امام ابوحنیفه و فقه‌الرأی

گزارشگر:کمال‌الدین حامد/ یک شنبه 12 قوس 1396 - ۱۱ قوس ۱۳۹۶

بخش دوم/

مبحث اول
مفهوم «اهل الرأی»
اصطلاح «اهل الرأی» برای طرفداران تیوری امام ابوحنیفه در عصر او کمتر مورد استفاده بوده است و به معنای امروزی که مورد نظر ما است، استفاده نگردیده و کاربرد این اصطلاح بیشتر در اعصار بعدی در رابطه با ارزیابی دیدگاه و تیوری فقهی امام ابوحنیفه صورت گرفته است و نیز به این صورت می‌توان گفت که این اصطلاح یک امر جدید است در رابطه با یک عملیۀ قدیم .
مبحث دوم
آغاز تعامل میان روایت و رأی
رأی به مفهوم کاربرد عقل و اجتهادِ شخصی در همان دورۀ نبوی نیز معمول بوده و دیدگاه پیامبر اسلام را در برخی مسایل اجتماعی و یا تجربی، برخواسته از همین قضیۀ می‌دانند مانند اظهارنظر ایشان پیرامون یک قضیۀ باغ‌داری و به همین شکل در عصر خلفای راشدین و با گسترش پرسش‌های جدید تکیه بر رأی نیز توسعه یافته است و به صورت یک رفع نیاز توسط آن‌ها، به ویژه خلیفۀ دوم اسلام، عمر فاروق مورد استفاده قرار گرفته است. در ضمنِ این بحث می‌توان به قضایایی چون بحث ثبت گفتار، عمل و سکوت پیامبر اسلام به عنوان سنت، ماهیت رأی‌گرایی خلفای راشدین و سایر یاران پیامبر اسلام و اختلافات به وجود آمده در قضیۀ استفاده از رأی نیز اشاره کرد .
الف؛ سنت میان نقل قول، نقل حال و عدم نقل
در اوایلِ عصرِ بعد از رحلت پیامبر اسلام، نقل و ثبت سخنان پیامبر اسلام معمول نبوده و حتا منع این عملیه وجود داشته است. همان‌طوری که ذهبی نقل می‌کند که ابوبکر صدیق برای مردم گفت: «شما سخنانی را از پیامبر اکرم روایت می‌کنید که در روایت‌تان اختلاف وجود دارد و مردم بعد از شما به این اختلاف بیشتر دچار خواهند شد؛ بنابراین، چیزی را از رسول خدا نقل نکنید و اگر کسی در این مورد از شما پرسید، بگویید: میان ما و شما کتاب خدا (قرآن) و جود دارد و حلال بدانید حلال او را و حرام بدانید حرام او را». به همین صورت از خلیفۀ دوم نقل کرده اند که گفته است: «قرآن را مجرد بگذارید و روایت از رسول خدا را کمتر کنید». و گفته شده است که خلیفۀ دوم از این عملیه منع می‌فرموده است. انگیزۀ این کار چند نگرانی می‌توانسته باشد؛ یک، تصور حاکم در جامعه مبنی بر این‌که تفسیر و فهم لفظی قرآن برای توجیه و رهبری حوادث کفایت می‌کند. مضاف بر آن، این‌که خود قرآن فرموده است: «قرآن تبیان از برای تمام چیزها است.» اعتقاد به کفایت قرآن امروز هم نزد مسلمانان وجود دارد و در آینده نیز خواهد بود، ولی منظور از این‌که ماهیت کفایت چیست؟ توجیهات مختلفی می‌تواند شود. برای این‌که امروز که از سنت و اجماع و قیاس و دیگران نیز استفاده می‌شود، به معنای عدم کفایت قرآن نیست، بلکه به معنای تجویز قرآن است، استفاده از آن‌ها را زیر چتر آن .
دو، نگرانی دوم یک نگرانی معرفت‌شناختی بوده است به این معنای که با نقل روایت از پیامبر اکرم ممکن است، میان قرآن و حدیث، خلط مفهومی صورت گیرد و این سبب می‌گردد که مفاد حکم هردو برابر تلقی شود، در حالی که بار معرفت‌شناختی هردو متفاوت است و قرآن کریم کلاً قطعی‌الصدور شناخته م‌یشود، در حالی که سنت این ویژه‌گی را به صورت مطلق ندارد .
سه، نگرانی دیگر امکان خلطِ متنی میان قرآن و سنت بوده است. به این معنی که مردم نتوانند میان جملات قرآنی و سخنان شخص پیامبر تفکیک کنند و این سببِ ازدیاد و یا خداناکرده؛ تحریف ناخواستۀ قرآن گردد، در حالی که قرآن خود از این مسأله هُشدار می‌دهد. گفته می‌شود که دستور شخص پیامبر نیز مبنی بر منع کتابت سخنان او (حدیث)، با توجه به همین نگرانی صادر شده است.
ب؛ تحدید نقل قول از پیامبر اکرم
با همۀ آنچه که در باب منع ثبت و روایت احادیث از پیامبر صورت گرفت، بازهم نقل قول از او ادامه یافت و دلایل آن نیز واضح بود: نخست این‌که قرآن کریم خود نیز پیامبر را الگو معرفی می‌کرد و این توجه قرآن به پیامبر، موجب می‌گردید که مردم در باب شنیدن نقل سخنان و عملکرد او علاقه نشان دهند و به پرسش‌های روزمرۀ زنده‌گی‌شان پاسخ بیابند. دوم این‌که جغرافیای بشری مسلمانان به سرعت در حال توسعه بود و منع نقل قول از پیامبر نمی‌توانست موبه‌مو اجرایی گردد و مردم به صورت روزمره و شخصی، از یاران پیامبر می‌پرسیدند و نقل سخنان او دست‌به‌دست می‌گردید .ممکن نبود گفته‌ها و عملکردهای او را که بسیاری اوقات شاهد بودند، فراموش کنند و در زوایای زنده‌گی‌شان از آن استفاده نکنند.
با توجه به دلایل گذشته، روایت از رسول خدا ادامه یافت و برای این‌که توانسته باشند از تکثیر بی‌رویۀ این روند جلوگیری کنند، روش‌هایی در پیش گرفته شد که برای توثیق روایات کمک می‌کرد و این روش را ما «تحدید نقل قول» نام گذاشتیم. گفته می‌شود که ابوبکر صدیق برای قابل‌ِپذیرش شدن روایتی از مغیره برای او گفت که یک نفر دیگر حاضر کند تا چیزی را که او می‌گوید، از رسول خدا شنیده است، او نیز از رسول خدا شنیده باشد. به این صورت با شهادت یک نفر، صحت روایت راوی مورد اعتماد قرار می‌گرفت و به همین صورت خلیفۀ دوم روایتی را از مغیره و ابو موسی نپذیرفت و مطالبۀ کسی را کرد که بر صحت روایت ایشان شهادت دهد و او نیز از رسول خدا شنیده باشد. معمول علی ابن ابی طالب، خلیفۀ چهارم اسلام نیز این بوده است که راوی را بر صحت روایتش سوگند می‌داده است و بعدا آن را می‌پذیرفته.
ج؛ نقل قول و نقل حال پیامبر اسلام (ص)
نقلِ حالِ پیامبر از وضعیت بهتری در مقایسه با نقل سخنان او قرار داشت و به همین ملحوظ، نقل حال او مبین نوع اجرای بسیاری از احکام اسلامی شناخته می‌شود. کافی بود که پیامبر اکرم برای تبعیت از حالت اجرای احکام توسط خودش، فرموده بود «صلوا کما رأیتمونی أصلی» یعنی مانند من نماز بگذارید. این سخن برای مسلمانان تمام کیفیت عبادات مانند نماز، روزه، حج و سایر شعایر فردی را احتوا می‌کرد و کیفیت شعایر متذکره کمتر مورد اختلاف واقع گردید. نقل حال، مزیت دیگری نیز داشت و او این بود که در نقل حال، اساس توجه به عملیه انجام یافته متمرکز می‌گردید و محور اصلی همان عملیه پنداشته می‌شد، نه مدلول الفاظ و این مزیت در نقل قول و جود نداشت.
مورد دیگری که باید به آن توجه صورت گیرد، این است که نقل حال مقدم‌تر از نقل قول مورد توجه مسلمانان اولیه بوده است و نخستین نویسندۀ روایت زنده‌گی پیامبر، یعنی ابن اسحاق درصددِ مستندسازی سیرۀ عملی آن حضرت بوده است تا جمع میان سخنان نقل شده از او .این قضیه شباهت‌های را میان اسلام و مسیحیت در سنت‌سازی رفتار عیسی مسیح و پیامبر اسلام، نشان می‌دهد، اما بعداً آرام‌آرام نقل قول غلبه یافت و در نهایت، سنت نبوی به صورت یک سنت «سخن‌محور» درآمد و تا آنجا که برعکس، اهمیت برابر سنت فعلی (نقل حال) با سنت قولی مورد پرسش و بحث قرار گرفت.

اشتراک گذاري با دوستان :

Comments are closed.