هایدگر است که آقای جمادی در مقدمۀ ترجمۀ خویش از کتاب وجود و زمان از اینگونه تفسیرها به «قیل و قال هایدگرشناسان و از آن مصیبتبارتر، کنش ایدیولوژیک و وحشیانۀ فرقهسازانی که بویی از تفکر و فلسفه نبردهاند» تعبیر کرده و دکتر رشیدیان نیز بر همین سیاق اینگونه خوانشهای دینی و معنوی از متون هایدگر را تحمیل ادبیاتی ناجور و ناهماهنگ با متن بر متن دانسته و از آن به «مالهیی ادبی» بر «اتصالات خشک اثر» تعبیر میکند. (نک: مقدمۀ مترجم، ص ۱۲)
اینجانب، بیآنکه خواهان دفاعی مطلق و همهجانبه از خوانش متفکری چون فردید و تحمیل ادبیاتی تیولوژیک به زبان پدیدارشناسانۀ هایدگر باشم، نمیتوانم از بیان این امر خودداری ورزم که مترجم خنثا و بیطرف نیز به هیچ وجه نمیتواند انتقالدهندۀ تفکر متفکری چون هایدگر به خوانندهگان متن ترجمه باشد. مترجم هر متن اصیل فلسفی، از جملۀ آثار هایدگر، باید خود با متفکر طی طریق کرده، خود در مسیر تفکر متن قرار گیرد و آنگاه با تمام وجود و به نحوی شورمندانه بکوشد تا با برطرف کردن هرگونه مانع، خواننده را در مسیر تفکر متفکر قرار دهد. لذا ترجمۀ یک اثر اصیل فلسفی بیش از یک تلاش فنی و تکنیکی، نوعی تلاش و صیرورت فلسفی است و بدون این تلاش و صیرورت درونی و فلسفی به هیچوجه نمیتوان به یافتن زبان شایستهیی برای ترجمۀ یک متن اصیل فلسفی و انتقال شورمندی و تکاندهندهگی آن نایل آمد؛ و این قصور اساسی دقیقاً همان امری است که در ترجمۀ فارسی دکتر رشیدیان از کتاب وجود و زمان دیده میشود.
به اعتقاد اینجانب، وقتی مترجم محترم در مقدمۀ خود از «کولاژهای کلامی بیپایان هایدگر» و «سرسامآور» بودن این کولاژهای کلامی، «ساخت مکانیکی زبان» هایدگر، «اتصالات خشک اثر» و «طنین خشک تصادم قطعات مذکور» سخن میگوید و معتقد است که مترجم به هیچ وجه نباید «مالهیی ادبی» بر «اتصالات خشک اثر» بکشد (نک: مقدمۀ مترجم، ص ۱۲) و به این ترتیب، مترجم باید «واقعیتهای بیلطافتی، نازیبایی و ناسفتهگی را که هایدگر خود بر آنها تصریح میکند، به عنوان یکی از عناصر حفظ سبک در ترجمه در نظر داشته باشد»، در واقع خود وی، به نحوی غیرمستقیم و با زبان بیزبانی به عدم موفقیت خویش در انتقال «حال تفکر هایدگر» و متوقف شدن در سطح قیل وقال اصطلاحات و واژهگان متن اثر معترف بوده است.
به گمان بنده، متن ترجمۀ فارسی ایشان تنها برای کسانی قابل استفاده است که پیشاپیش با تفکر هایدگر آشنایند و برای خوانندهیی که خواهان است از طریق این ترجمه برای نخستین بار با هایدگر آشنا شود، این ترجمه نیز کمک شایانی به وی نمیکند. اما با همۀ این اوصاف، تلاشهای دکتر رشیدیان مبنی بر وفاداری به خطوط سیاه متن وجود و زمان را به هیچ وجه نمیتوان نادیده گرفت، هر چند که خطوط سفید متن، یعنی همان اروس و شور و هیجان و تکاندهندهگی مستتر در اثر، کماکان ترجمهناشده باقی مانده است.
پارهیی از شاخصههای اصلی تفکر هایدگر در کتاب وجود و زمان/ دلایل موفقیتآمیز نبودن ترجمههای فارسی کتاب وجود و زمان:
شاخصۀ اصلی تفکر هایدگر در این نکته نهفته است که وی به ما نشان میدهد تفکر متافیزیکی و به تعبیر دیگر عالم و تمدن غربی، صرفاً به منزلۀ «یک امکان» است و نه «یگانه امکان» و به هیچوجه نباید آن را به منزلۀ تنها راه و امکانی که در برابر بشر قرار دارد، تلقی کرد.
هایدگر همچنین، بزرگترین خطر دوران ما را، خطری که از نظر وی زیانبارتر از انفجار سلاحهای هستهیی است، در این میداند که بشر سایر امکانات، سایر راهها، سایر شیوههای زیست و نحوههای بودن گوناگون خویش را از یاد برده است. تفکر هایدگر رسالت عظیمی را بر عهده گرفته است. این تفکر خواهان است که نحوههای دیگر بودن و شیوۀ دیگری از تفکر را که از یاد و خاطرۀ بشر زدوده شده است، به یاد آورد.
Comments are closed.