احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عزیز احمد حنیف/ سه شنبه 20 قوس 1397 - ۱۹ قوس ۱۳۹۷
بخش نهم/
سوم: عدم توجه لازم به تربیت روحی افراد
حزب التحریر در روند تربیتی و آموزشی افراد، بیشتر بر جنبۀ فکری تمرکز کرده و تلاش میورزد قناعت افراد را برای احیای مجدد خلافت اسلامی از راه پیشکش کردن دلایل عقلانی و عاطفی فراهم سازد.
حزب به این باور است که مهمترین دلیل عقبافتادهگی مسلمانان از کاروان سیاست و تمدن معاصر، ضعف فکری افراد و عدم آگاهی از سیرت سیاسی پیامبر اعظم صلی الله علیه وسلم، گسترش اسلام در عصر صحابه، گیرودارهای پس از آن تا امروز بهویژه جنگهای صلیبی و از دست رفتن برخی سرزمینها از دست مسلمانان و اخیراً فروپاشی امپراتوری ترکان عثمانی در سال ۱۹۲۴ میلادی پنداشته میشود.
بر بنیاد اندیشۀ حزب، وقتی سطح آگاهی افراد جامعه نسبت به تاریخ، هویت و شوکت سیاسی و تاریخی اسلام و مسلمانان بالا رفت، به انقلاب فکری و سپس به انقلاب سیاسی و گرفتن قدرت میانجامد.
افرادی که به حلقات تربیتی حزب میپیوندند و سطح آگاهیشان در قضایای سیاسی نسبت به سایر افراد بالاتر میرود، کوشش میکنند از طریق مباحثات و ارایۀ دلایل عقلانی، دیگران را به صف خود بکشانند؛ این بحثها گاهی به جدال و لجاجت و توهین و تحقیرهای زبانی میانجامد که خلاف اصول دعوت اسلامی پنداشته میشود.
اگر در روند تربیتی حزب به جنبههای تربیت معنوی و روانی افراد توجه گردد و بر نقش و تأثیرگذاری فضایل اخلاقی و عقیدتی در ساختار شخصیت اسلامی بهویژه جوانان توجه گردد، توازن میان جنبههای عاطفی و عقلانی در نهاد فرد برقرار گردیده و طرز برخورد افراد وابسته به این حزب را اصلاح میکند.
شیخ تقیالدین نبهانی با درک معضلۀ فوق، در آخرین روزهای زندهگیاش از طریق نوشتن منشور مفصلی به نقد درونی حزب پرداخته و بر جوانب تربیتی افراد مانند پابندی به نمازهای پنجگانه، روزههای نفلی، نماز تهجد، ذکر و تسبیح و تلاوت قرآنکریم تأکید ورزید و اخیراً با درک همین نیازمندی، کتاب «من مقومات النفسیه الاسلامیه» یا مبانی تربیت دینی از سوی رهبری این جنبش تهیه و به زبانهای مختلف ترجمه شده و شامل نصاب آموزشی حزب التحریر گردیده است.
انگیزۀ عقلگرایی در میان افراد وابسته به حزب باعث گردیده است که به تمام جنبشهای اسلامی دیگر بهویژه متصوفین و جماعت تبلیغ که بیشتر بر فضایل اخلاقی تأکید میورزند و به سیاست تمایل ندارند، با نگاهی بدبینانه ببینند و آنها را از خط فکری اسلام در بُعد سیاسی، منحرف بخوانند.
رویکرد عقلانی حزب التحریر در مسیر سیاسیاش باعث گردیده است که از سوی برخی مراجع فقهی سلفیت معاصر، فتاوای تندی نسبت به این حزب صادر گردد و روش دعوتی آن در تناقض با ثوابت شریعت اسلامی دانسته شود.
حزب التحریر با وجود آنکه نسبت به خیلی از حرکتهای اسلامی معاصر دیگر به عقلگرایی بهخصوص در بُعد سیاسی باور دارد اما طرز برخورد و موقفِ آن در برابر دموکراسی، انتخابات، حقوق بشر و مسایل دیگری از این دست که تا حدی با دیدگاههای فقهی در چارچوب شریعت اسلامی میتوانند سازگاری داشته باشند، خیلی تُند است؛ چنانکه همه را تکفیر میکند.
چهارم: رسیدن به خلافت از طریق نُصرت خواستن
یکی از مشکلات حزب التحریر این است که رسیدن به قدرت را از طریق طلب نصرت یا کمک خواستن باور دارد و فکر میکند که برای رسیدن به قدرت در کشورهای اسلامی، نیاز نیست که نقشههای پنجاهساله و صدساله کشیده شود؛ همانطور که رسول الله صلی الله علیه وسلم توانست در خلال سیزده سال، نخستین هستۀ حاکمیت سیاسی اسلام را در مدینه بگذارد، در شرایط کنونی نیز ممکن است که مشابه به آن، یک مدت زمان مشخصی برای رسیدن به حاکمیت سیاسی اسلام تعیین گردد.
موضوع طلب نُصرت از اشخاص، سازمانها و منابع قدرت و صاحب نفوذ برای رسیدن به قدرت سیاسی، بدون درنظرداشت قضیۀ مسلمان بودن و غیرمسلمان بودن منابع نامبرده و مقایسۀ آن با نصرتی که پیامبر اعظم صلی الله علیه وسلم از مشرکین طلب کرده بود، از دیدگاه اندیشمندان، جنبشها و مراجع فقهی اسلامی، قیاس معالفارق بوده و خلاف روحیۀ نظام سیاسی اسلام و خوابی است که هرگز تعبیر نخواهد شد.
با درنظرداشت پیچیدهگیهای رقابتی میان قدرتهای بزرگ، فعالیت گستردۀ سازمانهای استخباراتی بینالمللی، بهوجود آمدن شبکههای متعدد جهانی در عرصههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، معضلۀ تقابل ایدیولوژیک و تمدنی اسلام با غرب، دسایس و توطیهها علیه مسلمانان، تنشها و کشمکشهای درونی میان مسلمانان و مسایل دیگر، موضوع طلب نُصرت از سوی حزب التحریر با نگرش سیاسی ویژهیی که در برابر سیاست کنونی جهان دارد، امکان رسیدن به قدرت این حزب را حداقل تا صد سال دیگر غیرممکن میسازد.
پنجم: دارالکفر خواندن سرزمینهای اسلامی
حزب التحریر به دو نوع نظام باور دارد که یکی نظام اسلامی است و دیگری نظام کفری؛ به این لحاظ، تمام سرزمینهای اسلامی کنونی به دلیل عدم حاکمیت نظام سیاسی اسلام و وابستهگی به کشورهای استعماری یا حاکمیتهای مستبد خانوادهگی، دارالکفر بوده و اساساً خلاف روحیۀ سیاسی اسلام و مقتضای شریعت اسلامی پنداشته میشود.
پرسشی که متوجه این طرز دید میشود این است که نظامهای سیاسییی مانند امپراتوری عثمانی و امارت عباسیها و امویها که حزب التحریر آن را خلافت اسلامی میخواند در مقایسه با برخی نظامهای سیاسی امروزی که در چارچوب دموکراسی شکل گرفته است، در مواردی ظالمتر بوده اند.
برای واژۀ «دارالکفر»، هر فقیهی در زمان خود، بر اساس نیاز و مقتضای زمان و مصلحت امت، مفهوم ویژهیی ارایه کرده است و این اصطلاح اساساً در چارچوب اجتهاد فقهی بر مبنای زمان و مکان معنایش تغییر میکند؛ چنانچه علمای دیوبند، فتوای دارالحرب بودن هندوستان را که از سوی شاه عبدالعزیز دهلوی در قرن دوازدهم هجری در برابر اشغال انگلیسها صادر گردیده بود، بعد از گذشت نیمقرن برخلاف مصلحت مسلمانان تشخیص داده و هند را بعد از آنکه کاملاً در دست انگلیسها و هندوها افتاده بود، دارالاسلام خواندند.
دارالکفر خواندن سرزمینهای اسلامی بهجای اینکه دروازههای رفتن به سوی حاکمیت اسلامی را بگشاید، نوعی بیاعتمادی، بدبینی و دشمنی نسبت به مسلمانان و سایر شهروندان را در جوامع اسلامی پخش کرده و مفهوم افراطیت، خشونت، ساختارشکنی اجتماعی، تحجر و تنگنظری را در برابر واقعیتهای عینی جهان معاصر به نمایش میگذارد که با روحیۀ تسامح، انعطافپذیری و تعامل با دنیای مُدرن سازگاری ندارد.
Comments are closed.