احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:یک شنبه 29 دلو 1396 - ۲۸ دلو ۱۳۹۶
بخش ششم/
ر. س. – پیترز
مترجم: علیرضا غفوری/
۳) دکارت
شاید بسیار نامعقول باشد که دکارت را رفتارگراتر از هابز به شمار آوریم، چرا که دکارت به علت دوگانهانگاری روح و جسم که جزوِ بدیهیات وی بود، در تمام عالم شهره بود. اما در واقع همین دوانگاریِ او و هم روش علمیِ او توانست شرایط و اوضاع فکری را برای رواج رفتارگرایی مهیا سازد، اگرچه کارهای دکارت میتوانست الزاماً به رفتارگرایی ختم نشود.
دکارت عنوان کرد دو نوع ماده یا جوهر در جهان وجود دارد: ذهنی و جسمی(۹). اگر قرار بود رفتار این مواد به شیوهیی علمی مطالعه شود، به تحلیلها و فرضیاتی روشن و بارز درباره آنها میشود رسید تا از طریق این تحلیلها به آنچه که محتوای احساس ساده را میسازد و خردتر از آن غیرقابل تحلیل است، رسید. برای مثال با همین روش و با استفاده از عقاید موجود در باب اعیان عنصری(۱۰) دانشمندان توانستند به تحلیلها و ایدههای سادهیی درباره تعمیم شکل و حرکتِ ماده دست یابند. اگر قرار بود بعضی از این تحلیلها و استنباطها با یکدیگر ترکیب شوند، فقط آن دسته از تحلیلها که تواماً هم به مفروضات نظام استنباطی و هم به هندسه مجهز بودند، این توانایی را داشتند تا به ارتباطی قابل درک برسند. به همین خاطر مسالۀ فهم کالبدها و ذهنها بهرغم وجود آرای روشنی دربارۀشان به دلیل عدم امکان ترکیب با دیگر تحلیلهای روش دکارتی مسکوت ماندند. مساله دکارت درباره ارتباط بین جسم و روح از این حقیقت نشأت میگرفت که اگرچه در جریان تجربۀ مغشوش هر روزه، ما متوجه تعامل میان جسم روح هستیم، اما وقتی ما به سمتِ هدف خاصی حرکت میکنیم، هیچ فرض و عقیده روشنی در باب شیوۀ این ارتباط نمیتوانیم ارایه بدهیم.
دوگانهانگاری دکارت و فرضیات او در باب روش علمی، دو سنت تحقیقی را موجب شدند که کمابیش به صورت مستقل از یکدیگر پی گرفته میشدند. از یکسو بدن انسان که همچون یک دستگاه خودکار که اعمالش تا سطح رفتار غریزی و عادات ساده به شمار میرفت، موضوع مناسبی برای مطالعه عینی شد. هاروی(۱۱) پیشرفتی بینظیر را در این حوزه با استفاده از نظریه مکانیکی خود درباره گردش خون ایجاد کرد. از سوی دیگر ذهن که دکارت به واسطه آن بیش از همه به فرآیندهای فکری عالیتر و تمایلات نظر داشت، تنها میتوانست از طریق دروننگری مورد مطالعه واقع شود. حاصل تیوری دوانگاری دکارت پیدایش دو مکتب بود؛ مکتب زیستشناسی مکانیکی و بازتابشناسی از یک سو و مکتب دروننگری روانشناسی از سوی دیگر، که این مکتب پس از ۲۵۰ سال و در اوج خود توسط تحقیقات تجربی وونت(۱۲) و تیچنر(۱۳) به نتایج قابل توجهی دست یافت.
تحقیقات واتسون بر روی روشهای دروننگرانه و جوهره آگاهی برخلاف فرضیات اولیۀ مکتب دروننگری بود؛ چیزی که او البته ادعا میکرد، مطالعاتش مطابق این فرضیات و روشهاست. به دنبال این سرپیچی واتسون ناچار شد به دیگر سنتِ ریشه گرفته از دکارت یعنی زیستشناسی مکانیکی و بازتابشناسی روی آورد. همۀ آنچه او انجام داد، کوششی برای گسترش حوزه فکر و عمل بود که تا پیش از این، تنها به منزله امر ذهنی و روانی به شمار میآمد و به همین سبب تنها از طریق متد دروننگرانه مورد مطالعه قرار میگرفت. وقتی واتسون شروع به نظریهپردازی درباره رفتار کرد، ناخواسته به دیدگاه دکارتی نزدیک شد. او فکر میکرد که پدیدههای مرکب رفتاری میتوانند از طریق تقسیم به واحدهای خردتر رفتار یعنی بازتابهای ساده تحلیل و تبیین شوند.
Comments are closed.