احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دوشنبه 7 حوت 1396 - ۰۶ حوت ۱۳۹۶
بخش یازدهم و پایانی/
———————————–
ر. س. – پیترز
مترجم: علیرضا غفوری
————————————
سومین نظریۀ اقتباسی، تلاش برای تدوین دقیق این روشها برای رسیدن به تعمیمهای مستند انتشار روشنتر نظریه احتمالات بود که بدیهی فرض شده بود. آثار جان استوارت میل، دبلیو. ای. جانسون و جی. ام. کینز در این سنت، نمونههای اعلای آن بودند. این نظریه روانشناختی که مورد توجه بسیاری از تجربهگرایان قرار گرفت، برای دیوید هیوم آغاز بلندپروازانهیی محسوب میشد تا آنجا که او خود را نیوتن علوم انسانی تصور میکرد. در این تیـوری برداشتهای ساده اجرای ذهنی قلمداد میشدند و قواعد تداعی همچون مجری بدیهی و مسلم این برداشتها فرض شدند. کارکرد این تداعیها مشابه قاعده جاذبۀ گرانشی در حوزه فیزیک قلمداد شد که میتوانستند بهصورت پیوستهیی کارکرد داشته باشند. دیوید هارتلی قرائتِ بلندپروازانهیی از این نظریه را طرح کرد. چرا که او اعتقاد داشت قواعد تداعی با نحوه عمل و ایجاد اختلالات فیزیولوژیکی در رشتههای عصبی، طناب نخاعی و مغز که آن را ارتعاشات مینامند، مشابه است. با این حال، این موضوع به جان استوارت میل واگذار شد تا تداعیگرایی را از دعوی نیوتنی و گمانهزنیهای فیزیولوژیک رها کند و بکوشد تا قواعد بنیادینی کلی آنها، اصول به وجود آمدن تصورات و نحوه ارتباط آنها را در چهارچوبی روشن و رسمی صورتبندی کند. بعد از این، بیشتر کار مکتب تداعیگرایی قرن نوزده بریتانیا عبارت بوده از نقد، ارتقا و سادهسازی نظریاتی که میل ابراز کرده بود.
در فرانسه تا حد زیادی به واسطه بدبینی مسری ولتری، تجربهگرایی بریتانیا تنها توانست نفوذی محدود و فاقد مبنای نظری پیدا کند. همین مسأله باعث شد تا اندیشمندان فرانسوی ترغیب شوند تا بسیار دقیق و بیطرفانه به مشاهده چهگونهگی رفتار انسان در واقعیت بپردازند. کتابهای نوشتهیی درباره نابیناها(۳۴) و نوشتهیی درباره کرها و گنگها(۳۵) نمونههایی کلاسیک از این نوع مطالعات درباره مصداقهای عینی زندهگی اشخاص هستند. به همین قیاس، کوندیاک به مسایل لاک به شکلی ملموستر و به شیوهیی خلاقانهتر از طریق خلق یک پیکره خیالین نزدیک شد. پیکرهیی که تنها قابلیت پویایی داشت. کابانیس منتقد پرشور کوندیاک، نوشتههای روانتنی خود را در سال ۱۷۹۵ با کوشش برای پاسخ به این پرسش ملموس ولی غمبار آغاز کرد، سوال این بود: آیا قربانی گیوتین هیچ دردی را پس از گردنزنی متحمل میشود؟ نظر او که به موضوع آغازین کوندیاک درباره تصور وجود احساسی جدا از ساختار ارگانیسم به منزله یک کلیت حمله میکرد، کاملاً مخالف ذرهگرایی (اتمیسم) سنت تداعیگرایان بود. اما این نظریهیی بود که بر اساس مشاهدات واقعی انسانها از دوران کودکی تا بلوغ شکل گرفته بود. به همین روش، لامتری، کسی که رسالۀ هابز که انسان نمونۀ عالی یک ماشین است را بسط داد، نظریه خودش را به منزله یک برآورد خلاق از سازوکار گالیلهیی که بخشی از آن نتیجه مطالعات پزشکی زیر نظر هرمان بورهاو بود و بخشی از آن مشاهدات مستقیمِ خود در خلال مطالعه پدیده هیجان شکل گرفته بود، گسترش داد. بعدها و در قرن ۱۹، لامتری و TiO که نماینده سرسخت مکتب اثباتگرایی ضدمتافیزیک در فرانسه بود، در کتاب درباره هوش(۳۶) که بعدها با عنوان بر اساس هوش (۱۸۷۱)(۳۷) به انگلیسی ترجمه شد، بر اساس منطق میل گزارشهایی از تیمارستانها، وقایع روانشناختی را ارایه دادند.
این مسأله مشوقی شد تا همه بپذیرند که این موضوع به رفتار ملموسِ آدمیان و تلاش برای مطالعۀ بیطرفانۀ این رفتار مرتبط میشود، که چنین خصیصهیی قبلاً در تجربهگرایی فرانسه وجود داشت و یکی از تأثیرات سازنده در بسط اصول رفتارگرایی بود. گرچه شاید این موضوع دور از واقعیت به نظر برسد، با وجود این، رشد رفتارگرایی باید بخشی به منزله واکنش روششناختی به روانشناسی دروننگرانه و بخشی به منزله معرفتی که از مطالعۀ جانوران به دست آمده است، در نظر گرفته شود. تقریباً آخرین موضوعی که رفتارگرایان واقعاً به مطالعه آن پرداختند، رفتار ملموسِ انسان بود.
Comments are closed.