احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:نصرالله نیکفر - ۲۵ سنبله ۱۳۹۸
بین مرگ و زندهگی هنوز دست و پا میزنیم. یا میهراسیم یاهم در تلۀ آن خود را میاندازیم. تا هنگامیکه نیازمند زندهگی هستیم، محکوم به مرگ هستیم. باید کوشید تا زندهگی نیازمند ما شود و مرگ از ما هراسان و فراری. این بیماری و این ترس را باید راهی جست. زندهگی را باید پی خود کشاند، نه که خود را پی زندهگی. مردن ما چندگونه میتواند رخ دهد. یا ما بهگونهیی فیزیکی میمیریم یا که ما در خودمان میمیریم. زندهگان زیادی داریم که در خودشان مرده و بو گرفتهاند. اینها بدترین مردهها اند. مردهگانی داریم که دیگر نیستند و نشانی از آنها یا سپید و یاهم سیاه بر ما مانده است. ما این مرگ را از گذشتگان خویش به ارث بردهایم. من بر این باورم که انسانها غیر از مردن راههای دیگری دارند که میتوانند از شر زندهگی رهایی یابند. مرگ همان خستگی و سرخوردهگی ما از زندهگی و از این همبودگاهِ تکراری است. ما همیشه خوش داریم چیزهای تازه و پهنههای نو را به تجربه بگیریم. جهانی که برای ما ساختهاند از بس که از آن کار کشیدهاند و کار کشیدهایم، برای ما خستهکن و تکراری شده و حتا از کار افتیده است.
میشود دریا را به سرچشمهها بازگرداند و دوباره آغاز کرد جاری شدن را و پیمودن را در هستی. ذهنهای ما بستهیی است که گذشتهگان برای ما پیچیده اند و اکنون در مغز ما چنان نرم افزاری جا گذاشته اند. میشود این نرمافزار را بهروز کرد و در آن چیزهای تازه را کار گذاشت. ما از رفتن به سرچشمهها میترسیم. ما از ترسیدن هم میترسیم و خود را در تارهای گذشتگان خویش زمینگیر کردهایم. ما حتا زندهگی را تکرار نمیکنیم بلکه تکرار را زندهگی میکنیم و در تکرار دیگران تکرار را زندهگی میکنیم و از نو و از خودمان چیزی برجای نمیگذاریم. با شهامتتر از انسان نخستین نیستیم. هنوزهم در وهم بر جا مانده از انسان نخستین گیر کردهایم و سر از آن برون نکردهایم.
هرگاهیکه بتوانیم از انسان نخستین پا فراتر بگذاریم، آنگاه ما میتوانیم خودمان باشیم. خودی که خودمان یافتهایم یا به آن رسیدهایم. نه خودی که دیگران برای ما به میراث گذاشتهاند. هنوز مغز ما و باورهای تهنشین شده در این مغز توهم گذشته را با خودش دارد. هنوز نتوانستهایم از گذشته ببریم و به آینده نگاه کنیم و اندیشه کنیم. راه مارا برای رفتن به آینده، گذشتۀ ما بسته است نه که خود آینده سخت و کوره راهی باشد که نتوان در آن گام گذاشت و پیش رفت.
هنوز ما شگفتزدهیی اهرام مصر و دیوار چین و پیکرههای بامیان هستیم. گاهی ساخت و ساز آنرا به فرا زمینیها نسبت میدهیم و گاهیهم دستان تواناتر از دستان انسان. تا اکنون گیر دیوارها هستیم و نتوانستهایم از دام آن رها شویم. این گذشته یگانه کاری که با ذهن و مغز ما کرده است، ایناست که جلو اندیشه کردن ما را گرفتهاست. انسان نخستین و پس از آن بیشتر از ما از مغزش کار میگرفت ورنه به اینجایی که هستیم، نمیرسیدیم. آنها چیزهای آفریدند که تا اکنون ما در گرو آن هستیم. چه دین بوده و چه ساخت و سازهای مانند اهرام مصر و… این شگفتیها چنان گرهِ باز نشدنی هنوزهم ما را بهخودش سرگرم کردهاست و راه اندیشه کردن را بر ما بسته است.
رها شدن از کارنامههای گذشتگان و پیوستن به آیندۀ خویش چیزی است که من آنرا آزادی میدانم. تا اکنون ما آزاد نبودهایم و اگر چنین پیش برود آزاد نخواهیم بود. رها شدن از اوهام گذشته و گام نهادن در آینده چیزی است که از ما گونۀ دیگری خواهد ساخت.
Comments are closed.