احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:محمداکرام اندیشمند/ دوشنبه 10 میزان 1396 - ۰۹ میزان ۱۳۹۶
بخش دوم و پایانی/
ارتش پاکستان باور دارد که وظیفهاش حفاظت از اسلام به عنوان ایدئولوژیِ پاکستان و نظریۀ دو ملت است. البته، ایدئولوژی مذهبی ارتش را میتوان محصول فرایند جدایی هند و پاکستان دانست………….»(ص ۲۰)
حالا از خانم فییر پرسیده شود که پاکستان پس از شکلگیری خود به عنوان یک کشور، اردو و یا ارتش خود را با هویت دینی(اسلام)، انگیزه نمیداد، با کدام هویت انگیزه میداد؟ خانم فییر به دخالت و نقش بیثباتسازی پاکستان و به ویژه ارتش آن در افغانستان به تفصیل سخن میزند و در واقع تمام تقصیر و گناه را در این مورد به گردن پاکستان میاندازد، اما هیچگاه از نقش و تقصیر افغانستان در کشاندن پاکستان به این سیاست، بحث منطقی و مستدل ارایه نمیکند. از نقش هند در اشتعال منازعه و مخاصمت میان افغانستان و پاکستان بحث روشنی ندارد. به این امر نمیپردازد که وقتی افغانستان با عدم پذیرش مرز دیورند، بر پاکستان ادعای ارضی دارد و تمامیت ارضی و حاکمیت ملی پاکستان را تهدید میکند، پاکستان چه کاری انجام دهد؟
جالب این است که خانم فییر با اشاره و استدلال به بحث زاینتس(۲۰۰۶) دولت پاکستان را دولتِ تجدیدگرای نامعقول میداند و مینویسد: «در مورد دولتهای نامعقول ضد وضعیت مسلط برای فهم رفتار پاکستان خیلی مهم است. او تجدیدگرایی نامعقول را عبارت از عدم تغییر در سیاست ضدیت با وضع مسلط حتا پس از تحمل شکست سهمگین و واضح، تعریف میکند. به بیان زاینتس، اگر پاکستان یک دولت معقول تجدیدگرا میبود، باید در سال ۱۹۷۱ و حتا قبل از آن، با هند سازش و توافق میکرد.»(ص ۳۳۴)
اما فییر به دیدگاه و سیاست دولتهای افغانستان در مورد ادعای ارضی بر پاکستان علیرغم ناتوانی و ناکامی خود در تحقق این ادعا از لحاظ سیاسی و یا نظامی، به بحث زاینتس متوسل نمیشود و کابل را تجدیدگرای نامعقول تلقی نمیکند و از افغانستان نمیخواهد که از ادعای ارضی که در این ۶۸ سال نه از لحاظ سیاسی، نه از لحاظ حقوقی و نه از لحاظ نظامی شانس و زمینۀ موفقیت داشته است، دست بردارد و با پاکستان به سازش و توافق برسد.
نکتۀ دیگری که این خانم امریکایی از آن با سکوت میگذرد، عدم اقدام و همکاری صادقانۀ امریکا و متحدان غربیاش به ویژه انگلیس در جهت حل اختلاف و منازعۀ دیورند و مسایل دیگر میان کابل و اسلامآباد است. در حالی که امریکا و بریتانیا این مرز را به عنوان مرز رسمی و بینالمللی میشناسند، اما در جریان هفده سالی که در افغانستان حضور مستقیم نظامی دارند، کار صادقانهیی در حل این مشکل انجام نداده اند.
خانم فییر به این نکته پا میفشارد و به تکرار از آن سخن میگوید که ارتش پاکستان با فرهنگ استراتژیک خود و مبتنی بر ماهیت آیدئولوزیک خویش، جریان اسلامگرایی را در افغانستان مورد حمایت و تقویت قرار داد و از آن در جهت اهداف خود بهره گرفت. اما خانم فییر از نقش شوروی و روسها با سیاست و عملکرد توسعهطلبانه و استعماریشان در آسیای میانه و افغانستان در راندان جریان اسلامگرایی افغانستان به سوی ارتش و دولت پاکستان، سخنی نمیزند. از نقش امریکا و غرب در تقویت جریان اسلامگرایی و جهاد افغانستان در دهۀ هشتاد نیز با سکوت میگذرد. به عامل درونی نوع فهم و قرائت ستیزهجویانه و نظامیگرایانۀ جریان اسلامگرایی افغانستان و جریانهای مشابه دیگر سوای دخالت و نقش ارتش پاکستان نیز اشاره نمیکند.
هر چند خانم فییر در فصل دهم از مولفههایی سخن میگوید که ممکن است موجب تغییر در فرهنگ استراتژیک ارتش پاکستان شود که آن را نیز بسیار با تردید اظهار میکند، اما در مجموع روح اصلی تمام مباحث کتاب در ۱۱ فصل؛ استنتاج او بر این نکته استوار است که سیاست ایدئولوژیک ارتش پاکستان در حمایت از جریان اسلامگرایی جهادی و ستیزهجویانه و استفادۀ ابزاری از آن، دایمی و تغییرناپذیر است. معنای این تحلیل و نتیجهگیری برای افغانستان، اسارت جاودانی افغانستان در آتش جهنمِ ساخته و پرداختۀ پاکستان است. کسانی که رابطۀ پاکستان و افغانستان را با این نگاه و باورِ کریستین فییر میبینند، در واقع میخواهند بگویند که هر گونه مذاکره، تفاهم، تعامل و توافق با پاکستان بر سر هر اختلاف و منازعهیی به شمول منازعۀ دیورند، افغانستان را از این آتش جهنم برساختۀ پاکستان نجات داده نمیتواند. افغانستان باید تا ابد، کمازکم تا آن زمانی که به یک قدرت اتمی مبدل شود و با ایجاد ارتش مساوی با ارتش پاکستان به توازن قوا برسد و یا تا زمانی که کشوری به نام پاکستان از صفحۀ روزگار و روی زمین حذف شود، در آتشی که پاکستان برایش شعلهور میسازد، بسوزد و بسازد.
اما این برداشت و تبلیغ، و تلقین این ذهنیت، نادرست، انحرافی و غیر واقعی است. افغانستان با واقعگرایی و اتخاذ سیاست واقعگرایانه در جهت منافع خودش که متضمن ثبات و توسعۀ پایدار در عرصههای مختلف حیاتش باشد، با پاکستان به تعامل و توافق برسد. افغانستان نباید قربانی بازی و خصومت هند و پاکستان شود و تا ابد در نقش این قربانی باقی بماند.
Comments are closed.