احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عزیز حکیمی/ دوشنبه 13 قوس 1396 - ۱۲ قوس ۱۳۹۶
کپیرایت فقط حفاظت از حقوق مادی و معنوی پدیدآورنده در مقابل سارقان ادبی و دلالان کتابندان و کتابنخوانِ کتابفروش نیست؛ بلکه حفاظت از یک فرهنگ و پرستیژ است. در اروپا کتاب یک کالای محترم است. کتاب فراوان است. سالانه میلیونها جلد کتاب تولید میشود، اما تکتک کتابها مثل موجودات زندهیی محترم اند. همه خود را موظف میدانند که به کتاب احترام بگذارند. کتاب رایگان هم زیاد است و آنهم محترم است. جمعآوری کتاب هنری نیست، خواندن آنهم فضیلتی حساب نمیشود، بلکه یک ضرورت است، یک عادت، یک فرهنگ. همه حق دارند کتاب بخرند یا نخرند، اما نخریدنِ کتاب، حق دسترسی به کتاب را از کسی نمیگیرد، چون میشود هر کتابی را بخواهند از کتابخانۀ محل خود به دست بیاورند. نیازی به دزدی کتاب و تکثیر غیرقانونی آن نیست. اینها و ویژهگیهای مثل آن، در کُل یک فرهنگ است و مقررات کپیرایت از این فرهنگ حافظت میکند. به نویسنده و مترجم و ناشر و هر آن کسی در کار تولید کتاب است، شخصیت و پرستیژ میدهد.
در افغانستان (و ایران) کتاب ابزار کاسبی است؛ محترم نیست. چیزی شبیه کچالو و پیاز و زردک است. همین است که مثلاً وزیر خارجۀ سابق افغانستان چندسالی وقت میگذارد و کتابی مینویسد (فارغ از آنکه با محتوای آن موافق باشیم یا مخالف)، آن وقت کاسبکارهای فیسبوکی پستی مینویسند با این مضمون که ایمیل خود را در کامنت بنویسید که «ساف» این کتاب را که «انقلاب کرده» برایتان بفرستیم. سه چهار سال وقت یک وزیر خارجۀ پیشین، میشود بازیچهیی برای جمعآوری لایک برای یک صفحۀ مزخرف فیسبوکی و هزارها نفر هم ایمیل خود را در کامنت مینویسند؛
برای این هزارها نفر هم کتاب چیزی شبیه یک زردک یا کچالو است. چطور ممکن است برای کتاب ارزشی قایل باشند و به ذهنشان خطور نکند که آخر چطور امکان دارد «ساف» این کتاب را به همین راحتی کسی به دست آورد و بعد بنشیند و به هزاران نفر ایمیلش کند؟ حتا اگر چنین امر مزخرفی ممکن باشد، چرا این هزاران نفر فکر میکنند، حق آن را دارند که نسخۀ غیرقانونی این کتاب را داشته باشند؟ چون کسی به کتاب احترام نمیگذارد. چون کتابخوانی یک ضرورت یا عادت نیست، تجملی است که باید به چشم دیگران فرو کرد. «نقل قولی» زینت استاتوسهای فیسبوکی.
وقتی وبسایتها و اپلیکیشنها و صفحات فیسبوکی دهها هزار کتاب بیزبان را بیاجازه پدیدآورنده تکثیر میکنند و هنوز هم کسی نمیخواند، اشکال در کتابنخوانی ما نیست، اشکال در این است که پیاز و زردک انگاشته شدن کتاب، این کالا را از چشم مشتری انداخته است. وقتی نویسندهیی دلش به این خوش میشود که کتاب او را ناشری نشر کند و به رایگان عرضه کند، این عمق فاجعۀ کتاب در جامعه است. این عرضهکنندۀ فرصتطلب است که مشتری کتابنخوان بار آورده و در نتیجه، کار نویسنده آنقدر بیارزش و پوچ و بیربط شده که ناچار میشود در مقابل روزها و ماهها زحمت و فکر کردن، دلش را به همین خوش کند که حداقل کارش را کسی بخواند. این یک فاجعه است.
اگر واقعاً به کتاب علاقهمند هستید، لطفاً به آن و به پدیدآورندۀ آن احترام بگذارید. اگر نمیخواهید کتابی را بخرید، اشکالی ندارد. نخرید، ولی وقتی نسخۀ غیرقانونی همان کتاب به دستتان میآید، به ریش پدیدآورنده و ناشرش نخندید. فکر نکنید زرنگی کرده اید. قبول کنید که مرتکب یک عمل خلاف قانون و خلاف اخلاق شده اید. ولی واقعیت این است که ناشر و نویسنده نمیتوانند کاری بکنند. حداقل به کتابی که در دست دارید، احترام بگذارید. آن را بخوانید. اگر خوشتان نیامد هم حقتان است. دیگر نخوانید و فایل آن را حذف کنید. تکثیر نکنید. تکثیر کتاب غیرقانونی فقط سبب بیارزش شدن آن میشود.
ما در نبشت (سایت کتابخوان نبشت) کتاب رایگان داریم، اما از کتابهای رایگان هم حفاظت میکنیم. چون برای تولید آنها زحمت کشیدهایم و دوستشان داریم. اگر خوش دارید روی اپلیکیشن نبشت بخوانید، اگر خوش ندارید، در پناه حق باشید. حتا راهی سنجیدهایم که برای کسانی که واقعاً امکان پرداخت و خرید یک کتاب را ندارند، «پول» مانع کتابخوانی نشود. نصف قیمت کتاب را به یک سازمان خیریه بدهید، و رسید آن را برای نبشت بفرستید و ما کتاب را به حساب کاربری شما میگذاریم.
در نبشت به کتاب و پدیدآورندهاش احترام میگذاریم و حداقل کاری که میتوانیم بکنیم، این است که در فرایند بیارزش شدن کتاب سهم نگیریم. لطفاً عادت «سافت این کتاب را برایم به این امیل روان کن» را کنار بگذاریم.
Comments are closed.