گزارشگر:محمداکرام اندیشمند - ۰۹ حمل ۱۳۹۶
یکی از دوستان و کاربرانِ فیسبوک این پرسش را مطرح کرده است که: «چرا جهـان از شرق گرفته تا غرب، از ناتو گرفته تا ورشو و از شش همسایه گرفته تا بازیگرانِ منطقهیی در افغانستان به دنبال پشتونها اند و یا تنها با پشتونها میخواهند وارد معامله شوند؟ عامل موثر در این معادله چیست؟»
اگر به این پرسش با واقعگرایی و نگاهِ درستتر و منطقیتر پاسخ ارایه شود، بهتر است که بهجای معامله، واژۀ تعامل و رابطه را بهکار برد. معامله شاید در اینجا با بارِ منفی و زننده، مفهومِ توهینآمیزی در برابر یک قومِ کلان و مهمِ منطقه یعنی پشتونها که در افغانستان و پاکستان قرار دارند، تلقی شودـ هرچند که معامله میتواند به نحوی همان مفهومِ تعامل را در جهت اهداف و منافعِ دو طرف افاده کند.
مسلماً معامله و یا تعامل، چیزی نیست که آن را منحصر به یک قوم دانست، بلکه هر قومی در افغانستان و در حوزۀ جغرافیایی این منطقه و هر منطقۀ دیگرِ جهان میتواند با خارجیها و برعکس خارجیها با آنها، معامله و تعامل داشته باشد. به هر حال، برمیگردیم به این پرسش که: چرا پشتونها و درستتر جامعۀ سیاسی و یا گروههای سیاسی و سران و رهبران قبایل پشتون در تعامل و رابطه با خارجیها بهخصوص کشورهای مقتدر منطقهیی و بینالمللی، بیشتر از اقوام دیگر مورد توجه قرار دارند؟ و یا به قول آن دوست، چرا جهان از شرق گرفته تا غرب، از ناتو گرفته تا ورشو و از شش همسایه گرفته تا بازیگران منطقهیی در افغانستان به دنبال پشتونها اند و میخواهند تنها با پشتونها وارد معامله شوند؟
پاسخ به پرسشِ بالا را در این نکات باید جستوجو کرد:
۱- موقعیت جامعه و قبایل پشتون از نظر اجتماعی و جغرافیایی در مسیر اهداف و منافع قدرتهای خارجی بوده است. در پایان سدۀ ۱۸ میلادی و سدۀ ۱۹ و ۲۰ که دو قدرت استعماری و توسعهطلب اروپایی؛ روسیۀ تزاری و بریتانیا بر سرِ تسلط بر شبهقارۀ هند و دریای هند وارد بازی و رقابت شدند، رابطه و تعاملِ آنها با پشتونها در این رقابت و بازی بسیار مهم و اجتنابناپذیر بود. هرکدام تلاش میکردند که در این رقابت و بازی، جامعه و قبایل پشتون را در کنارِ خود و در حمایت از سیاست و اهدافِ خود بکشانند و طرف مقابل را در مسیر ضعف و شکست قرار دهند. بعداً که این رقابت و بازی میان روسیۀ بلشویکی یا همان اتحاد شوروی سوسیالیستی با بلوک سرمایهداری غربی به رهبری ایالات متحده امریکا ادامه یافت و در واقع امریکا جانشینِ سیاستهای استعماری و توسعهطلبانۀ بریتانیای کبیر شد، بازهم پشتونها در محور توجه هر دو ابرقدرت قرار گرفت. به کتاب “نبرد افغانی استالینگ” مراجعه کنید تا حکایتها و روایتهایی را در آنجا بیابیـد. جانبداری شوروی بهخصوص در دهۀ پنجاه و شصت سدۀ بیستم از دولت سلطنتی افغانستان بر سر منازعۀ دیورند با پاکستان و دادوفریاد مسکو در مورد حق تعیین سرنوشتِ پشتونها و بلوچها در پاکستان، به همین سیاستِ بازی و رقابت روسها و غربیها برمیگشت. مسلم بود که غربیها نیز در جهت شکستِ روسها در این بازی، رابطه و تعامل را با جامعۀ پشتون مورد توجه قرار دهند.
۲- انگلیسها پس از تأسیس کمپنی هند شرقی و سپس سرنگونی دولت بابری هند و تسلط بر شبهقاره، در شمالغرب شبهقاره و در همسایهگی آن با افغانستان، با جامعه و قبایل پشتون روبهرو بودند. رابطه و تعامل با این جامعه برای انگلیسها چه در بازی بزرگ با روسیۀ تزاری و سپس روسیۀ بلشویکی، و چه در سلطه بر شبهقارۀ هند، اولویت و اهمیت داشت. به سیاست انگلیسها پس از شاهزمان پسر تیمورشاه نگاه کنیـد که چگونه حتا تا سلطنت نادرخان کوشید که این سلاطین و امیران پشتون را تحت نفوذ و در دستانِ خود داشته باشد. انگلیسها در رسیدن به این هدف دو بار به افغانستان لشکر کشیدند و جنگیدند و با محمدنادرخان نیز در رسیدن به سلطنت افغانستان، کمک مالی و تسلیحاتی کردند.
۳- انگلیسها در دوران استعمار و بهخصوص پس از نفوذ و تسلط بر شبهقارۀ هند ـ که نفوذ و سلطۀ سیاسی بر افغانستان را در بازی با روسها مورد توجه قرار دادند و بخشی از استراتیژیشان را در سیاست استعماری منطقه و بازی بزرگ ساختند ـ افغانستان را به عنوان کشوری عمدتاً پشتون تلقی میکردند. این تلقی که مبنای دیدگاه و سیاستِ آنها را پیوسته و مداوم در سلطنت و امارت سران سدوزایی و محمدزایی تشکیل میداد، میتوان از نظر و باورِ جنرال الفنستن رییس هیأت بریتانیا که در اکتوبر ۱۸۰۸ به دربار شاه شجاع رفت، دریافت که در کتاب “سلطنت کابل” منعکس میشود. او نام خراسان را بر جغرافیایی که حالا افغانستان است، نمیپذیرد و مینویسد: «نامی که توسط ساکنان سرزمین بر تمام کشور اطلاق میشود، خراسان است. اما واضح است که به کار بردن این نام درست نیست؛ از یکسو تمام سرزمین افغانان در محدودۀ خراسان داخل نیست و از سوی دیگر در بخش مهم آن ایالت، افغانان ساکن نیستند.»
۴- پس از استقلال شبهقارۀ هند و شکلگیری دو کشور هند و پاکستان که رقابت و خصومت میان هند و پاکستان آغاز یافت، جامعه و قبایل پشتون برای آنها اهمیتی حتا بیشتر از روسها و انگلیسها یافت. هندوستان در جهت ضربه زدن بر پاکستان، رابطه و تعامل با پشتونها را در پاکستان و افغانستان مورد توجه قرار داد و میدهد. پاکستان نیز در مقابله با هند، همین سیاست را دنبال میکند. البته پاکستان حمایت از پشتونها و حاکمیتِ پشتونها را در افغانستان در جهت جلوگیری از ناسیونالیسم جداییطلبانۀ جامعۀ پشتون پاکستان که نفوس آن دوبرابر نفوس افغانستان است، بیشتر از هند در سر خط سیاستِ خارجی خود قرار میدهد. پاکستان میپندارد که محرومیت و انزوای پشتونها از رهبری حاکمیت در افغانستان، این ناسیونالیسم را تقویت میکند و پاکستان را در معرض تجزیه قرار میدهد.
۵- مسلم است که جامعۀ سیاسی پشتون و سران قبایلِ این جامعه در جهت اهداف و منافعِ خود همیشه و پیوسته، رابطه و تعامل را با منابع خارجییی که آنها را در این اهداف و منافع یاری رساند، مورد توجه قرا میدهند. اقتدار سیاسی، یکی از مهمترین ابعاد آن اهداف و منافع است که متضمن منافع دیگرِ حیات نیز میباشد. در دنیای سیاست و در تعاملات اجتماعی بشری، اینگونه رابطه و تعامل، پیوسته وجود داشته و دارد و محدود به یک قوم و یک گروه خاصِ اتینکی، زبانی، مذهبی و نژادی هم نیست.
Comments are closed.