احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:برگردان: احمد بهار چوپان - ۲۷ ثور ۱۳۹۸
تاریخ روابط افغانستان با پاکستان، تاریخ تنش، بی اعتمادی و جنگهای پیدا و پنهان است.
اما ظاهراً پیچیدهگی و تنش در روابط دو کشور، پیامد سیاستهای سلطهطلبانۀ دولتهای غیر ملی معاصر افغانستان، بوده است. دولتهایی که درخت یک رؤیای موهوم دست نیافتنی بهنام «لوی پشتونستان» را ۶۰ سال آزگار با خون مردم افغانستان آبیاری نموده اند، و ثروت ملی را برای زنده نگهداشتن کودک سقط شدۀ «پشتونستان» برباد داده اند.
امروز که آماج بم و انتحاریهای بیشمار و بیپایان صادر شده از پاکستان، هستیم و پاکستان را مسوول همه بدبختیها و نا بهسامانیهای خویش میدانیم شاید از این حقیقت تلخ تاریخی آگاهی نداریم که آغازگر این بازی خون و آتش طرف افغانستان و در رأس دیکتاتور متوهمی بهنام سردار داود یا همان «لیونی سردار» است.
امروز اگر جنگجویانی بهنام طالب و داعش و انتحاری که پناهگاه و پشتیبان آنها پاکستان است، مشغول جنایت و قتل و غارت در کشور ما هستند، تاریخ گواهی میدهد که در دهه هفتاد میلادی این پاکستان بود که در آتش انفجارهای پیهم از بلوچستان تا صوبه سرحد و پیشاور، میسوخت و مردم بیگناه در جادهها و بانکها و ایستگاهها به خاک و خون میغلتیدند. سازماندهی و اجرای عملیاتهای تخریبی و جنگهای پراکنده با نیروهای پولیس و ارتش پاکستان، را آن عده از جنگجویان پاکستانی به عهده داشتند که در افغانستان آموزش نظامی دیده، مسلح شده و دوباره به پاکستان فرستاده میشدند تا به تاسیسات مهم دولتی حمله کنند، افراد پولیس و ارتش پاکستان را ترور کنند، شخصیتهای سرشناس سیاسی پشتون و بلوچ را که خلاف «اجمل ختک» و مخالف جدایی پشتونستان از پاکستان بودند، را ترور کنند.
در کتاب «فریب نا تمام» اثر جمعه خان صوفی از اعضای حزب «نیپ» و دستیار اجمل خنک که مدت ۲۵ سال در کابل زندهگی کرده و با دختر غلام مجدد، مشهور به سلیمان لایق وصلت نموده است و خود یکی از آنانی است که مسوولیت سر بهراه کردن کارهای جنگجویان پشتون و بلوچ در افغانستان را به دوش داشته چنین میخوانیم: «در اواخر سال ۱۹۷۳ ولی خان به بهانه معالجه چشم راه لندن در پیش گرفت، اما اول به کابل تشریف آورد و روند آموزشهای تخریبی و نظامی را از نزدیک بررسی نمود و چگونگی پایان مراحل آموزشهای نظامی را معین ساخت. وقتی فصل سرما پایان یافت و برفها شروع به آب شدن کردند، ماه مارچ ۱۹۷۳ جوانان پشتون و بلوچ برای فراگیری آموزشهای نظامی در گروههای مختلف به افغانستان سرازیر شدند. در گروه نخست بلوچها به رهنمایی «رازق بگٹی» و «صوفی خالق» و جوانان پشتون به سرکردهگی «عالمزیب» به کابل آمده بودند.
همۀ این افراد تحت فرمان عالمزیب در کمپ نظامی مستقر در «چهارآسیاب» برای آموزشهای نظامی جابهجا شده بودند. جنگجویان دورههای آموزشهای نظری و عملی نبرد چریکی و استفاده از اسلحه سبک و سنگین و استفاده از مواد انفجاری را فرا میگرفتند، که از یک تا سه ماه طول میکشید. ولیخان با هواپیما به لندن رفت، ولی در برگشت از راه زمین به کابل آمد. او از سوی والیان و دیگر مقامات بلند رتبه در ولایات مختلف افغانستان پذیرایی گرم صورت گرفت. ما (یعنی جمعهخان و اجمل ختک) به استقبال او به ولایت میدان وردک، رفتیم که اعضای بلند رتبۀ کابینه داوود خان، نیز ما را همراهی میکردند. پذیرایی شانداری از ولی خان صورت گرفت، در حدی که نشان میداد سردار داوود خان، مقدرات حکومتش را با سرنوشت حزب «نیپ» پاکستان گره زده است. در مراسم رسم تعظیم جوانان پاکستانی که دورۀ آموزش نظامی را به پایان رسانیده بودند، ولی خان هم حضور یافت. او با جوانان با گرمی مصافحه کرده و با آنها شوخی و مزاح نمود. ولی خان در قصر صدارت رحل اقامت افکنده بود و وزیران، جنرالان، مسوولان دولتی، سیاستمداران و مشران قبایلی برای ملاقات با او بیرون قصر صف میبستند. ولی خان به ضیافتهای رسمی که بلند رتبهترین ارکان دولت در آن حضور میداشتند، دعوت میشد و معاون صدراعظم دکتر حسن شرق، وزیر داخله فیض محمد خان، وزیر سرحدات پاچا گل وفادار، و دیگر مامورین اعلی رتبه لشکری و کشوری از او پذیرایی میکردند. او در دوران اقامت در کابل با سفیران کشورهای هند، عراق و اتحاد جماهیر شوروی دیدارهایی داشت و ملاقاتهای او با داوود خان پیوسته ادامه داشت.
در آن دیدارها ولی خان، به سردار داوود، اطمینان میداد که همه پشتونها و بلوچها نه تنها ازسیاستهای جداییطلبانه حزب «نیپ» حمایت میکنند، بلکه برای یک جنگ تمام عیار فیصله کن با ارتش پاکستان نیز آماده استند. ولی خان، به سردار داوود، تلقین کرده بود که فوج پاکستان پس از تحمل شکست در برابر ارتش هند، روحیه باخته و به شدت ضعیف و پراکنده است و در برابر نیروی مشترک پشتون و بلوچ تاب مقاومت ندارد. ولی خان با تحلیلهای نادرست، لافزنی و خوش فهمی داوود خان را گمراه میکرد. در کابل همراه با ولی خان، بیگم نسیم و خواهرش زبیده و دیگر اعضای همنوا با سیاست جداییطلبی حزب «نیپ» یکجا جمع شده و از پذیرایی شاهانۀ داوود خان تمتع میبردند. به خوبی بهخاطر میآورم که ولی خان ماه جون سال ۱۹۷۳ به پاکستان برگشت ولی بی بی (بیگم نسیم) و دختر او گلالی برای مدت زیادی در کابل ماندند.
جوانانی که در افغانستان آموزش نظامی دیده بودند، از راههای مختلف به پاکستان برگشتند. آنها مقدار زیادی اسلحه، مهمات، بم دستی، بم ساعتی، مواد منفجره و از این قبیل مواد جنگی با خود به پاکستان بردند. پس از آن گروههای دیگر جوانان پشتون و بلوچ برای فراگیری آموزشهای نظامی به طور مرتب به افغانستان میآمدند.
به مجرد ورود به پاکستان بر اساس برنامه از پیش ترتیب شده فعالیتهای دهشتگردانه را آغاز کردند. از آن پس سلسله عملیات تخریبی صوبه سرحد را در نوردید. گاه بانک را منفجر میکردند، زمانی بس جی_ٹی_ایس و تھانه پولیس، و گاه حتا در گادی و ریکشا بم جابهجا کرده منفجر میساختند. یکی خط راه آهن را انفجار میداد، دیگری پایههای برق و سومی سیم تلفن را و به این ترتیب، در سراسر صوبه سرحد همه جا یکی پشت دیگری انفجار رُخ میداد و مردم بیگناه کشته میشدند.
در بالا اشاره شد که سر آغاز روابط تیره و تار دو کشور افغانستان و پاکستان، به سال ۱۹۴۷ یعنی سالهای نخستین تشکیل کشوری بهنام «پاکستان» بر میگردد.
مسلماً کشور نو ظهور پاکستان، در مقایسه با افغانستان وقت که دارای نظام و ارتش بود و در نهادهای معتبر بینالمللی عضویت داشت، به نوجوان پُر شوری میماند که از خانواده بزرگ خویش بریده و تشکیل خانواده داده و میخواهد روی پای خویش بایستد. در چنین حالتی کمترین توقع مسوولین پاکستانی که با موج بیداری بنگالیها و بلوچها از یکسو و مسأله کشمیر از سوی دیگر درگیر بودند، از جانب دولتمردان افغانستان این بود که از مداخله در امور شکنندۀ آنها پرهیز کنند و جبهه دیگری از جانب افغانستان علیه آنها نگشایند.
اما «مردان اقتدار» که در رأس آنها هاشم خان مشهور به جلاد قرار داشت ، فیلاش یاد سر زمینهای «پدری» کرده بود و او به آرزوی باز پس گیری مناطق پشتوننشین از دولت پاکستان، سیاست مداخله و مخاصمت با پاکستان را پیش گرفت و نخستین گام در راه پاکستانستیزی را در جلسۀ علنی رأیدهی سازمان ملل با نه! گفتن به عضویت پاکستان در جامعه ملل و به رسمیت شناخته شدن آن کشور، به عنوان یک کشور تازه تأسیس از سوی دیگر اعضای آن سازمان برداشته و خشم و حیرت زمامداران پاکستانی را بر انگیخت.
از آنجا به بعد به گواهی اسناد، مدارک، شواهد و شهود معتبر، اقدامات پاکستانستیزانه دولتهای افغانستان، پاکستانیها را وادار به رفتار واکنشی و حتا پیشگیرانه ساخت. اکنون هم مسأله ادعای بیپایه و اساس «ارضی» و «مرزی» افغانستان، یکی از اصلیترین دلایل تیرهگی روابط دو کشور و دیپلماسی تهاجمی پاکستان است.
بناءً نگارنده با هدف نشان دادن ریشههای اصلی این خصومت که در سطح دولتمردان دولتهای غیرملی معاصر، از حد ظاهر فریبی و مردم فریبی بالاتر نرفته است، اقدام به برگردان بخشهای از کتاب مستطاب «فریب نا تمام» نمودم به این آرزو که دیگر فریب سیاستمداران فاقد اندیشه ملی را نخوریم و فرصت بازی با کارتهای خونین و گران قیمت «دیورند» و «پختونستان» را به آنها ندهیم.
مجموع این کار رواییها (اقدامات تروریستی) جوانان پشتون و بلوچ که پس از سپری کردن دورۀ آموزشهای نظامی با اسلحه و مهمات از افغانستان به پاکستان بر میگشتند، حکومت پاکستان را بسیار پریشان ساخته بود. بناءً آنها اقدامات سختگیرانه و جدی کرد اختیارات بیشتری به پولیس تفویض نمودند و به گرفتاری و تشدد آغاز کردند.
حکم گرفتاری افراد بسیاری صادر شد. به آنها که حکم گرفتاریشان از سوی حکومت پاکستان صادر شده بود، دستور داده شد که تا حد نهایی کوشش کنند تا به چنگ پولیس گرفتار نشوند. اما اگر پولیس یکی از افراد تحت تعقیب را دستگیر میکرد، او را بیرحمانه شکنجه میداد.
به همین سلسله خانم یا خواهر، بعضی از جوانان جنگجو را به اداره پولیس جلب میکردند و بسیاریها را بیعزت کردند.
در بلوچستان هم بر ضد ارتش پاکستان در مناطق مختلف سلسله اقدامات جریان داشت. موجی از درگیریهای رؤیا رو با ارتش پاکستان آغاز شده بود، که در نتیجه ارتش تصمیم به لشکرکشی و انجام عملیات بر ضد گروههای جداییطلب آموزش دیده در افغانستان، گرفت.
ارتش با استفاده از چرخبالهای اهدایی ایران منطقۀ «مری» را بمباردمان نمود. در مناطق «تھڈری» و «ماوند» جنگجویان بلوچ شدیداً مورد حملات هوایی قرار گرفتند و راههای آمد و شد آنها به تصرف نیرویهای ارتش پاکستان، در آمده و مسدود شد. مری، به محاصره افتاده بود. هر چند در این نبردها ارتش پاکستان متحمل تلفات جانی و مالی شد، اما در اثر بمباردمان بیرحمانه و شدید ارتش پاکستان، مردم بلوچ منطقۀ «مری» ناگزیر شدند به افغانستان فرار کنند. اولین موج این مهاجرین فراری بلوچ متشکل از هشتصد خانوار، بودند که در منطقۀ «کوکران» قندهار، و «قلات» زابل در کمپها اسکان داده شدند، اما رفته رفته با شدت گرفتن جنگها و خرابتر شدن وضع امنیتی در «مری» بلوچستان، تعداد آنها به هفت هزار تن رسید. کمپ مهاجرین پاکستانی مستقر در «قلات» پس از مدتی به ولایت هلمند منتقل شد.
روابط افغانستان و پاکستان بینهایت تیره و خراب شده بود. در اثر عملیاتهای چریکهای بلوچ و اقدامات تخریبکارانۀ اعضای «پشتون سٹوڈنٹس فیدریشن» و انفجارها و عملیات مشابه که در صوبه سرحد توسط «پشتون زلمی» انجام میشد، تیرهگی روابط دو طرف هر چه بیشتر میشد. نخست وزیر پاکستان، ذوالفقار علی بوتو، حین دیدار از مناطق قبایلی با تندی علیه داوود خان سخن گفت و کلمات زشت بهکار برد.
منبع:
فریب ناتمام، نویسنده جمعه خان صوفی، برگ ۱۲۷ و ۱۲۸
Comments are closed.