احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خواجه بشيراحمد انصاری - ۱۷ قوس ۱۳۹۱
بخش ششم
با خواندن حکایت فوق، سخن دوستی به نام «دوستمحمد» به یادم آمد که در کابل زندهگی مینمود و در دوران طالبان مجبور شده بود بهخاطر امرار معاش به شمالی برود و در بدل مزد روزانه هفتاد هزار افغانی در آن زمان درخت سیب، شفتالو و تاک اره نماید. او میگوید، روزی در کوهدامن در حالی که مصروف اره کردنِ درختهای سیب بودم، احساس گرسنهگی به من دست داد و با خود گفتم چه میشود تا سیبی را از شاخه یکی از درختهای قطعشده برکنم و علاج گرسنهگی نمایم. همین که سیب را کنده بر دهان گذاشتم، دیدم که کیبل طالبی مسلح که ما را استخدام نموده بود، بر سرم فرود آمد و سپس برایم گوشزد نمود تا هرگز به میوه حرام دست دراز نکنم.
در رابطه با مشرب فقهی و اعتقادی طالبان، گروه بزرگی از محققان را باور بر این بوده که طالبان به خط فکری دیوبند ارتباط داشتهاند. در اینجا باید گفت که ما با سه نوع دیوبند مواجه هستیم. دیوبند هند که موقفش همیشه معتدل و با موازین اعتقادی احناف همخوانی داشته و رهبران آن پیوسته کوشیدهاند تا از همان خطی که مؤسسان بزرگ دیوبند رسم نمودهاند، انحراف نکنند. علمای این مؤسسه چنان معتدلاند که حتا در آستانه جدایی پاکستان، مخالف شدید تجزیه هند به دو کشور بودند. رهبران دیوبند هند اگر از یکسو مخالف سیاستهای غرب در جهان اسلام بودهاند، ولی از سوی دیگر تروریسم را عملکردی غیراسلامى میدانند . دارالعلوم دیوبند در هند نشریهیی دارد به نام «الداعی» که در یکی از سرمقالههای خویش چنان پیش رفته که سکولاریسم را نیاز مبرم هندوستان و ضامن وحدت و استقرار آن کشور دانسته است.
اما دیوبند در پاکستان حکایتی دیگر دارد. دیوبندیهای پاکستان چندین شاخه دارند که معروفترینشان را ملا فضلالرحمن رهبری مینماید؛ رهبری که میشود او را بازرگانی ملا و ملایی بازرگان دانست. این گروه به مانند هر حزب سیاسی دیگر، هدفی جز رسیدن به قدرت ندارد و عنصر اصلیِ دموکراسیِ پاکستانی به حساب میآید.
اما شاخه افغانی دیوبند اگر در شیوه تعلیم و نحوه معیشت با دیوبند هند و پاکستان شباهت دارد، ولی در عمل کاملاً متفاوت میباشد. حزب سیاسی جمعیتالعلمای پاکستان که حکم دلال سیاسی را در رابطه با طالبان بازی مینماید، در همان روزگاری که رهبریِ زنی سوسیالست (بینظیر بوتو) را پذیرفته بود، حکومت مجاهدین را کافر خطاب مینمود. دوستی حکایت میکند: در سالهای سیطره طالبان، روزی با یکی از ملاهای جمعیتالعلمای پاکستان که در جلالآباد زندهگی مینمود و به گفته خودش برای «جهاد» با «کفار سمت شمال» آمده بود، گفتوگویی داشتم. او میگفت روزی در حالی که گردوخاک سرکهای جلالآباد از یکسو و گرمیِ آن شهر از سوی دیگر ما را فشار میداد، به دوستم (ملای جمعیتالعلمای پاکستان) گفتم: ای کاش ما همچون شما صاحب برق و سرک پخته میبودیم. ملای پاکستانی با شنیدن این سخن سخت خشمگین شد و بر سرم نهیب زد که: «توبه وکه، خدای دی خوار کی؛ خدای تعالی تاسو ته شررت (شریعت) ورکری ده».
اندیشه و عملکرد سیاسی طالبان پیشتر از آنکه برخاسته از دیوبند هند باشد و یا شباهتی با دیوبندیهای پاکستان داشته باشد، به خوارج قرون اولیه مسلمانان شبیهتر است.
خوارج و طالبان در دو خصوصیت دیگر نیز با هم شباهت دارند که یکی کمیِ سن و دیگرش عدم برخورداری از دانش کافی میباشد. در حدیثی که امام بخاری روایت نموده، پیامبر اسلام از خوارج به «احداث الاسنان» یا کسانی که دارای عمر کماند و «سفهاء الاحلام» یا گروهی کودن و بیعقل، تعبیر نموده است؛ خصوصیتی که نسبت به خوارج نخستین، در مورد طالبان بیشتر صدق میکند. مورخان مینویسند که در لشکر خوارج هیچ فقیه و دانشمندی از جمع یاران پیامبر اسلام وجود نداشت، همینگونه در میان طالبان هم دانشمندی را نمییابیم که سرش به تنش بیارزد. داشتن ریش دراز، بستن دستار بزرگ، داشتن پاچههای بلند، چشمان سرمه شده، گذشتاندن چند شب و روزی در مدرسه و خواندن چند کتاب محدود، هرگز نمیتواند دلیلی بر عالم بودنِ شخص و یا گروهی باشد.
مذهبی میلیتاریزه شده:
خوارج بزرگترین و طولانیترین جنبش عصیان نظامی در تاریخ مسلمانان بوده که از جمع ۳۵ بغاوت مسلحانه عصر اموی، ۲۳ حالت آن مربوط به خوارج میشود که برای سه قرن تمام، نقش خار بغل را برای تمدن اسلامی ایفا نمودهاند. خوارج در جمع تمامی آیتهای قرآن که بیشتر از ۶۲۰۰ میباشد، تنها به کمتر از یک درصد آن که آیتهای جنگاند، توجه دارند و آنهم در غیر محل آن، و توجه به ۹۹% دیگر کار آنها نیست. خوارج در امتداد تاریخ خونینشان زیر نام جهاد خون ریختند، شهرها را تخریب نمودند و عنصر اصلیِ فتنههای هستیسوز شدند. خوارج تا آخر ندانستند و هنوز هم نمیخواهند بدانند که امر جهاد برای نخست در مکه نازل شده بود که از جهاد با قرآن و عقل و منطق سخن میگفت.
Comments are closed.