احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر: سید حسین اشراق - ۱۶ ثور ۱۳۹۶
بخش هشتم
از جان لاک۱ نیز به عنوان مدافع پُرآوازه “مدارا” یادآوری میشود. ایشان با اثر معروفش “نامهیی درباره تساهل۲” سیاستِ سانسور و سرکوب را غیرمؤثر و از نظر اخلاقی زیانبار معرفی میکند.
لاک استدلال میکند که “رستگاری روحی و تعیین صدق و درستی عقاید مردم” (لاک،۱۳۷۷: ۵۰ ) با وظایف دولت که حفظِ حقوق افراد است همخوانی ندارد، همچنان نهادهای روحانی نیز مُحِق نیستند که کاربرد زور و سرکوب را تجویز یا اجرا نمایند. تحمیلِ عقاید بر مردم نه تنها مفید واقع نمیشود که گلیم تظاهر و ریا را نیز میگستراند. ایشان دسترسی به حقیقتِ نهایی و مطلق را امرِ ناممکن میانگارد و بهترین گزینه برای آرامش اجتماعی را پذیرش”مدارا” و “آزادی پندار” (ردهد،۱۳۷۷: ۱۸۶ ) برای همه تشخیص میدهد.
دفاعیه پیر بیل۳ نویسنده تبعیدی فرانسوی در هالند را نیز درباره “مدارا” میتوان واجد اهمیت تلقی کرد. او در رسالهیی “در بابِ مدارای عمومی” گفته معروف در آیین مسیح “آنها را وادار کنید داخل شوند” را به مثابه نقطه مقابلِ “آزادی وجدان” موردِ انتقاد قرار داده و تهدیدِ جدی در برابرِ حقِ “آزادی بیان” خوانده است. از نظر ایشان، این گفته هم اساس مذهبی تعقیب و آزارِ مخالفین است و نیز مستمسکی برای تحمیلِ عقاید و قرار گرفتن در برابرِ حکمِ عقل به شمار میرود.
بیل تأکید میکند که آدمیان با توجه به تفاوتِ طبایعشان و اختلافِ شرایطِ زیستی و تاریخی، حقیقت را به انحای مختلف تعبیر خواهند کرد، با وجود آنکه همه مردمان به دنبالِ حقیقت اند، اما توانایی آنها در نیل بدان قابل مجازات نیست، توافقِ کامل میان مردمان، امرِ ناممکن است، تصدیقِ محدودیتِ عقل و عدمِ کمال آدمی به عنوانِ خصلتِ ذاتی او، منجر به “مدارا” نسبت به این محدودیتها در بین آدمیان خواهد شد. از نظر ایشان “مدارا” نتیجه منطقی و اخلاقی ناشی از تصدیق عدمِ توانایی آدمی برای رسیدن به “قطعیت” و “یقین” میباشد؛ به همین جهت است که هیچ فرد یا گروه و یا فرقهیی نمیتواند مدعی شناختِ مطلق و دانش بالجمله باشد؛ بنابراین تعقیب و آزار دیگراندیشان غیر قابل دفاع و نارواست.
در قرن هجدهم تأثیرگذاری فلسفه تعقلی لایب نیتس۴ و ولف۵ برای ترویج “مدارا” شایانِ یادآوریست. همچنان اثرِ درخشانِ لسینگ۶ “نمایشنامه ناتان خِرَدمند۷” ارزشمند است؛ زیرا با آمیزش سه عنصرِ “عقلانیت”، “مدارا” و “انساندوستی”، آشتی و همزیستی میان ادیان را مطرح میکند و حقوق برابرِ پیروان آنها را مورد تأکید قرار میدهد، تا با استفاده از مزیتهای “برابری” و “رواداری” با تقریرهای متفاوتشان در همپذیری با یکدیگر در راستای آرامشِ بشریت قرار بگیرند.
مساعی چهرههای برجسته روشنگری مانندِ ولتر، دیدرو۸ و روسو۹ برای تبلیغ فرهنگِ “مدارا” را میتوان واجد اهمیت فراوان دانست. آنها درگیری گروههای مذهبی و زدوخوردهای خونین میان آنها و پیگردِ اقلیتهای دینی در تاریخ مسیحیت را زاییده “عدم شکیبایی” و “تعصبِ عامدانه” میدانستند که از جانبِ رهبرانِ انحصارطلبِ روحانی دامن زده میشد. آنها این امر را در تعارض با یکی از مهمترین آرمان های مدرنیت (رهایی از پیشداوری در سایه دولتِ عقل) میدیدند. انتشار “رساله در بابِ تولرانس۱۰” ولتر نیز با همین هدف در برابرِ موجِ تعصب قرار گرفت و دفاع از آزادی بیان و ترویج “مدارا” را با این باور که: “من با عقیده شما موافق نیستم لیکن تا پای جان از حق شما برای ابراز آن دفاع خواهم کرد”(هیوود، ۱۳۷۹: ۸۰) در فضای فرهنگی زمانهاش طنین افکن نمود.
استوارت میل۱۱ نیز به بحثِ “مدارا” عمق بیشتری بخشید و از آن به مثابه “آزادی مثبت” به دفاع پرداخت، میل فراتر از مدارای مذهبی موردِ نظرِ لاک از افقهای وسیعتری در موردِ آن سخن به میان آورد. از نظرِ ایشان خصومت نسبت به “آزادی بیان” یا عدم مدارای اجتماعی مانع عمدهیی بر سر راه توسعه شخصیت فردی به شمار میرود. او با توجه به فلسفه “اصالت فایده”، “لذت” به مفهومِ واقعی کلمه را در: خودفرهیختاری، آزادی، ابتکارِ فردی و پیشرفت فکری جستوجو میکرد. به همین جهت، شرافت آدمی را بر فردیت، آزادی اخلاقی و تنوع اندیشهها میدانست و”مدارا” را لازمه نیلِ انسان به کمالِ آزادی، تنوع فکری و خلاقیت در محورِ “اصل احترام” به شمار میآورد.
مدارا و اصلِ خطاپذیری
در دوران معاصر بحثِ “مدارا” از جنبههای سیاسی- اخلاقی آن فراتر رفته و ابعادِ معرفتشناسانه و تیوریک نیز یافته است. نقطه عزیمت “مدارای تیوریک” اصلِ “خطاپذیری” انسان و “عدمِ قطعیت” اندیشه او در بابِ حقیقت است که با “فرایند دیالکتیکی”اش زمینهسازِ رشد و پیشرفت علم نیز میشود.
دفاع از “مدارای تیوریک” در آرای کارل پوپر۱۲ نیز بازتاب جدی دارد. پوپر نظریه “ابطالگرایی” خود را “احتمالِ یافتنِ مواردی که به نقض قانون علمی یا بهینه شدن آن منجر می شود” (اشراق، همان: ۱۱۸) معرفی میکند. از نظر او “علم: حدسها و ابطالهایی”( پوپر، ۱۳۷۵: ۴۱) به شمار میآید که با “روشِ آزمون و خطا” (پوپر،۱۳۷۲:
۳۵) نه با ادعای رسیدن به یقین که در امتدادِ جستوجوی حقیقت، “هر نظریه حدس است” (پوپر، ۱۳۷۷: ۱۳۲۹) را در کانون تفکر خود قرار داده است.
۱ . John Locke (1632- 1704)
۲ . A Letter Concerning Toleration
۳ . Pierre Bayle (1647 – 1706)
۴ .Gottfried Wilhelm Leibniz ( 1646 – ۱۷۱۶ )
۵ . Christian Wolff ( 1679 – ۱۷۵۴ )
۶ . Gotthold Ephraim Lessing ( 1729 – ۱۷۸۱ )
۷ . Nathan the Weise( 1783)
۸ . Denis Diderot ( 1713 – ۱۷۸۴ )
۹ . Jean-Jacques Rousseau ( 1712 – ۱۷۷۸ )
۱۰ .Treatise on Tolerance
۱۱ . John Stuart Mill ( 1806- 1873 )
۱۲ . Karl Raimund Popper ( 1902 – 1994 )
Comments are closed.