احمد مسعود: طالبان به هیچ تعهد خود به غیرقرارداد خود با آمریکا عمل نکردهاند.
گزارشگر:عابدین پاپی - ۲۴ جدی ۱۳۹۸
بیگمان مقولۀ تجربه همیشه در زندهگی بشر به عنوان مهمترین رکنِ رکین مد نظر بوده است و کم نیستند افرادی که با استفادۀ بهینه از آن، به اهداف متعالی زندهگی دست یافتهاند. در فرهنگ لغات فارسی، واژۀ تجربه به معنای آزمودن آزمایش، و جمعِ تجارب به کار رفته است. اما از این نگاه میتواند آموخته و یا آموختههایی باشد که بشر در طی گذر عمر، در زندهگی کسب میکند. لذا اینکه در زبان عامیانه میگویند: فلانی فردی مجرب است، بدین معناست که اینفرد سردی و گرمیِ زندهگی را چشیده و یا به بیانی، فراز و فرودهای زندهگی را به عینه مشاهده کرده است. علاوه بر این موارد میتوان به نکات فراوانی در خصوص جایگاه و تأثیر مقولۀ تجربه در بطن جامعه اشاره داشت، به نحوی که مرسوم است: تجربه بالاتر از علم است. اما از این منظر با اینکه این دیدگاه محل نظر است، از طرفی نیز محلِ بحث میباشد. چون با اینکه جایگاه و تأثیر تجربه بسیار سرنوشتساز و حیاتی است، ولی باید مشخص شود که از کدام علم بالاتر است. آیا منظور علم تقلیدی است یا علم تحقیقی. چنانچه مقصود علم تحقیقی باشد، محل بحث میباشد. با این تعابیر، در زوایایی به نظر نمیآید که بالاتر از علم باشد، چون جوانان نیز در علم و دانش مویسپیدند، به طوری که یک حادثه میتواند تجارب بلندی را به فرد بیاموزد(یعنی حادثهها تجربه سازند).
در زاویۀ دیگر نیز میتوان تجربه و علم را مترادف و هممعنا دانست. چه اینکه علم به دنبال اکتشافِ مجهول در دلِ معلوم است و یا به بیانی میتواند دانشی باشد که قدرت تجزیه و تحلیلِ جمود را در جهت نضبحِ یک نوع ابتکار و خلاقیت بر عهده گیرد. و مقولۀ تجربه را نیز اگر بخواهیم به دو شاخۀ تحقیقی و تقلیدی منقسم نماییم، در هر دو شرایط تجربه هم میتواند در زوایایی همان علم به شمار آید. چرا که در تجربۀ تقلیدی، بشر از اندوختهها و تجارب دیگران در هر حد و نصابی که باشند، درک و بهره میجوید که همین درک و بهره جستن نیز میتواند به نوبۀ خود علم باشد. به عنوان مثال، یک فرد بیسواد را میتوان نام برد که براساس گذشت زمان و فعل و انفعالاتی که در بطن این زمان رخ میدهد، استفادۀ لازم را بهدست میآورد که اینهم در جای خود یک نوع علم به شمار میآید، چون هوش و ذکاوت ویژهیی را جهت بهدست آوردن این تجربه به کار میبندد. بنابراین میتوان در تعریف تجربۀ تقلیدی چنین گفت که: تجربۀ تقلیدی تجربهیی است که از دیگران (موالید چهارگانه) به خویش انتقال میدهیم که این تجربه نیز میتواند در ابعاد مختلف و متنوعی نیز صورت پذیرد و البته همین تجربه نیز در بطن زندهگی، همیشه درخور توجه و استفاده بوده و ازینپس نیز خواهد بود. اما در تجربۀ تحقیقی بدین صورت نیست.
چه اینکه تجربۀ تحقیقی تجربهیی است که بشر سوایِ از تجربۀ تقلیدی انجام میدهد. یعنی با اندیشه کردن در چیزی است که هدف نهایی خود را پیدا میکند. و یا به بیانی دیگر آنچه که بهدست میآید، ساختۀ تفکر و اندیشۀ خویش میباشد و نه دیگران. به عنوان مثال: «گیرم که شدی سعدی یک وجود تکراری هستی.» بنابراین تحت هر شرایطی آدم باید به دنبال بهدست آوردن خویشِ واقعی خود باشد و نه خویش واقعی دیگران. که باز در صورت دوم، فرد تنها جادۀ طی شدۀ دیگران را پیموده است و این نوع کسب تجربه نیز در واقع علمِ نسبتِ به دیگران را به همراه دارد و نه شناخت از خویشِ واقعی خود.
تجربۀ تقلیدی و تجربۀ تحقیقی، با تعاریف علم در مقاطعی همگون و هممعناست و یا به بیانی میتوان گفت، میتواند یک نوع روش علمی محسوب شود. چرا که حسن تجربه در این است که هم میتواند اکتسابی باشد و هم اینکه ابتکاری. یعنی در هر دو حالت با علم تناسب پیدا میکند. از بهتر اینکه در اینجا آنچه که میتواند بسیار مهم و اساسی به نظر آید، اهمیت و جایگاه دو شاخۀ تجربه است؛ یعنی تجربۀ تقلیدی و تحقیقی. باید گفت که در تجربۀ تقلیدی، مهمترین عنصر در این تجربه همان تقلید است و هر آنچه که بهدست میآید نیز برگرفته از همان مقولۀ تقلید. یعنی در اکثر مراکز آموزشی، ما با یک نوع تجربۀ تقلیدی مواجه هستیم. به عنوان مثال: کتاب برای یک فرد کتابخوان بهترین روش در جهت پیدایی خویش و خودباوری خویش است و اگر ما غیر از این از آموختههای کتاب بهرهمند شویم، تردیدی نیست که آن آموختهها، مال ما نیست. به طوری که در نوشتن همیشه سخن دیگران را باید به نام دیگران لحاظ کرد و حتا در گفتار نیز. در دیگر بسترها نیز میتواند به همین شکل و متد باشد.
مثلاً در دانشگاه دانشجو هر آنچه را که میآموزد، افکار و اندیشۀ دیگران است که بهوسیلۀ استاد دانشگاه به دانشجو تزریق و تفهیم میشود و البته این نوع نگاه به حوزۀ آموزش در جای خود میتواند مفید و مؤثر باشد، اما نه به عنوان یک تجربۀ تحقیقی، که به عنوان یک تجربۀ تقلیدی. ولی حُسن کار این است که دانشگاه مغز دانشجو را از آن حالتِ سخت و ناشناخته به حالتی آسان و شناخته تبدیل میکند. ولی عیب آن نیز مد نظر است. چه اینکه دانشجو از خود ابتکاری به خرج نداده است.
و در اینجا است که تجربۀ تحقیقی احساس میشود. چون فرد علاوه بر اینکه از بسترهای لازم در جهت یافتن جهت لازم استفاده میبرد، به دنبال تحقیق و تأمل نیز برمیآید و طبعاً با خلق یک نوآوری و تکنولوژی بدیع، تجربۀ تحقیقی خود را در جهت به اثبات رساندن شخصیت خود به نمایش میگذارد.
تجربۀ تحقیقی، تجربهیی است که در هر چیزی تأمل میکند، اما نه به منزلۀ اینکه همان چیز را بفهمد و بر روی صحنه ببرد، بلکه آن چیز را جهتی مبنی بر یافتن ایده و هدف خویش میپندارد. مثلاً دنیای شعر (خیال) میتواند یک تجربۀ تحقیقی باشد، چرا که شاعر در وجود یک درخت و یا دریا تأمل میکند و واقعیات آن را در قالبی مخیّل به تصویر میکشد. و یا در دیگر دنیـاها نیز به همین منوال است. یعنی یک فیزیکدان و یا شیمیدان و یا یک نجومشناس نیز اگرچه با بهرهگیری از بسترها حرکت میکند، ولی تحقیق و تفحص در جهت رسیدن و کشف مقولۀ نوآوری از اهمِ امور آن به شمار میرود. حسن سخن اینکه: تجربۀ تقلیدی میتواند به فرد کمکی در جهت پیدایی اهداف متعالی خویش باشد و بیشک اهداف متعالی خویش نیز بدون داشتن مقولۀ مهمی بهنام تجربۀ تحقیقی حاصل نمیدهد.
Comments are closed.