احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:خلیلالرحمن حنانی - ۲۶ سنبله ۱۳۹۸
بخش چهارم/
۶٫ آتشبس حزب وحدت و حزب اتحاد اسلامیـ سال ۱۳۷۱
چنانکه قبلاً گفته شد، فتح شهر کابل توسط مجاهدین در سال ۱۳۷۱ متأسفانه انارشیسم و جنگ به دنبال داشت؛ تنظیمها اکثراً در صدد محکمکردن جای پای خود در پایتخت، جلب و جذبِ افراد که متأسفانه در میان آنها عناصر اوباش، جنایتکار و بیبندوبار زیادی وجود داشت، تصاحب امکانات و تأسیساتِ دولتی بودند. غرب شهر کابل منطقهیی بود از نظر دموگرافی اکثراً تحت سیطرۀ حزب وحدت اسلامی (عبدالعلی مزاری)؛ ولی از ناحیۀ جابهجایی نیروی نظامی، حزب اتحاد اسلامی (استاد سیاف) قدرتمند بود که این دو حزب با توجه به مبانی فکری وگرایشهای سیاسی و هوسِ اقتداریابی و تلاش برای کنترول بیشترِ منطقه، با هم در مخالفت قرار داشتند. این اختلاف نظر میان آن دو حزب بالآخره به برخوردهای نظامی و استعمال سلاحهای ثقیله علیه یکدیگر انجامید.
ماه جوزا و یا سرطان ۱۳۷۱ بود که جنگ شدید و گستردهیی میان این دو حزب و نیروهای همسوی آنها در سراسر غرب کابل آغاز شد و به زودی دشت برچی، کوته سنگی، کارته سخی، دهبوری، قلعه شاده، کارته سه، کارته چهار، پل سوخته، پل سرخ و غیره را فرا گرفت.
این اولین جنگِ گسترده میان گروههای مجاهدین بعد از جنگ میان حزب اسلامی و دولت موقت به زعامت صبغتالله مجددی در نخستین روزهای فتح شهر کابل بود. در این جنگ اتحاد اسلامی از نظر نیروی جنگی، قدرت آتش و تجهیزات نسبت به حزب وحدت برتری داشت و حزب وحدت را شدیداً تحت فشار قرار داده بود و امکان آن میرفت که گلیم حزب وحدت در غرب کابل جمع شود. مسعود باورمند به حفظ تنوع قومی در پایتخت افغانستان بود و میگفت نباید این موزاییک زیبای شهر کابل از بین برود. وی با درک خطورت پیآمدهای این گونه جنگها تصمیم گرفت برای مهار کردن و توقف آن تلاش کند. تلاشها برای صلح از فاصلۀ دور موثر واقع نشد، اینجا بود که آمرصاحب خواست با مداخلۀ شخصی و حضور در صحنۀ جنگ، شعلۀ این جنگ را خاموش سازد.
احمدشاه مسعود عصر روزی که میان این دو حزب جنگ سختی در گرفته بود، به منطقۀ دهبوری و قلعۀ شهاده رفت. جنگ بالاخره با تلاش و میانجیگری آمرصاحب متوقف شد که این کار در آن مرحله، در واقع طوق نجاتی بود که حزب وحدت را از خطر نابودی نجات داد. به قول آمرصاحب اگر مداخله نمیکردیم، گلیم حزب وحدت در غرب کابل جمع شده بود.
رفتن احمد شاه مسعود، وزیر دفاع دولت اسلامی به منطقۀ دهبوری و قلعۀ شهاده که به میدان جنگ دو حزب اتحاد و وحدت تبدیل شده بود و همچنان میانجیگری میان گروهها در آن شرایط جنگی که بحران بیاعتمادی در همهجا و میان همهکس حاکم بود، علاقهمندی زایدالوصف احمدشاه مسعود نسبت به حفظ استقرار و تأمین صلح و ثبات در کشور و ایجاد آشتی میان گروههای متخاصم را نشان میدهد که حاضر بود این هدف را به قیمت بهخطر انداختن جانِ خود به دست آورد.
۷٫ صلح با گلبدین حکمتیارـ سال ۱۳۷۱
چنانکه همه میدانیم، بعد از آنکه حکومت داکتر نجیب در ماه حمل ۱۳۷۱ اعلان نمود که آماده است حکومت را به مجاهدین تحت رهبری احمدشاه مسعود تسلیم دهد، رهبران مجاهدین در پاکستان حکومت موقت تشکیل دادند. آقای حکمتیار اگرچه در حکومت موقت به حیث صدراعظم تعیین شده بود، اما در رابطه به کابل پلان و برنامۀ خاصِ خود را داشت. بنا بر آن، فیصلۀ شورای رهبران جهادی را نپذیرفت و به لوگر آمد. التماسهای دانشمندان جهان اسلام و تقاضاهای رهبران جهاد را نادیده گرفت و جنگ علیه حکومتِ نوپای مجاهدین تحت رهبری صبغتالله مجددی را آغاز کرد. آقای حکمتیار با این کار خود این دستاورد بزرگ و پیروزی مجاهدین را که بعد از چهارده سال جهاد، شهادت بیش از یکونیم ملیون نفر، معلولیت و مهاجرت ملیونها افغان و ویرانی بخش بزرگِ کشور به دست آمده بود، در برابر چشم جهانیان، برباد داد و بنیاد شوم جنگ به خاطر قدرت را در افغانستان پایهریزی کرد. در این جنگ، آقای حکمتیار شکست خورد و نیروهایش بیرون از حومههای شهر کابل رانده شدند. دو تن از طرفداران پرنفوذ مجاهدین، جنرال حمیدگل، رییس سابق استخبارات نظامی پاکستان (آیاسآی) و شهزاده نایف، یکی از شهزادههای خانوادۀ سلطنتی عربستان سعودی که با هر دو جانب روابط خوبی داشتد، در کابل بهسر میبردند. این دو برای آشتیدادن آقای حکمتیار که در آن زمان تهدید بزرگی در برابر حکومت متزلزل و نوپای مجاهدین به حساب میآمد، با احمدشاه مسعود پادرمیانی کردند. آمرصاحب همانند همیشه از پیشنهاد و مفکورۀ صلح استقبال کرد و بالاخره موافقت شد تا این دیدار در منطقۀ بگرامی صورت گیرد.
منطقۀ بگرامی اگرچه در حومۀ شهر کابل موقعیت دارد، اما گروپهای مجاهدین مستقر در آن، رابطۀ ارگانیک و وفاداری با حکومت نداشتند و در واقع از همپیمانان حزب اسلامی شمرده میشدند. رفتن آمرصاحب به این منطقه خیلی خطرناک بود، از اینرو بسیاری نگرانی داشتند و مخالف رفتن آمرصاحب به آنجا بودند. به هر حال، احمدشاه مسعود به هدف دستیابی به صلح و قطع جنگ به بگرامی رفت و با آقای حکمتیار دیدار و مذاکره نمود و به موافقتهایی دست یافتند که متأسفانه با راهاندازی حملۀ ماه اسد ۱۳۷۱ نیروهای حزب بر شهر کابل، نقض شد و جنگ تا سالهای دیگر ادامه یافت.
۸٫ دومین تلاش برای برقراری آتشبس میان حزب وحدت و اتحاد اسلامیـ سال ۱۳۷۱
همانگونه که قبلاً یادآوری شد، حزب وحدت و اتحاد اسلامی در غرب کابل با هم درگیری داشتند. درگیریها با گذشتِ هر روز گسترش بیشتر مییافت و هر جانب برای خود طرفدارانی از تنظیمها و گروههای مسلحِ دیگر پیدا کرده و روند جنگ پیچیدهتر میشد. در جریان درگیریهای شهر کابل، یک شورا متشکل از شخصیتهای رده دوم و سومِ تنظیمهای جهادی ایجاد شده بود که در رأس آن آمرصاحب قرار داشت. اینها وظیفه داشتند تا مشکلات ذاتالبینی تنظیمها را که نمایندۀ هر کدام آنها عضو این شورا بود، حلوفصل نماید.
اواخر تابستان ۱۳۷۱ بار دیگر جنگ شدیدی میان این دو حزب آغاز شد. اینبار جنگ بیشتر در محور حوزۀ پنجم (خوشحالخان، سیلو و افشار…) تمرکز یافته بود. نیروهای اتحاد اسلامی در مرکز حوزۀ پنجم مستقر بودند و حزب وحدت در مقر دانشگاه علوم اجتماعی. در این جنگ برخلاف جنگ اول، حزب وحدت با استقرار تانکها و اسلحۀ ثقیله در مرتفعات عقب علوم اجتماعی (موضع زیارت) و همچنان داشتن توان و سازماندهی بهتر جنگی، در موقعیت جنگی بهتری قرار داشت. توصیهها سودی نداشت، هر جانب خود را بیگناه و طرف مقابل را مقصر قلمداد میکرد. اعضای مجمع به رهبری آمرصاحب تصمیم گرفتند که به منطقه نزدیک به ساحۀ جنگ بروند. انجینیر احمدشاه احمدزی معاون اتحاد اسلامی، سید نور الله عماد معاون جمعیت اسلامی، سید حسین انوری قوماندان معروف حرکت اسلامی، مصطفی کاظمی از شخصیتهای عمدۀ حزب وحدت، خالد فاروقی از فرماندهان حزب اسلامی، محمد یونس قانونی، قرهبیگ خان از اعضای برجستۀ جمعیت و یک تعداد از فرماندهان تنظیمهای دیگر با آمرصاحب ابتدا به هوتل کانتیننتال کابل رفتند. صحبتها برای توقف جنگ فایده نداشت، سپس تصمیم گرفتند خود را بیشتر به ساحه نزدیک کنند. به این منظور به دانشگاه پولیتخنیک که قرارگاه قوای مشترک تنظیمهای جهادی بود، رفتند. این قرارگاه که محل استقرار نیروهای مشترک جهادی تعیین شده بود، با شروع جنگها در دور و بر آن فقط نیروهای شورای نظار جمعیت و حرکت اسلامی آیتالله محسنی باقی مانده و بقیه همه فرار کرده بودند. نیروهای آقای محسنی نیز بعد از این که پولیتخنیک در این درگیری هدف قرار گرفت، آنجا را ترک کردند. اعضای شورا ساعتها در پولیتخنیک تلاش کردند تا جنگ را خاموش کنند و با رهبران این دو حزب تماس گرفتند. استاد سیاف در پغمان بود و عذر آورد که آمده نمیتواند، اما آقای مزاری که در علوم اجتماعی قرارگاه داشت، حاضر نشد با اعضای شورا دیدار کند. پولیتخنیک نیز از جانب طرفهای درگیر هدف قرار گرفت و چند نفر زخمی شدند. در آنجا نیز تلاشها برای مهار جنگ ناموفق بود، بنا بر آن فیصله شد به مرکز حوزۀ پنجم که محل استقرار نیروهای ضابط نعیم مربوط استاد سیاف بود، بروند.
با کاروان بزرگی بدان سو حرکت کردند. وقتی کاروان از روبهروی سیلو به طرف مرکز حوزه دور زد، دنبالۀ کاروان از طرف نیروهای حزب وحدت مستقر در کوته سنگی، هدف شلیک راکت و پیکه قرار گرفت که به موتر آقای فاروقی اصابت کرد، ولی تلفات نداشت. اندکی پیشتر کاروان که در پیشاپیش آن آمرصاحب قرار داشت، از طرف نیروهای اتحاد که بالای بامهای دوکانها و خانهها موضع گرفته بودند، توقف داده شد. موقعیت بسیار بد و لحظۀ دشواری بود. اگر آنها کاروان را هدف قرار می دادند، حتماً فاجعه بهبار میآورد. بالآخره بعد از گفتوگوی زیاد، کاروان اجازه یافت تا به مرکز حوزۀ پنجم برود. در چهار طرف حوزه اسلحۀ ثقیله و تانکها جابهجا بود. هیأت صلح در حوزه نیز بسیار تلاش کرد که جنگ متوقف شود، ولی طرفهای درگیر که هر کدام خود را پیروز میدان میدانستند، به حرفها و خواهشها توجه نمیکردند. سلاحهای مستقر در حوزۀ پنجم مرتب به مواضع حزب وحدت در علوم اجتماعی و موضع زیارت شلیک میکردند و در مقابل، حزب وحدت نیز توسط تانکهایی که در مرتفعات و موضع زیارت بالا کرده بودند و همچنان با آتش توپ و هاوان، دور و بر محلی را که اعضای هیأت صلح در آن قرار داشتند، هدف قرار میداد.
هر لحظه احتمال آن وجود داشت که محل استقرار هیأت مورد اصابت گلوله تانک، راکت و خمپاره قرار گیرد. آمرصاحب توجه چندانی به خطرات ناشی از گلولهباران نداشت، اما بعضی از اعضای هیأت علاقهمند بهمخاطرهانداختن جانِ خود به خاطر توقف جنگ نبودند، به قانونی صاحب سرگوشی میکردند تا آمرصاحب را قناعت دهد که از اینجا برویم. دلیلشان این که بودن در اینجا هیچ فایدهیی ندارد. بعد از شدتگرفتن انداختهای اسلحه در نزدیکی مرکز حوزه، آمرصاحب متوجه دلهرۀ همراهان خود و بیهودهگی مکث در این محل شدند و تصمیم گرفتند به تعمیر سیلوی مرکزی بروند تا از آنجا به تلاشهای خود برای توقف جنگ ادامه دهند. آمرصاحب نویسندۀ این سطور را به خاطر جابهجا کردن مجاهدین در موضعهای اسلحۀ ثقیلۀ ضابط نعیم توظیف کرد و خود منطقه را ترک نمود. بعد از برآمدن آمرصاحب از ساحه، جنگ شدت بیشتر یافت و مناطقی که ما بودیم، شدیداً هدف انداخت سلاحهای ثقیلۀ حزب وحدت قرار گرفت. مجاهدینی که قرار بود وظایف محوله را انجام دهند، در بحبوحۀ این سردرگمیهای جنگ پراکنده شدند و بعد از مدتی من نیز منطقه را ترک کردم. اما آمرصاحب با افراد معیتیاش تا نیمههای شب در سیلو باقی ماند، ولی آتش جنگ خاموش نشد و تلاشها بیثمر بود؛ زیرا گروههای درگیر فقط از دستور رهبران و قوماندانهای خود اطاعت میکردند و بس.
بلی، صحنههای خطرناک و لحظات دشواری بود، حداقل در چند محل هدف شلیک مستقیم نیروهای دو طرفِ جنگ قرار گرفتیم که الحمد لله همه به خیر گذشت.
Comments are closed.