احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:دکتر ذبیحالله اسدی - ۲۸ عقرب ۱۳۹۸
بخش سوم و پایانی/
جایگاه آموزش و پرورش در افغانستان
در فرهنگ آموزشی افغانستان هم ظرفیتهای برای آموزش صلح وجود دارد وهم برخی معرضها برای القای خشونت در میان مردم. در این کشور به معنای واقعی شهروندان دموکراتیک و مدنی نداریم، اینجا همه جهان را یاسیاه میبینند و یا سفید، از سنتگرایان و بنیادگرایان مذهبی گرفته تا گروههای به ظاهر روشنفکر، لیبرال و سوسیالیست، همه و همه اهل انحصار و تکرایی اند. به همین دلیل تنها مرجع پخش و نشر باورهای انسانی کثرتگرا مکاتب و دانشگاهها است. اما سیستم درسی دانشگاهها و مراکز آموزشی افغانسان متأسفانه هنوز هم بسیار عقب مانده و قدیمی است. حتا در برخی مضامین دینی و مذهبی دانشگاههای افغانستان به دانشجویان خشونت ترویج میشود تا صلح و همزیستی.
آموزش صلح و برنامۀ درسی صلح، در واقع آموزش زیستن در شرایط امکان صلح است. وقتی فرصتهای یادگیری و مسایل دسترسی به منابع دانش به صورت برابر برای همه شهروندان توزیع میشود، انتظار میرود که آموزش به صلح و همبستگی پایدار کمک کند؛ اما اگر کسانی و گروههایی اجتماعی به دلایل مذهبی، زبانی، ایدئولوژیک، قومی، سیاسی و پایگاه اجتماعی از جریان فرصتهای یادگیری حذف میشوند و یا جذب متمایز اتفاق میافتد، این غریتسازی، حاشیهسازی منشأ انواع بیگانگیها، کدورتها و خصومتها میشود و به فرهنگ صلح لطمه میزند.
آموزش و پرورش از طریق به کارگیری یک سری اقدامات میتواند گامهایی در جهت نیل به صلح در افغانستان بردارد که در اینجا به گوشۀ آنها میپردازم:
در زمینۀ آموزش هیچ چیز نمیتواند جانشین نظام آموزش رسمی شود، اگرچه آموزش از طریق رسانههای گروهی، شبکههای اجتماعی و آموزش والدین نیز موثر خواهد بود.
غیر ایدئولوژیک شدن مضامین درسی دانشگاهها، میتواند حس همگرایی و تنوعپذیری را در میان دانشجویان بهوجود آورد. چون یکی از آفات ایدئولوژیها این است که انسانها را به خودی و غیرخودی تقسیم میکند.
بورسیههای تحصیلی و سمینارهای علمی و فرهنگی در کشورهای دیگر زمینهساز آشنایی دانشجویان به فرهنگها و ملیتهای دیگری جهان میشود که مسلماً درب گفتمان صلح و ثبات را بروی آنها و از طریق آنها به خانوادههای آنها باز میکند.
تقریباً در همه جای دنیا ملیگرایی، قومگرایی و ایدئولوژی سیاسی از طریق جایگاه خاصی که به ملت داده میشود، نمایان میشود. در برنامۀ درسی بسیاری از کشورها با توجه به ساختار نظام سیاسی و خصومت آن با برخی دول خارجی تصویر بدی از فرهنگ و نظام ارزشی جوامع دیگر ارایه میشود. چنین اطلاعاتی به انتقال و تداوم تصورات قالبی، پیشداوریها و خطاها که مانعی بر سر راه صلح و همزیستی مسالمتآمیز است کمک میکند. طرحهایی به دانشآموزان و دانشجویان القا میشود که پایههای انتخابهای سیاسی آنها را در آینده میسازد.
یادگیری چگونه زیستن در کنار دیگران مستلزم توسعه درک افراد از تاریخ، آداب و رسوم، دانش و ارزشهای معنوی یکدیگر است.
مکتب و دانشگاه باید الگوی کارهای دموکراتیک باشد. تاریخ و فلسفه نقش مهمی در اجرای این مهم دارد. فلسفه با شکل دادن دیدگاههای مورد نیاز برای کاربست دموکراسی و تاریخ به جهت نقش آن در بالا بردن سطح آگاهی از روند تحولات وطنی و جهانی و این که هویت جمعی یک ملت یا ملتهای گوناگون چگونه شکل گرفته است.
تشویق دانش آموزان به انجام کارهای گروهی همراه یکدیگر و به همراه معلم و آشنایی آنها با مهارتهای ارتباطی و صلحخواهی.
پایانی
به نظر میرسد که در جغرافیایی افغانستان صلح پدیدهیی است که برای شهروندان آن به رؤیایی شیرین و دست نیافتنی بدل شده است. سرزمینی که نزدیک به نیم قرن تجربۀ ناآرامی در تاریخ خود ثبت کرده است، با توجه به همین نکته، آموزش و پرورش در تأمین صلح نقش محوری دارد. فعالیتهایی صلحخواهانهیی که در افغانستان شده است نشان میدهد که کمتر به اینسو (آموزش و پرورش) توجه صورت گرفته است. در حالی که برای دستیابی به یک صلح پایدار، در کنار عوامل متعدد داخلی و خارجی، بحث آموزش صلح نیز از جایگاه و یژهیی برخوردار است و بدون نهادینه کردن صلح از دوران کودکی و سپس ادامۀ این روند تا نوجوانی و جوانی و دوران دانشگاه، نمیتوان به یک جامعۀ آرام و عاری از خشونت دست یافت. این نکته تقریباً امر مورد قبول است، برای اینکه احتمال بروز جنگ کاهش مییابد و افراد از گروهها و طبقات مختلف جامعه، با یکدیگر احساس یکدلی داشته باشند، میبایست درک متقابل افراد توسعه یابد، برای رسیدن به این هدف، نظام آموزشی افغانستان باید در جهت تحقق شرایط صلحآمیز و انسانی گام بر دارد. یعنی اگر گذرگاه اصلی صلح ذهن و اندیشۀ انسانها باشد، راهی ندارد بدون اینکه نظام آموزشی افغانستان دموکراتیک و توسعه یافته باشد. برای اینکه نظام آموزشی مدرن باشد، در گام نخست لازمۀ آن مدرن شدن و در عین حال دموکراتیک شدن حکومت و دولت در یک جامعه است. دولتهای دموکرات و مردمسالار، طرفدار ساختارهای دموکراتاند و دولتهای غیر مردمسالار، عکس آن. بدین لحاظ برای اینکه ما در افغانستان شاهد صلح پایدار باشیم، باید همه ساختارها مدرن و مردمی شود، از حکومت گرفته تا ساختارهای آموزشی.
سرچشمهها
۱٫ آندرو لینکلیتر(۱۳۸۷) صلح لیبرالی، ترجمۀ علی رضا طیب، انتشارات، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، وزارت امور خارجه: تهران
۲٫ مهدی، حجازی(۱۳۸۹) آموزش و پرورش و جامعه، پایگاه خبری و تحلیلی فانوس.
۳٫ جمشیدی، محمد(۱۳۷۸) صلح از دیدگاه کانت، فصلنامۀ سیاست.
۴٫ دفتر کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل(۱۳۸۶)کتابچۀ الفبا: آموزش حقوق بشر، فعالیتهای علمی برای مکاتب ابتدائیه.
۵٫ مر زوقی، رحمتالله ودیگران(۱۳۹۶) تدوین برنامههای درسی صلح در آموزش عالی، راهبردهای آموزشی در علوم پزشکی، دوره ۱۰، شماره ۵
۶٫ واعظی، حمزه(۱۳۸۱) افغانستان و سازههای ناقص هویت ملی، تهران، انتشارات شریعتی.۷٫ جمعی از نویسندهگان(۱۳۹۶) اخلاق، جنگ و صلح، فصلنامۀ پایدا، سال اول، شمارۀ دوم.
Comments are closed.