احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:داوود عرفان/ دو شنبه 30 اسد 1396 - ۲۹ اسد ۱۳۹۶
بخش سوم/
رویکرد اثباتگرا
با وجود انتقادات شدید از رویکرد اثباتگرا در دهههای اخیر، این رویکرد همچنان رویکرد پژوهشی غالب به شمار میآید. مارکوس اتریچ میان اندیشۀ «ماقبل علمی» که بر پذیرش منطقی (logical plausibility) و احیاناً چند مورد تأیید کننده (confirmingcases) استوار است و «تفکر علمی دربارۀ سیاست» مرزبندی روشنی قایل شده است. شیوۀ تفکر اخیر به اعتقاد او شیوۀ خاصی است و با حدسهایی که دربارۀ موضوعات سیاسی میزنیم و نیز با تحلیلهای هنجاری ما، یعنی اظهار نظرهایمان در بارۀ بایدها و نبایدها، به کُلی متفاوت است.
تفکر علمی در بارۀ سیاست مبتنی بر پژوهش عملی است، یعنی فرایندی که طی آن گزارههای معقول در خصوص جهان در قالب جملههایی دقیق تنظیم و سپس با مشاهدۀ تجربی به آزمون گذاشته میشوند. ویژهگیهای شاخص پژوهش سیاسی عملی در عینیت (objectivity)، صدقپذیری(verifiability) و کمیسازی (quantification) رونما میگردد. پژوهش علمی «عینی» است، زیرا روشهای آن به نحوی طراحی شده که نتایج بررسی تحت تأثیر پیش داوریهای پژوهشگر قرار نگیرد. این گونه پژوهش «صدقپذیر» است، به این معنا که مبتنی بر گزارههایی است که واقعیتهای عینی (facts) قابل مشاهده آن را تأیید میکند. کمیسازی نیز ما را قادر میسازد تا با کاربرد فنون آماری، مشاهدات خود را دقیق و قابل سنجش کنیم. این همان رویکرد اثباتگرایی است. کمال مطلوب اثباتگرایان در حوزۀ علومی اجتماعی، دستیابی به گونهیی از دانش دربارۀ زندهگی انسان است که قابل قیاس با دانش حاصل از علوم طبیعی باشد. به عبارت دیگر، اثباتگرایان به وحدت روششناسی علمی بین همۀ علوم اعم از علوم طبیعی و علوم اجتماعی هستند.
رویکرد اثباتگرا انواع برداشتهای فلسفی و معرفتشناختی در حوزۀ اندیشه را در بر میگیرد، از جمله: تجربهگرایی منطقی (logical empiricism)، طبیعتگرایی (naturalism)، اثباتگرایی منطقی (logical positivism)، رفتارگرایی (behaviorism)، اثباتگرایی ابزاری (instrumental positivism) و حتا عقلگرایی انتقادی (critical rationalism) پوپر. این رویکرد به طور مشخص در علوم سیاسی و روابط بینالملل از دهۀ ۱۹۴۰ به نام رفتارگرایی شناخته میشود.
تاریخچه
واژۀ اثباتگرایی به عنوان گرایشی فلسفی، نخستینبار از سوی سن سیمون و شاگردش اگوست کنت در قرن نوزدهم به کار رفت. کنت که پدر جامعهشناسی نیز لقب گرفته است، مدعی بود که روش فلاسفه برای فهم پدیدههای مربوط به زندهگی اجتماعی انسان، روش نادرستی است و باید علم جدیدی پایهگذاری شود که مستقل از تتبعات فلسفی و بر اساس استفاده از روشهای متعارف در علوم طبیعی، به مطالعۀ انسان و دنیای اجتماعی او بپردازد.
او در کتاب شش جلدی مشهور خود به نام سیر فلسفۀ اثباتی (cours de philosophepositive) به توضیح نظریۀ خویش در بارۀ مراحل تکامل ذهنی انسان میپردازد و مدعی میشود که اندیشۀ انسان در ابتداییترین مرحلۀ تکاملی، اساساً ربانی (تئولوژیکی) بوده و سپس در جریان تکامل خود وارد مراحل فلسفی (متافیزیکی) و سپس علمی (اثباتی) شده است. در مرحلۀ ربانی، ذهن انسان تمامی پدیدههای هستی از جمله پدیدههای انسانی را با تمسک به ارواح و نیروهای مرموز ماورایی توضیح میدهد. ذهن فلسفی که تفکر منطقی را برای شناخت پیشۀ خود میکند نیز نهایتاً در بند جستوجوی بیهودۀ علتهای غایی باقی میماند و از حدس و شهود فراتر نمیرود. تنها در مرحلۀ تفکر اثباتی است که ذهن با تکیه بر ترکیب مناسبی از استدلال و مشاهده میتواند روابط علی میان پدیدههای واقعی را درک کند. در مرحلۀ اثباتی نخست ریاضیات و سپس نجوم، فیزیک، کیمیا و زیستشناسی توسعه مییابند و بالاخره نوبت به علم اجتماعی میرسد که راه خود را از فلسفه یا فلسفۀ اجتماعی جدا کند. این علم در نهایت جامعهشناسی نام گرفت.
جان استوارت میل، آثار کنت را در جهان انگلیسی زبان ترویج کرد و دانشمندان انگلیسی دیگری چون تاماس هاکسلی و هربرت اسپنسر نیز کم و بیش در خصوص کاربرد روشهای علوم طبیعی در علم جدیدالتأسیس جامعهشناسی دیدگاههایی شبیه به اگوست کنت ارایه دادند. سنت اثباتگرایی اواخر قرن نوزدهم در نوشتههای روششناختی امیل دورکیم، جامعهشناس شهیر فرانسوی، به نحوی آشکاری ادامه یافت و در اثر معروف او با عنوان قواعد روش جامعهشناسی به نحو منظمی تشریح شد.
اثباتگرایی در قرن بیستم، در آثار متفکرانی که محفل یا حلقۀ وین را در دهۀ ۱۹۲۰ تشکیل داده بودند، نمود دیگری پیدا کرد. شخصیت محوری این محفل، موریتس شلیک بود و با پیوستن ردلف کارناپ، بحثهای مربوط به فلسفۀ علم در این محفل اوج تازهیی گرفت. «برداشت علمی از جهان» (scientific world conception) که در آثار متفکران حلقۀ وین توسط نویرات تدوین و از سوی هان و کارناپ، ویرایش شد؛ تجلی یافته است.
برداشت علمی از دیدگاه آنان دو ویژهگی دارد:
۱٫ تجربی و اثباتی است. به این معنی که دانش تنها از راه تجربۀ آنچه عیناً وجود دارد، حاصل میشود، بنابراین، علم به شناخت اشیأ و پدیدههایی محدود میشود که قابل تجربه از طریق حواس پنجگانۀ ما باشد. پژوهش علمی نیازمند تحلیل منطقی است.
Comments are closed.