احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عزیز آریانفر/ یک شنبه 3 سرطان 1397 - ۰۲ سرطان ۱۳۹۷
افغانستان با گذشت هر روز بیشتر به یک سیاهچالۀ بزرگ جیوپولیتیک در کهکشان سیاستهای جهانی مبدل میشود. من در کتابی که چند سال پیش زیر همین عنوان نوشته بودم، اوضاع و احوال کشور را همینگونه پیشبینی کرده بودم. جنگ یک تنۀ اقتصادی امریکا با اروپا، روسیه و چین در تراز جهانی و جنگ سرد آن با ترکیه، ایران و پاکستان در بُعد منطقهیی، اوضاع را به شدت بحرانی و وخیم ساخته است.
سیاست امریکا در قبال ترکیه آشکارا و واضح است. چندی قبل امریکا میخواست به کمک انگلیس، اسراییل و عربستان، اردوغان را سرنگون و به جای او گولن دستنشاندۀ خود را بیاورد؛ اما اردوغان توانست با کمک اطلاعاتی روسیه و ایران، این کودتا را خنثی بسازد. اکنون فشار اقتصادی غرب بر ترکیه بسیار افزایش یافته است که رکود مالی بزرگی را در ترکیه رقم زده است. در این روزها بار دیگر مسألۀ نسلکشی ارمنها در عثمانی در غرب با گرمجوشی مطرح میشود. کار به جایی رسیده است که حتا موضوع در پارلمان اسراییل هم مطرح گردیده است. فشار امریکا بر کشورهای اروپایی بر محدود کردن روابط اقتصادی با ترکیه هم افزایش یافته است.
این کار منجر به گریز سرمایه از ترکیه و کاهش شمار جهاگردان آلمانی به ترکیه گردیده است. با این هم، تصور نمیشود که غرب در پس زدن اردوغان موفق شود؛ زیر او اکنون از پشتیبانی نیرومند روسیه، ایران، چین و قطر برخوردار است.
تیرگی روابط امریکا و روسیه و اعمال تحریمها روافزون در برابر روسیه نیز بر همهگان روشن است. در این اواخر امریکا حضور نظامی خود را در اروپای شرقی در نزدیکیهای مرزهای روسیه به پیمانۀ گستردهیی افزایش داده است. از اینها که بگذریم، ترامپ در برابر اروپا و چین هم در واقع جنگ گمرکی و بازرگانی اعلام کرده است.
آنچه مربوط به ایران میشود، ترامپ به گونۀ یکجانبه از برجام برآمد و اعلام داشت که برنامه دارد تا شدیدترین تحریمها را در برابر ایران اعمال کند. بیچون و چرا این موضعگیری ترامپ بسیار خطرناک است و میتواند جنگهای نیابتی میان ایران، ترکیه، قطر، اسراییل، عربستان و امارات را شدیدتر بسازد. این جنگها میتواند در لبنان، سوریه، عراق، یمن و افغانستان دامنه و پهنای بیشتر بیابد.
از اینها که بگذریم، مناسبات امریکا با پاکستان هم به شددت رو به خرابی و تیرهگی دارد. از یکسو امریکا بر پاکستان فشار میآورد که مناسبات خود را با چین محدودتر بسازد؛ زیرا امریکا به شدت با حضور نظامی چین در خلیچ پارس و توسعۀ بندر گوادر مخالف است. از سوی دیگر، توسعۀ همکاریهای نظامی پاکستان و چین چندان به مزاح واشنگتن برابر نمیآید. امریکا به پاکستان هُشدار داده است که باید میان پکن و واشنگتن یکی را برگزیند؛ زیرا یک زن نمیتواند همزمان به عقد دو شوهر درآید. روشن است که این انتخاب برای اسلامآباد انتخاب آسانی نیست. طرفه اینکه عربستان و برخی دیگر از شیخنشینان عرب هم از افزایش حضور چین در خلیج پارس نگران هستند. از این رو، پاکستان در وضع بس دشواری قرار گرفته است.
در برابر پاکستان هم فشار را بر واشنگتن افزایش داده که باید به پاکستان سهم برابری در افغانستان داده شود. در عمل معنای این کار این است که به طالبان، داعش، حزب اسلامی و شبکۀ حقانی وابسته به اسلامآباد باید در دولت افغانستان سهم شایان توجه و حضور نیرومندی داده شود. به ویژه پاکستان خواستار حضور نیروهای وابسته به خود در شمال افغانستان هم است.
از سوی دیگر، افزایش همکاریهای راهبردی امریکا با هند، اسلامآباد را خشمگین ساخته است. افزایش تنشها میان عربستان و ایران، مسألۀ دیگری است که میتواند تأثیرات بس منفی بر افغانستان داشته باشد. در یک سخن، افزایش اختلافات و رقابتها میان قدرتهای جهانی و منطقهیی با گذشت هر روز کشور را به کارزار رویاروییهای بیپایان آنها مبدل ساخته است.
از اینها که بگذریم، در داخل هم اوضاع به شدت نگران کننده شده است. سیاستهای خارجی و داخلی رژیم اشرف غنی بسیار تندروانه و خطرناک اند. به گونهیی که کشور را در آستانۀ انفجار داخلی قرار داده است. از یک سو، رژیم دربست به یک رژیم دستنشاندۀ امریکا مبدل گردیده است. روشن است در همچو اوضاع چین و روسیه ناگزیر اند، فشار را بر کابل افزایش ببخشند.
از سوی دیگر، در بُعد منطقهیی رژیم به جیرهخوار شیوخ مرتجع عربستان مبدل شده است که در نتیجه، مناسبات آن را به شدت با ایران و کشورهای آسیای میانه تیره گردانیده است. اگر در گذشته تنها در یک جبهه با پاکستان درگیر جنگ بودیم، اکنون در سه جبهه با ایران و کشورهای آسیای میانه و در واقع با روسیه هم درگیر هستیم. روشن است که هیچ شانسی برای پیروزی در جنگ سه جبههیی نداریم.
در کارزار داخلی هم رژیم با همه احزاب و گروههای سیاسی در افتاده است. به ویژه گرایشهای تندروانه و تبارگرایانۀ رژیم، کار را به جاهای بسیاری باریکی کشانده و عملاً کشور را در آستانۀ فروپاشی قرار داده است. اکنون عملاً دو اردوگاه با هم متخاصم در حال آرایش اند. یکی اردوگاه غلزایی به رهبری حاجی غنی و دیگر، اردوگاه درانی به رهبری کرزی. بزرگترین جفایی که در حق مردم ما شد، این بود که به جای ایجاد احزاب فراتباری و فراسمتی، دو اردوگاه سیاسی تباری را به میدان آوردند.
اکنون دورۀ حکومت کنونی رو به پایان دارد، اما روشن نیست که انتخابات آینده چگونه خواهد بود و کار به کجا خواهد کشید؟ اما یک چیز روشن است، در هر صورت بحران تشدید خواهد شد، اوضاع بدتر و پیچیدهتر خواهد شد و کمترین امیدی به بهبود و آرامی و صلح و ثبات نیست. مگر اینکه دستی از غیب برون آید و کاری بکند. به گفتۀ یکی از دوستان، وضعیت ما به پناهجویانی میماند که از ترکیه سوار بر یک قایق شکسته در شب تار و هوای توفانی به سوی اروپا روان اند و در هر لحظه خطر غرق شدن قایق و افتادن مسافران به کام کوسه ماهیان هست. با این هم، نباید امید را از دست داد. شاید کشتی نجات در نزدیکی باشد.
Comments are closed.