احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عبدالکبیـر ستوده/ سه شنبه 22 عقرب 1397 - ۲۱ عقرب ۱۳۹۷
بخش دوم و پایانی/
برخی دیگر بر این عقیدهاند که ادیان و مذاهب، خواه حقیقت داشته باشند خواه نداشته باشند، چیزی هستند که روزگارشان به پایان رسیده و نقش و کارکرد خود را از دست دادهاند. این گروه میگوید: زمانی که عقل انسانها خفته بود و آدمیان به تواناییهای خود آگاهی نداشتند، نیاز به دین و ایمان دینی وجود داشت و ادیان هم میتوانستند دست آدمیان را بگیرند و به آدمیان کمک نمایند و به آنان آرامش و امیدواری بدهند، اما حالا که عقل بیدار شده و اعجاب میآفریند، هیچ نیازی به دین و ایمان دینی برده نمیشود و ادیان در عصر انترنت، هیچگاه در هیچ زمینه هیچ نقشی را نمیتوانند بازی بکنند و گره از مشکلات عدیدۀ بشریت باز نمایند. یگانه چیزی که زیبندۀ ادیان است این است که در موزههای تاریخی عتیقه شوند و بس. «علم پدر طبیعت را (خدا) از شغل خود منفصل و او را تا سرحد عظمت و قدرتش هدایت نمود» (فلاماریون). بنابراین، اگر جوانانِ ما امروزه نسبت به دین و باور دینی بیمهر شدهاند، کار زشتی را مرتکب نشدهاند. چه، جوانان حق دارند به حکم جوانی، از کهنهها ببرند و به نوها دل ببندند و به آنها عادت کنند.
بدخواهی بدخواهان و توطیۀ دشمنان و تهاجم فرهنگی استعمارگران، دستآویز عدۀ دیگری است. این گروه بدین باورند که نه ادیان باطل و کاذب اند و نه نقش و کارکرد خودشان را در عصر حاضر از دست داده اند، بلکه این دشمنانِ خدا و دین خدا هستند که نمیگذارند جوانان بر اساس فطرت پاک خود، اشخاص متدین و دینمداری باشند. آنان میگویند: دین در هر دورهیی دشمنان خاصِ خودش را داشته و دارد و هیچ دورهیی نبوده است که دین بدون دشمن باشد. این دشمنان مدام سعی میکنند دین را در انزوا قرار بدهند و پیروانشان را نسبت به آن بدبین نمایند. طرح میریزند و توطیه میچینند و شیطنت میکنند تا جوانان را از معتقدات دینیشان در بیخبری نگاه دارند یا آنها را نسبت به آموزههای دینیشان بیباور و بدبین سازند. روی همین علت است که جوانان به معتقداتِ دینی با دیدۀ شک مینگرند و به آموزههای دینی چندان وقعی نمیگذارند. در واقع این کینهتوزی دشمنان دین است که فطرت پاکِ جوانان را مسخ کرده است. اگر آموزهها و پیام دلنواز دین، به مذاق جوانانِ ما شیرین نمیافتد، یگانه علتش این است که جوانان ما، در اثر توطیه و تبلیغ بد دشمنان، دچار از خودباختهگی و الیناسیون شدهاند و در دام دشمنان دین و خدا افتادهاند و زیر بمباردمان بیامان تهاجمات فرهنگیِ گستردۀ دشمنان سوگندخوردۀ خود، له و زبون شدهاند.
راهزنی شیطان و وسوسۀ اهریمن هم از نظرها دور نمانده است. برخی شیطنتِ شیطان و اهریمن را قویترین عامل دور بودن و دور شدنِ انسانها و جوانان از ارزشها و آرمانهای دینی و ایمانی میدانند. شیطان که به سبب سجده نبردن به پیشگاه آدم و نافرمانی از امر خدا، از درگاه خدا رانده شد بود، سوگند برده بود که فرزندانِ این آدم را مدام راهزنی و اغوا خواهد کرد و آنها را از رسیدن به حقیقت و عدالت و فضیلت باز خواهد داشت. هر ترفندی را خواهد بست و به هر وسیلهیی تمسک خواهد جست تا آدمیان را از راه درست و از صراط مستقیم دور نماید. این را هم از یاد نبریم که بر اساس آیات قرآن کریم، هم خداوند برای شیطان میگوید که راهی به درون ذهن و ضمیر بندهگان صالحِ خدا ندارد و هم شیطان میپذیرد که نمیتواند بندهگان نیکِ خدا را گمراه نماید. اما خیلی از آدمیان و کثیری از روحانیون، میپندارند که شیطان همهکاره است و در فریب دادن و گول زدنِ آدمیان و جوانان، دستی باز دارد و بهسادهگی میتواند بندهگان خداوند را از دین راستینِ الهی دور نماید و به جرگۀ کافران و مشرکان سوق دهد. به همین اساس، اگر دیده میشود که جوانان از دین دور شدهاند و احکام و معتقدات دینیِ خود را دستکم میگیرند، دلیلش این است که این جوانان گول شیطان را خوردهاند و نفس شیطانی پیدا کردهاند و بندۀ هوا و هوسِ خود شدهاند.
فرض عدۀ دیگری بر این است که در مجموع انسانها موجوداتی بدسرشت و ناپاک هستند. مشکل نه در دین و مذهب است و نه در استعمار و نه در شیطان، بلکه ذات بدِ انسان است که با بدی سرشته شده و بهصورت فطری گرایش به بیدینی دارد و اگر جلوِ آن به روز و جبر و خشونت گرفته نشود، بددین میشود یا بیدینی را اختیار میکند. بنابراین، اگر پیام جاویدانۀ دین یا هر ارزش انسانی دیگری، مورد انکار و بیاعتنایی آدمی قرار میگیرد، علتش این است که انسانها ذاتاً موجوداتِ بد اند و ناسپاس. به باور این گروه، هیچ خیر، نیکی، زیبایی و پاکییی در نهاد آدمی وجود ندارد. به عبارت دیگر، چهرۀ زشت و کریه انسانها نسبت به چهرۀ نورانیشان، در نزد این عده غلبه دارد. نزد آنان، آدمیان همیشه زشتی آفریده اند و بد عمل کردهاند. «اکنون دیگر برای من ثابت شده است که وجود من بهخاطر این طبیعت نفسانی، از سرتا پا فاسد است. هرچه کوشش میکنم، نمیتوانم خود را به انجام اعمال نیکو وا دارم. (پل قدیس- کتاب رومیان. باب ۷/ ۱۸) و «چنین مینماید که [گناه اولیه] انحرافی اخلاقی و فسادی در طبیعتِ ماست».(ژان کالون، عالم الهی و اصلاحطلب فرانسوی)
اما اگر ما انسانها را مجبور ندانیم (که نمیدانیم)، و همچنان اگر نخواسته باشیم که ادیان را مجموعهیی متراکمشده از گزارههای خرافی و کاذب بدانیم (که نمیدانیم)، و اگر ما روزگار دین و باور دینی را پایانیافته تلقی نکنیم (که نمیکنیم)، و اگر ما دست دشمنان و بدخواهان و استعمارگران را آنقدرها هم گشاده و باز نبینیم (که نمیبینیم)، و اگر قدرت شیطان را برتر از قدرتِ خدا و بانگ شیطان را رساتر از پیام پیامبران ندانیم (که نمیدانیم) و اگر ما قایل به سرشت پاک انسانیت و فطرت خداجویِ انسانها باشیم (که هستیم)، (با آنکه این عوامل دیگر هم پُر بیراه نیستند) باید فرضِ دیگری داشته باشیم و چارۀ دیگری بجوییم و بیـندیشیم.
اما بنده بهسان دهها روشنفکر دینی، به این باور هستم که یکی از عمدهترین و قویترین عوامل دلسردی دینی مردم و جوانان (اگر نگوییم یگانه عامل)، قرائتِ ذلیلانه، ظالمانه و غیر انسانی عدهیی از مفسرین رسمی دین از دین است که جوانان را نسبت به آموزهها و ارزشهای دینی متنفر و بیباور ساخته است. گفتند و آموختیم که انسانها باید دینی باشند، اما نگفتند که دین انسانی چطور. پرسیدند که انسانهای بیدین چگونه زندهگی خواهند کرد، اما نپرسیدند که دین غیرانسانی چگونه دوام خواهد نمود.
دینی بودن انسان و انسانی بودن دین، از عمدهترین موضوعات رسالت پیامبرانِ خدا بود. این پیامبران بودند که ما را به دینداری فرا خواندند و خودشان نیز دینِ در خور انسانیت را عرضه نمودند که نه پیامآور نفرت ، حقارت و وحشت و خونریزی ، بلکه پیامآور محبت، عزت و امنیت و صلح بود. اینهمه دینگریزی و دینستیزی که امروزه از آن سخن میرود و اینهمه بیمهری که نسبت به آموزهها و ارزشهای دینی صورت میپذیرد، برآیند جبر کور و ناشی از بطالت دین، کهنهگی آن، توطیۀ دشمنان، شیطنت شیطان و بدسرشتی جوانان نیست، بلکه چهرۀ نفرین شده و مسخ شدۀ فهم دینی ماست که نمیگذارد جوانان به دین رو بیاورند و به پیام دین گوش فرا دهند. جوانانِ ما همیشه شاهد بدترین فهمها و بدترین استفادهها از دین، آنهم توسط سردمداران و روحانیون دینی بودهاند. چه حقارتها، ذلتآفرینیها، استبدادها، شکنجهها و بهرهبرداریهای بدی که از دین و به نام دین و از آدرس دین صورت نگرفته است. از طریق دین نان خوردن و به نام دین فساد و جنایت پیشه کردن و با شمشیر دین به گردنِ یکدیگر زدن و از سرمایۀ دین کارخانۀ تکفیر، تضلیل و تفسیق و تذلیل بهپا نمودن و پیام روحنواز دین را مسخ کردن، چه منزلتی و مقامی برای دین میگذارد که جوانان دلباخته و دلدادۀ آن شوند؟ بالاخره جوانان به کدام دین روی بیاورند؟ همان دینی که امروزه از طرفِ خود روحانیون و ملاها (که به زعم خودشان صادقترین پیروان دین اند) به سخره گرفته شده است؟ همان دینی که امروزه توجیهگر اعمال بدِ قدرتمداران و معرفتدانان شده است؟ همان دینی که زیر عنوانش، در جامعه خرافات پخش میشود؟ این دین به خود تیکهدارانش چه کرد که اکنون از دینگریزی و دینستیزی جوانان گلایه میشود؟ آیا بیدینی جوانان از دینداری دروغین و ریاکارانۀ تیکهدارانش بهتر نیست؟ زبان حال تمام جوان دیارِ ما این است:
سر ز حسرت بدر میکدهها بر کردم
چون شناسایِ تو در صومعه یک پیر نبود
در جامعۀ ما نه کسی دین را خوب شناخت و نه کسی دین را بهصورتِ بهتر و انسانیتر به مردم فهماند. تا توانستیم از دین و دینداری یک چهرۀ کریه و سیاه به مردم عرضه کردیم. بد فهمیدن و بد فهماندنِ دین و ارزشهای دینی، سختترین و کوبندهترین لگدی بوده که همیشه پیکرۀ دین و ایمان دینی را لرزانده و فرو ریخته است. امنیت، نشاط، سرزندهگی، شادابی و معنویت که از ثمرههای زیبای ایمان دینی اند، در فضای همین قرائتهای خشک و عبوسانه از دین ، کاملاً از جامعۀ دینی ما رخت بستهاند. اینجاست که توصیۀ دلسوزانۀ سید جمالالدین افغانی به یاد میآید که از روحانیون میخواست: بروند به گوشهیی بنشینند تا شعاع پیام دین خداوندی خودش به جامعۀ انسانی درخشیدن بگیرد و جانها را شاد و دلها را سیراب نماید. او به این باور بود که این خود ملاها و روحانیون اند که در بین پیام دین و مردم حایل واقع شدهاند، نه کس و چیز دیگری.
اگر ما واقعاً دغدغۀ دینی داریم و میخواهیم که جوانانِ ما اشخاص دینی باشند و دین بتواند نقش بهتر و ارزندهتری در جامعۀ انسانی امروز داشته باشد، باید فهمِ خود را از دین تصحیح نمایم و پیام دین را به زبانِ امروزی به جوانان عرضه کنیم. محبت، صمیمیت، تواضع، و مدارای دینی بهترین گزینههایی اند که میتوانیم با استفاده از آنها ، پیام روحنواز و خردپذیر دین را به گوش جانِ جوانان برسانیم. با عربده کردن، لعنت گفتن، خشونت ورزیدن، و گمراه خواندنِ دیگران، هیچ خدمتی به دین و ایمانِ دینی نمیتوانیم بکنیم. تازه اگر هیچ خدمتی نمیتوانیم به دین انجام بدهیم، حداقل باید دست از خیانت علیه دین و آموزههای دینی برداریم و برداشتهای ناصواب و غرضآلودِ خود را از دین به جامعه و جوانان تقدیم ننماییم.
رهی جز کعبه و بتخانه میپویم چو میبینم
گروهی بتپرست اینجا و مشتی خودپرست آنجا
Comments are closed.