احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:برگردان: آذین صحابی - ۲۲ میزان ۱۳۹۸
امروز همانطور که داشتم مسیر همیشهگی خانه تا محلِ کارم را طی میکردم، به معنی کلمۀ «قدرت» فکر کردم. تا آن لحظه عقیده داشتم که قدرت یعنی آن مقدار پولی که دارید. در دنیایِ امروز میزان قدرت و قدرتمندی ما با موقعیت اجتماعی، ثروت و کسانی که میشناسیم، سنجش میشود. من عقیده داشتم که اگر بتوانم محیط اطرافم را کنترل کنم و روی اطرافیانم تسلط داشته باشم تا بتوانم از طریقِ آنها منافع شخصیام را تأمین کنم، آنوقت آدمِ قدرتمندی هستم.
من سعی داشتم که بر همه چیزِ اطرافم کنترل داشته باشم. همۀ اتفاقاتی که ناگهان در محیط کار رخ میداد، باید به من گزارش میشد، چون احساس میکردم که بهتر از هر کسِ دیگری میتوانم آنها را رفع و رجوع کنم. این وظیفۀ سنگینی بود و سروسامان دادن به همۀ کارها برایم دشوار بود. من حتا متوجه نبودم که دارم چطور با کارمندانم صحبت میکنم. به گونهیی با آنها حرف میزدم که انگار آنها باید طوری کارهایشان را انجام دهند که من میخواهم. حتا این اواخر این رویه در روابط من و نامزدم هم وارد شده بود. این من بودم که میگفتم باید چه کار کنیم، کجا برویم، چه وقت برویم و چگونه کارهایمان را انجام دهیم. حتا کار به جایی رسید که از او خواستم اگر کارهایمان مطابق میل و خواستۀ من پیش نرود، بهتر است به رابطۀمان خاتمه دهیم.
تا اینکه با یک مشاور آشنا شدم. او به من گفت که کمی به اطرافم نگاه کنم و ببینم که چطور از قدرتم برای پیشبرد اهداف شخصیام و کسب منافع برای خودم استفاده کردهام. او به من یاد داد که ببینم قدرت در ذهنِ ما مفاهیم گوناگونی دارد و به شکلهای گوناگونی میتواند وارد عمل شود. معمولاً همۀ ما قدرت را معادل با تسلط، نفوذ، سوءاستفاده، تخریب و بهرهکشی میدانیم، اما این معانی درست مقابل مفاهیمِ خلاقیت و شفا و بهبودی هستند. مظاهر منفیِ قدرت همانهایی هستند که در درونِ خودآگاه ما وارد میشوند و ما با خود کشمکش داریم که آنها را به کار نبریم یا از آنها اجتناب کنیم. همین جاست که باید رویۀ همیشهگیمان را تغییر دهیم.
افراد سرشناسی که میشناسیم، معیار سنجش قدرتِ ما نیستند، بلکه میزان خودشناسی ماست که باعث میشود بتوانیم به موفقیت دست یابیم و به اهدافمان برسیم یا نرسیم. این خودشناسی باعث میشود که ما با دستانِ خودمان خوشبختی و کامیابی را خلق کنیم و از درونمان شادی را کشف کنیم، نه اینکه آن را از منابع خارجی جستوجو کنیم. با این کار ما خودمان مرکز کارها، احساسات، شادیها و غمهایِ خود خواهیم بود و دیگر سعی نمیکنیم این رضایتمندی خود را از دیگر منابع تأمین کنیم. این نکات و انگیزههای درونی، کلیدهای رشد و بالندهگیِ ما هستند و اگر هر یک از ما به شیوه و روش زندهگی و کارمان نگاهی بیندازیم، میتوانیم انگیزههای درونیمان را کشف کنیم، آنها را فعالانه وارد چرخۀ زندهگیمان کنیم و برای شادی، کامیابی و سلامتی روان و جسمِ خود از منبعی قابل اعتماد و مؤثر بهرهمند شویم.
Comments are closed.