احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یامان حکمت تقیآبادی/ شنبه 24 سرطان 1396 - ۲۳ سرطان ۱۳۹۶
مقالهیی میخواندم از «ادوارد سعید» دربارۀ «ژان ژنه»، نویسندۀ نامآشنای فرانسوی. جایی از قول او نوشته بود: «نبوغ، حاصل تلاش و دقت در ناامیدی است» این میزان توجه موشکافانه به امور تجربی برایم جالب بود: باید در ناامیدیها دقت داشت.
ژان ژنه، نویسندۀ بزرگ فرانسوی، رماننویس و نمایشنامهنویس؛ دوست، همراه و در عین حال، منتقد کسانی چون ژان پل سارتر و سیمون دوبوار بود. او در دورهیی فعالیت میکرد که جهان تحت تأثیر فلسفۀ «اگزیستانسیالیستی» و همچنین فضای روشنفکری فرانسه، به دنبال نقد و مبارزه با نظام نوین سرمایهداری و همچنین حمایت از مبارزان آزادیخواه جهان، بهویژه در کشورهای عرب زبان بود. ژنه، دوران زیاد از زندهگی پُر فراز و نشیب خود ر در الجزایر و لبنان و فلسطین سپری کرد. چند اثر شناخته شدۀ او نیز دربارۀ مردم همین سرزمینهاست، آثاری چون «زندانی عشق» و «پردهها.»
بنابراین، سخن او دربارۀ «نبوغ»، برخواسته از تجربۀ شخصی و در عین حال، با تأثیر از فلسفۀ «اگزیستانسیالیستی» بیان شده است. فلسفهیی که مسوولیت فرد را بر دوش خود او میگذارد و انسان را «زاده اضطراب جهان» معرفی میکند. گزارۀ «نبوغ، حاصل تلاش و دقت در ناامیدیست»، در واقع بیانی فشرده از مکانیزم خودآگاهی انسان معاصر، هنرمند و متفکر معاصر است؛ خوداگاهی نسبت به احوال و اندیشه و مسوولیتهایش در کشاکش روابط این جهان. در واقع فلسفۀ معاصر، مسوولیتهای زندهگی در این جهان را از دوش باورهای متافیزیک برداشته و بر دوش خود انسان گذاشته است. در چنین حالاتی در وفور ناامیدها، دقت در کیفیت بروز ناامیدی و توجه به جزئیات آن دریچهیی است به سوی نبوغ و پرورش اندیشه خلاق و تجربهگر ما.
یادم هست نزدیک به چنین مضمونی را سالها قبل از دکتر براهنی هم شنیده بودم. آن زمان برای نوشتن پایاننامۀ فوق لیسانسم، با ایشان گفتوگو میکردم. در خلال گپ و گفتها، کار به فضای حاکم فکری و فرهنگی در دهههای ۳۰ و ۴۰ شمسی کشید؛ به اینکه چگونه در اوایل دهۀ چهل، شاهد این بودیم که افرادی همچون احمد شاملو، فروغ فرخزاد، اخوان ثالث و یکی دو نفر دیگر توانستند از میان سایر افراد مطرح و شناخته شده در دهۀ ۳۰ خود را به عنوان نمایندهگان اصلی ادبیات و هنر معاصر معرفی کنند.
به اعتقاد براهنی: دلیلش این بود که این افراد محصول تلاشهای مداوم و شکستهای پیدرپی در زندهگی ادبی خود بودند.
بعد هم اضافه کرد: تو هم سعی نکن نخبه باشی یا احساس نخبه بودن داشته باشی؛ چرا که تاریخ فکر و ادبیات ما را نخبهها نساختند، بلکه افراد پرتلاش و شکستخوردهها پیروز ساختند.
براهنی معتقد بود که افرادی چون هوشنگ ایرانی، نخبه بودند، اما چون کار و تلاششان همخوانی با جهانی که در آن زیست میکردند؛ نداشت، خیلی زود و راحت وارد فضای هنری معاصر شدند و پس از چند سال به همان سادهگی و با درخششی ساده کنار رفتند و اکنون فقط به لحاظ تاریخی برای ما ارزش دارند. اما کسانی همچون احمد شاملو، فرخزاد، شفیعی کدکنی و حتا خود رضا براهنی انسانهای سختجانی بودند که از جایی در پایین کوه آغاز کردند و بالاخره به جایی رسیدند که قلههای ادبیات و هنر معاصر ما قلمداد شدند.
من ایمان دارم چنین حالاتی برای بسیاری از ما پیش آمده. ناامیدی از استعدادها، ناامیدی از سیاست، اقتصاد، خانواده، اخلاق، رفاقت، کار و زندهگی، اما باز از پا ننشستهایم. بیاعتنا به اخلاقیات شورانگیز رسمی، بیاعتنا به دستورات و قوانین حاکم بر جهان، تلاش کردهایم روی ویرانههای خود بایستیم، همچون ققنوسی که از خاکستر خویش برمیخیزد و زیباییاش را به ابعاد این جهان میکشاند. این چنین بودهایم تا بتوانیم بخوانیم و بنویسم. بنویسم تا بتوانیم چیزهایی را فراموش کنیم… تا بتوانیم چیزهایی را به یاد بیاوریم.
پس زندهباد تلاش و دقت در ناامیدی
Comments are closed.